• ۱۴۰۳ دوشنبه ۲۸ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4401 -
  • ۱۳۹۸ يکشنبه ۹ تير

يك قصه نيست غم عشق

غلامرضا امامي

چه كسي باور مي‌كرد كه كتاب زيباي آنتوان سنت اگزوپري با گذشت سال‌هايي نه چندان زياد به بيش از 300 زبان و لهجه در جهان ترجمه و منتشر شود و خوانندگان بسيار زيادي از هر نسل، زبان و جغرافيا پيدا كند.

بي‌شك دو شاهكار ادبيات كودكان «شازده كوچولو» و «پينوكيو» دنيايي نو و زيبا را براي همه بچه‌هاي جهان نقش بسته‌اند. قهرمان هر دو داستان نوجواني است در پي يافتن، در پي كشف جهان هر چند كه قهرمان داستان شازده كوچولو از سياره‌اي ديگر به زمين مي‌آيد و از آنچه در جهان مي‌گذرد در شگفت مي‌شود.

شايد سقوط هواپيماي اگزوپري در صحرايي بزرگ و تنهايي‌اش سبب شد كه بيشتر به انسان بينديشد؛ به انسان و يگانگي انسان فكر كند و شاهكاري درخشان خلق كند.

شگفتا كه كتاب زيباي او در فرانسه توسط نازي‌هاي آلماني جمع‌آوري و ممنوع مي‌شود. اما نويسنده نامدار اين كتاب كه جنگ را دوست نداشت و به صلح دل بسته بود، جانش را در جنگ باخت و ميان آسمان و دريا به ابديت پيوست.

«شازده كوچولو» داستان يگانگي انسان است، داستان ديدن دل است، همان كه شاعر ما گفت «چشم دل باز كن كه جان بيني، ‌‌آنچه ناديدني است آن بيني» و از قضا در كتاب زيباي «شازده كوچولو» اين جمله خوش مي‌درخشد «تو فقط با قلبت مي‌تواني چيزي را به درستي ببيني؛ ‌چيزي كه واقعي است با چشم ديده نمي‌شود». شازده كوچولو درباره باور به انسان و توانايي انسان است، همان كه شاعر ما گفت «از خود به طلب هر آنچه هستي كه تويي».

در «شازده كوچولو» داستان روايت اين پسرك با روباه روايت مي‌شود و در فرازي آمده است:«شازده كوچولو پرسيد كي اوضاع بهتر مي‌شود، روباه گفت: از وقتي كه بفهمي همه‌ چيز به خودت بستگي دارد». «شازده كوچولو» زيبايي انسان، طبيعت و جهان را به تصوير مي‌كشد و از زبان پسرك كه از سياره ديگر آمده است، مي‌گويد:«اگر تو عاشق گل‌هايي باشي كه روي ستاره‌ها زندگي مي‌كنند، بسيار لذت‌بخش است كه شب‌ها به آسمان نگاه كني چون همه ستاره‌ها مثل شكوفه‌هاي يك گل سرخ هستند».

آنتوان سنت آگزوپري كه آسمان را دوست داشت و از آسمان، جهان بي‌مرز را مي‌نگريست و ديوار را دوست نداشت و به زيبايي دل بسته بود.

شگفتا كه در جنگ جان از كف داد اما براي اين نويسنده‌اي كه با نثري روان يگانگي انسان را روايت مي‌كرد در بطن داستانش روايتي است از صلح، از دوستي، از عشق.

«شازده كوچولو» گويي دانه‌هاي تسبيحي را به نخ عشق به هم وابسته كرده است هر چند او خالق آثاري همچون «زمين انسان‌ها» و «پرواز شبانه» نيز هست اما هيچ يك از نوشته‌هاي او همچون «شازده كوچولو» خوش ندرخشيد.

چه مي‌گذشت در تنهايي اين مرد در آن صحرايي كه فرود آمد كه چنين شاهكاري آفريد. گويي از فراز آسمان هيچ مرزي نيست و جهان پيوسته است و انسان‌ها با هر رنگي و نقشي و انديشه‌اي از سينه مادر زمين مي‌نوشند، گويي در زير پوست و رودخانه و رگ‌هاي انسان‌ها تنها يك رنگ در جريان است هر چند كه رنگ پوست سياه، سفيد، زرد و قرمز باشد اما زير پوست رنگ سرخ به حركت خويش ادامه مي‌دهد، رنگ زندگي.

آگزوپري تنها يك داستان ساده ننوشت؛ داستانش يك داستان تغزلي، يك غزل منثور و عارفانه است.

وقتي كه اين كتاب را در دست بچه‌هاي دنيا مي‌بينم با زبان‌ها، انديشه‌ها و رنگ‌هاي گوناگون و مي‌بينم كه به اين كتاب با چشماني پرشور مي‌نگرند و آن را براي هم روايت مي‌كنند و به آسمان آبي هنر پرواز مي‌كنند، شعر زيباي حافظ به يادم مي‌آيد:«يك قصه نيست غم عشق و صد عجب/ كز هر زبان كه مي‌شنوم نامكرر است».

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون