درباه نمايش «ماجراي عجيب سگي در شب»
دنياي پر تبوتاب يك اوتيسمي
احسان صارمي
اوتيسم چيست؟ ميگويند نوعي اختلال رشدي است كه با رفتارهاي ارتباطي و كلامي غيرطبيعي مشخص ميشود. علايم اين اختلال تا پيش از سهسالگي بروز ميكند و علت اصلي آن هنوز ناشناخته است. به اوتيسم درخودماندگي هم ميگويند.
برايم دو واژه در اين تعريف اهميت دارد؛ نخست درخودماندگي و ديگري ناشناختگي. به نظر ميرسد اوتيسم جهاني است كه هنوز از شكاف نازك خود بيرون نيامده است و بشر به ظاهر دانا، نميتواند از آن سر درآورد. اوتيسم يك معما است؛ معمايي كه درون بخش برگزيدهاي از انسانها نهان شده است و احتمالا تنها خود آنها، اين درخودماندگي ناشناس را ميشناسند.
اوتيسم به قدري معمايي است كه برايش مدام فيلم ميسازند، رمان مينويسند و نمايشگاه نقاشي برگزار ميكنند. اين روزها هم دراماتيك و به تئاتر تبديل ميشود. «ماجراي عجيب سگي در شب» به كارگرداني افسانه كمالي داستان كريستين بون، دختري مبتلا به اوتيسم است كه ميخواهد راز قتل سگي را كشف كند اما او با مقاومت آدمهاي اطرافش روبرو ميشود. با اين حال او يك شرلوك هولمز باهوش است و درون خود معماي اين مرگ دلخراش را دنبال ميكند، موانع را رد ميكند و براي حل آن از سوئيندون به لندن ميرود.
افسانه كمالي با تكيه بر متن سايمون استيونز تلاش كرده دو جهان موازي بيافريند؛ يك جهان آدمهاي معمولي كه مدام سگاندازي ميكنند و دوم جهان درونيات كريستين كه مملو از عجايب و غرايب است. اين دو جهان براي كريستين بدل به يك آشوب رنگارنگ ميشود. كمالي اثري آفريده كه نشان دهد جهان دروني يك اوتيسمي به چه ميزان ميتواند خيالانگيز باشد. در جهان دروني كريستين هر چيزي از شكل ثابتش خارج ميشود. در دنياي مثال او، يك آدم ميتواند سگ باشد و يك ماشين بزرگ، در حد يك اسباببازي كوچك ميشود.
در «ماجراي عجيب سگي در شب» كريستين هر آنچه جهان بيرونش بر او تحميل ميكند را برسازي ميكند. اين مهمترين ويژگي اثر كمالي است. كمالي مدام به ما ميگويد كه اين تصوير به چه ميزان با منطق ذهني ما در تنافر است. تكرار حركات، حرفها و به نوعي كند پيش رفتن روايت وجهي است كه او از مفاهيم اوتيسمي عاريه ميگيرد. بيماران اوتيسمي درگير رفتارهاي كليشهاي و تكراري و حتي خودآزار هستند. با اين حال در «ماجراي عجيب سگي در شب» همهچيز وارونه ميشود. اينبار آدمهاي بيرون از وجود كريستين درگير تكرار ميشوند و آنها هستند كه كريستين را آزار ميدهند. در عوض كريستين نشان ميدهد در جهان ذهن او هر چيزي به چه ميزان ميتواند زيبا شود؛ حتي پدر بداخلاقش.كمالي براي نشان دادن دو جهان موازي علاوه بر نمايشگري بازيگران به يك بكپروجكشن نيز روي آورده است. در آن تصاوير بخشي از واقعيت بيروني زندگي كريستين به نمايش گذاشته ميشود. شمايل واقعي مادرش و علت رفتنش از منزل اما مادر در دنياي كريستين فانتاستيك ظاهر ميشود، با آن لباسهاي عجيب و غريب بنفش رنگ. كريستين اما پا را فراتر ميگذارد و انرژياش در تصاوير متحرك پشتسرش نيز نمودار ميشود. او قدرتمند است و ميتواند جهانش را بسازد. پس ما نسبت به كريستين ترحم نميورزيم بلكه شايد به دنياي پر از خيالش حسادت هم ميورزيم؛ دنيايي كه در آن كريستين امري ناشناخته را در دل ميپروراند كه ما از دركش عاجزيم.