آنچه تاريخ نبايد از ياد ببرد
فرهاد گوران
سالها پيش گذرم به سردشت افتاد. با دوستي در پي ساختن يك مستند اجتماعي بوديم؛ بهطوري كه از سردشت و حلبچه تا زرده و نسارديره را در قاب بگيريم، يعني همه نقاط مسكونياي كه هدف بمباران شيميايي قرار گرفتهاند. در اين ميان كژال، راوي رمان «نفس تنگي»، شبحوار، ما را از تاريكي مكانها و گذرگاهها عبور ميداد.
گزارشهاي رسانههاي بينالمللي و اسناد فاجعه را ورق ميزديم. به عكسهاي كشتگان و بازماندگان بمبارانهاي شيميايي مينگريستيم، يكي از يكي، هولناكتر.
دوست تصويربردارمان در خيابان هيروشيما دوربين را روي سه پايه كاشت، زير خورشيدي كه نيمي از آن تاريك بود. كسوف ذهنها و خاطرهها.
مساله فقط اين نيست كه امروزه فجايعي چون بمباران هيروشيما و حلبچه و سردشت و بان زرده، به بايگانيها سپرده شده. به قول آلن بديو، فراموشي تاريخ ميتواند به مثابه نوعي تصميمگيري براي انديشيدن قلمداد شود؛ انديشيدن به امر نو و تفكر در باب گذشته. رسانهها و موزهها اما فاجعه را به صورت تماشاگه و گاهشمار درميآورند. آن را به يادبود و يادمان فرو ميكاهند. سرمايهداري و منطق توليد و مصرف، در اين تكرار و بازتوليد نشانگان تراژيك بيشترين سهم را دارد. سردشت به نمادي از يك فاجعه بدل شده؛ نه بديل و نقيض آن؛ به زباني ديگر حتي جنبههاي حقوقي اين فاجعه هم در محاق بررسيهاي كارشناسي نمايندگان سازمان ملل فرو رفته است. حملات شيميايي ناقض پروتكل 1925 ژنو بوده كه براساس آن «استعمال گازهاي خفهكننده و مسموم يا امثال آنها و همچنين هر قسم مايعات و مواد يا عمليات شبيه به آن» و نيز «وسايل و ابزارهاي جنگ ميكروبي» ممنوع شده بود. امريكا به عنوان يكي از امضاكنندگان اصلي اين پروتكل طي جنگ جهاني دوم در چند جبهه از اين سلاحها استفاده كرد و با افكندن بمب بر هيروشيما و ناكازاكي نشان داد كه روي ديگر تمدن و پيشرفت، بربريت و توحش است. در سال 2000 جان بانينگ، عكاس و هنرمند شهير، عكسهايي منتشر كرد كه اوضاع وخيم سوژههاي انساني متاثر از «ماده نارنجي» (Agent Orange) را نشان ميداد. ارتش امريكا طي سالهاي ۱۹۶۱ تا ۱۹۷۱ بيش از 75 ميليون تن ماده نارنجي روي اراضي و جنگلهاي ويتنام ريخت كه علاوه بر سوزاندن درختان و گياهان و نابودي اكوسيستم بخشهاي بزرگي از ويتنام، اثرات فاجعهبار آن بر انسان و موجودات ديگر هم تا همين امروز ادامه دارد.
امروز اگر جان بانينگ گذرش به خيابان هيروشيما در سردشت بيفتد كولبرهايي را ميبيند كه از اقصا نقاط با درنورديدن كوه و دشت و به خطر انداختن جان خود در پي لقمهاي نان هستند؛ كولبرهايي كه بازماندگان بمباران شيميايي هفتم تير ۱۳۶۶ هستند.