نشست نقد و بررسي كتاب «دغدغه ايران: راهي به سوي آزادي، امنيت و توسعه پايدار» با حضور عباس كاظمي عضو هيات علمي پژوهشكده مطالعات اجتماعي و فرهنگي وزارت علوم، مسعود عالمي عضو هيات علمي دانشگاه علامه طباطبايي، مجتبي لشكربلوكي مشاور سابق وزير اقتصاد، امير ناظمي رييس سازمان فناوري اطلاعات ايران، محمدجواد مظفر مدير نشر كوير و محمد فاضلي عضو هيات علمي دانشگاه شهيدبهشتي و مولف كتاب دوشنبه سوم تير ماه در تالار آويني پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات برگزار شد. در نقد اين كتاب اغلب ناقدان بر اين باور بودند كه يادداشتهاي تلگرامي براي تبديل شدن به كتاب بايد برخي نكات را رعايت كند كه در اين كتاب چنين نكاتي رعايت نشده است. همچنين نگاه سياه و تلخ مولف به جامعه ايران، منتقدان را به انتقاد واداشت كه فاضلي نگاه تلخ را پذيرفت اما سياهنمايي و ترويج نااميدي را رد كرد.
دولت و جامعه الكن
محمد فاضلي،جامعه شناس| تصورم بر اين است كه جامعه ايران، جامعهاي الكن است و از آن الكنتر دولت. دولتي كه قادر نيست با مردمش حرف بزند، حرفي صريح و بر محورهاي مشخصي كه ارتباطگيري با مردم را امكانپذير كند و بتوانيم بگوييم، مساله ما چيست؟ در واقع با نوشتن يادداشتهايي در تلگرام خواستم آزمايش كنم آيا ميتوان از اين طريق با مردم صحبت كرد يا خير؟ لذا نخستين انگيزهام از نوشتن، مكانيسم ارتباطگيري با مردم بود. تعداد بازديد از متنها نشان داد كه ميتوان در تلگرام با نوشتن متن با مردم سخن گفت. از سوي ديگر دوستاني كه در ژانر آكادميك با من آشنا هستند، ميدانند وقتي جامعهشناسي حرفهاي مينويسم، متنهايم خيلي دشوار است به طوري كه وقتي رسالهام را دفاع كردم، يكي از استادانم سخنش اين بود اصلا چه كسي اين متن پيچيده با كلي نظريه را ميخواند؟ با اين حال، قابليتي دارم كه ميتوانم متنهاي خندهدار، گريهدار و گاهي طنز بنويسم. براي همين نوشتن يادداشتهاي تلگرامي تلاشي بود براي نوشتن اصليترين مسائل كشور در حوزه اقتصاد، محيط زيست، سياست اجتماعي و رويكرد بين رشتهاي به حوزه سياستگذاري تا سياست عمومي در ايران را به زبان ارتباطگيري با مردم تبديل بكنم. اين هم تلاشي بود كه در اين كار انجام دادم و به تدريج شكل گرفته و گاهي من و مخاطبان همديگر را اصلاح كرديم و گاهي آنها مرا اصلاح كردند. در اين يادداشتها سعي كردم، جامعهشناسي را به ميان تودهها ببرم و همزمان جامعهشناسي را به ميان سياستگذارها ببرم. مقصود فراستخواه اصطلاحي به نام كنشگران مرزي دارد. او كنشگران مرزي را به فروغي و افراد بسيار ديگري برميگرداند كه يك پا در دانشگاه داشتند و يك پا در عرصه سياست و سعي كردند مسالهها را از جامعه به دانشگاه ببرند و دانش را از دانشگاه به عرصه سياست و اين دو را به هم پيوند بدهند. بعدها خودم به اصطلاحي به نام درنورديدن مرزها برخوردم. در دنياي سياستگذاري امروز بسياري از مسائل را كه ميخواهيد حل كنيد، چارهاي نداريد جز اينكه كنشگر مرزي باشيد، يعني كنشگري كه سياست و دانش را با هم تركيب ميكند كه از اين جنس افراد بسياري داشتيم.بسياري اشاره به تلخ بودن كتاب داشتند، بله كتاب «دغدغه ايران: راهي به سوي آزادي، امنيت و توسعه پايدار» كتاب تلخي است، براي همين پشت جلد كتاب به خواننده هشدار دادم كه با كسي شوخي ندارم و افرادي كه حوصله ندارند هر روز با يك مسالهاي از ايران رو بهرو شوند، بهتر است كه كتاب را نخوانند. بنابراين واقعيت دارد، كتاب تلخ است. اما در عين تلخ بودن، تلاش كردم در پايان هر مساله، راهكاري بيان كنم. در اين ميان شايد برخي مسائل بدخيم بودند كه راهحلي براي آنها تعريف نشده و اين به معناي وجود نداشتن راهحل نيست زيرا ممكن است اصلا مساله را به درستي شناسايي نكرديم و براي حل اين نوع مسائل بدخيم، جز گفتوگو راه ديگري نداريم در ايران هر روز مسائلي گريبانگير مردم و سياستمداران ميشود كه به صورت پروندههايي باز ميمانند كه در جامعه ما تكرار ميشوند.
ناكامي جامعهشناسان در ارتباط با غير روشنفكران
عباس كاظمي، جامعه شناس| با خواندن اين كتاب برايم يك سوال ايجاد شد، يادداشتهايي كه در رسانه تلگرام منتشر ميشود، ظرفيت خاص خودش را دارد و ديگر نميتواند به شكل كتاب دربيايد. اگرچه در رسانه تلگرام، كار ميتواند خيلي ارزشمند باشد و مخاطب پيدا كند، مخاطب خاصي كه تلگرامي است، كمتر به سمت كتاب ميآيد. اگرچه منظورم اين نيست فردي كه تلگرام استفاده ميكند، كتاب نميخواند. من خودم هم از تلگرام استفاده ميكنم. لذا وقتي متني در تلگرام 300 تا 700 هزار بازديد داشت، بخش عمدهاي از اين بازديدها متعلق به كساني است كه كتابخوان نيستند. براي همين تلگرام و ابزاري از اين دست ايجاد شده كه چنين افرادي را وارد دنياي مفهومي، نظري كند تا يك جامعهشناس يا سياستمدار بتواند با آنها حرف بزند. اما اگر فردي بخواهد وارد رسانه كتاب بشود، مخاطبانش كاملا ريزش پيدا ميكند. حال سوالم اين بود، چه طور محتوايي كه براي تلگرام توليد شده، كمتر رفرنس دارد، جنبه احساسي داشته باشد و نثر آن قدري فرق ميكند، براي مخاطباني كه كتابخوان هستند، از جذابيت برخوردار باشد؟! در واقع نوشتاري كه همه پسند است، ضرورتا تبديل به كتابهاي همهپسندي نميشود، يعني ممكن است در فضاي تلگرامي خيلي مخاطبپسند باشد و مخاطبان آن را بخوانند و حتي بعد از تبديل به كتاب از آن استقبال كنند. اما فردي كه كتابخوان است شايد نتواند رابطه خيلي نزديكي با اين نوع كتابها برقرار كند. محمد فاضلي هم جامعهشناس حرفهاي است و هم عمومي و سياستگذاري. در واقع در همه مدلهاي جامعهشناسي فعاليت ميكند و به نظر ميرسد، مدل جامعهشناس سياستگذار در فاضلي خيلي برجسته شده است. از طرفي ما دو الگوي روشنفكري در جامعه ايراني داريم؛ نخست الگوي سيدجمال است كه گفتوگو با رهبران سياسي را هدف خودش قرار داده بود. به زبان امروزي با مديران سياسي و سياستگذاران گفتوگو داشت و الگوي ديگر شريعتي است كه گفتوگو با مردم را مخاطب خودش قرار داد. ما جامعهشناسان و انسانشناسان زيادي داريم كه طي دو دهه اخير تعدادشان زياد شده و در فضاي عمومي با مردم حرف ميزنند. اما كمتر جامعهشناسي داريم كه به شكل مستمر با سياستمداران حرف بزند و اين حُسن محمد فاضلي است كه اساس كارش را به گفتوگو با سياستگذاران قرار داده و بعد در فضاي عمومي اين گفتوگوها را منتشر كرده و به شكلي از امكانات و تواني كه در فضاي عمومي وجود دارد، براي فشار بر سياستگذاران بهره گرفته است. بنابراين تصور ميكنم، محمد فاضلي به جاي الگوي شريعتي، الگوي سيدجمال يعني گفتوگو با رهبران سياسي را برگزيده است.
حال اينكه چه قدر اين گفتوگو تاثيرگذار بوده است به نظرم زود است كه درباره آن سخن بگوييم. اما به تصور من، فاضلي در ابتداي راه است و هنوز فرصت زيادي دارد تا مسيري را كه انتخاب كرده، ادامه بدهد و در آينده نزديك تاثيراتش را ببينيم كه بر سياستگذاران چه خواهد بود. چون فاضلي در گفتوگوهاي تلگرامياش تلاش كرده، همزمان دو جبهه را با مطالبش پوشش دهد؛ نخست مردمي كه اهل خواندن و از طبقه متوسط اجتماعي هستند و حتي متنهاي هزار كلمهاي را نيز ميخوانند، با مفاهيم و بينش جامعهشناسي آشنا كند، كاري كه برخي ديگر از استادان جامعهشناسي نيز انجام دادند؛ آنها سعي كردند با مردم حرف بزنند و دانش نظري خود را محدود به مرزهاي بسته دانشگاه نكنند و مفاهيم جامعهشناسي، انسانشناسي و علوم سياسي را وارد زندگي مردم كنند، مردمي كه روشنفكر هستند. در حال حاضر هنوز اين ضعف براي ما جامعهشناسان وجود دارد كه وقتي از مردم حرف ميزنيم، منظور مردمي هستند كه كتاب و روزنامه ميخوانند. اگرچه فضاي مجازي اين مزيت را دارد كه در كنار متن، صدا و تصوير هم ميتواند ما را با مردم ارتباط بدهد اما هنوز نوشتار، ابزار غالب ما استادان علوم انساني است و كمتر از تصوير يا صوت براي ارتباط با مردم جامعه استفاده شده و نتوانسته به گروه دوم مردم راه پيدا كند. بخش ديگري از مردم كه چشمشان به خواندن آشنا نيست و عادت به خواندن ندارند و هر وقت متن ميبينند، فرار ميكنند. اما وقتي كليپ سخنراني ميبينند، آن را باز ميكنند و ميشنوند. لذا بايد ببينيم مردمي كه گرايش به فايلهاي شنيداري دارند، تا چه اندازه مطالب را رصد كردند؟ به نظر ميرسد در بحث گفتوگو يا ارتباط با مردم هنوز نتوانستيم سراغ مردم صدامحور برويم كه فرهيخته شناخته نميشوند و عمدتا طرد ميشوند براي اينكه فرهيخته نيستند. براي همين بايد بررسي كرد كه فاضلي تا چه اندازه موفق بوده كه ايدههاي جامعهشناسي را وارد فضاي عمومي و مفهومسازيهايي بكند كه در زندگي روزمره كاربرد دارد نه در جهان دانشگاهي. او در متنهاي تلگرامي از مفاهيم دانشگاهي استفاده نكرد، براي اينكه يك پديده را براي مردم توضيح بدهد. اگرچه اين كار را افراد زيادي انجام ميدهند، من هم اين كار را كردم تا مفاهيم جامعهشناسي را به فضاي عمومي ببرم اما اين كاري كه نكرديم ساختن مفاهيمي از دل كنشهاي روزمره كه در ميان مردم در ميان خاطرات، دانش و طنزها وجود دارد و آنها را با دادن بار نظري به مفاهيمي تبديل كند و پيرامون آن توضيحاتي را بدهد كه جامعهشناسي بتواند تاثيراتش را بگذارد. مفاهيمي كه روزمره هستند اما چون از ويژگي روزمره برخوردارند، ميتوانند با سرعت بيشتري به گردش درآيند. در مقابل مفاهيم نظري خيلي سنگين هستند و سرعت انتقالشان چندان تند نيست.
نوشتاري در تشويق مخاطب به انتحار!
مسعود عالمي ، جامعهشناس| يادداشتهاي كتاب به اقتضاي موضوعاتي كه در جامعه رخ داده، نوشته شده و نخ تسبيح آن دغدغه مولف است و به طور طبيعي نقد كتاب نيز ميتواند همين ويژگي را داشته باشد، يعني وقتي كتاب را ورق ميزنيم، اگرچه با يك پراكندگي مواجه ميشويم اما در عين حال يك روح مشترك نيز در آن وجود دارد. همچنين در اين كتاب نقاط قوت و نكاتي كه ميتواند در چاپهاي بعدي بهبود پيدا كند به چشم ميخورد. نخست بايد از قلم جذابي سخن گفت كه فاضلي در اين يادداشتها به كار برده به طوري كه وقتي مخاطب شروع به خواندن كتاب ميكند با گذشت زمان متوجه ميشود، ساعات زيادي است كه سرگرم خواندن است. به لحاظ محتوايي اصرار مولف به گفتوگو را بسيار ميپسندم؛ گفتوگوي عالمانه با آرامش و طمانينه و بدون اتهام زدن. ترسيم فضايي كه آدمي بسيار دلتنگ آن است كه بنشيند با ديگران حرف بزند بدون اينكه فضا را جلف كنند و دو سر طيف بخواهند به هم فحش بدهند، صميمي اما در عين حال جدي باشند. در واقع كتاب بسيار ايدهبخش و خواندني است و بعضي جملات آن را خيلي پسنديدم از جمله «نوشتن در تلگرام به اين دليل اهميت داشت كه اجازه ميداد بدون درگير كردن مردم در متنهاي پيچيده طولاني و كمترين زمان ممكن، موضع جامعهشناسي و سياستگذاري عمومي را توأمان با خواننده به اشتراك گذاشت.» اما كتاب را از هر طرف باز كنيد؛ ميتوانيد يك ايده بگيريد.
برخي جملات كتاب از سطح دانش عمومي و رسانههاي مجازي بالاتر نرفته و نكته ديگر اينكه اطلاعات و تحليلهاي بيمنبع و مطلقگونه در كتاب ديده ميشود در حاليكه علم با احتياط است و نسبي. اگرچه من هم با مولف همراه هستم كه وقتي با مردم صحبت ميكنيم از واژهها و اصطلاحات پيچيده استفاده كنيم و بيان بايد تفاوت داشته باشد. لذا اگر كار در اين حيطه دشوار نبود، ارزشمند هم نبود. براي همين چنين انتخابهايي سخت است اما وقتي وارد اين مسير شده در بعضي موارد به پوپوليست كشيده شده است. اين با همان بحث گمانهزني ارتباط پيدا ميكند بنابراين وقتي ميگوييم به جاي گمانهزني بهتر است كه از فرضيه استفاده شود براي جلوگيري از حركت به سمت پوپوليسم است. براي مثال در صفحه 404 آمده است:«جامعهاي در مخاطره» و بعضي مطالب ديگر كه در كتاب استفاده شده كه در اين مساله به عدد، رقم يا پژوهشي استناد نشده است لذا خوب بود از تصويرسازي رسانهاي فاصله بگيريم زيرا قصد داريم به مردم خوراك علمي بدهيم كه به آن فكر كنند، كاري كه برخي در ايران انجام دادند اما همراه با مستندات علمي. براي مثال درباره فرار نخبگان در جامعه تقريبا اجماعي داريم اما درباره اين مساله تاكنون پژوهش علمي مستند به آمار دقيق انجام نشده است. درباره نشان دادن منفي جامعه، كاظمي به بيان بهتري به آن پرداخت و من قصد دارم با چند مثال سراغ آن بروم؛ اگر در جمعبندي فقط تيترها را كنار هم قرار دهيد؛ «جامعهاي در خطر با همآيندي بحرانها»، «دولتي كمظرفيت»، «جامعه مسائل حل نشده»، «جامعه چيز باختگان»، «ماموريتهايي فراتر از توان جامعه و دولت» اگر در پايان مخاطب دست به انتحار نزند، خيلي خوب است. به نظرم تعبير «جامعه مسائل حل نشده» تعبير به شدت سنگيني است زيرا نميتوان ادعا كرد در جامعهاي كه مردم در حال زندگي روزمره هستند، مشكلات به كل حل نشده مانده است. به عبارتي وضعيت به اين بدي كه در كتاب توصيف شده، نيست. همچنين تعبير «ورشكستگي در سياستگذاري عمومي» يعني اينكه ما ديگر راه نجاتي نداريم و اوضاع در سياستگذاري عمومي به شدت خراب است! به طوري كه در صفحه 413 آمده:«تركيه، ژاپن و آلمان خيلي مشكلات داشتند اما بالاخره توانستند بر مشكلاتشان فائق بيايند اما مشكل ما از نوع ديگري است.» منظور مولف از اين جمله اين است كه ما راه نجاتي از وضعيت كنوني نداريم؟! باز هم در صفحه 421 «دولتي ميتواند چنين گزارهاي را طراحي و اجرا كند كه اين صفات را داشته باشد اما حاصل نميشود.» اين جمله هم يعني اينكه ما نميتوانيم از مشكلات بيرون بياييم و به بنبست رسيديم.
در برخي جملات نوعي ذاتگرايي تاريخي وجود دارد:«نظام اداري كشور براي حل كردن مشكلات خود به قابليتهايي نياز دارد كه به لحاظ تاريخي در آنها ضعف دارد.» اينجا بايد از مولف پرسيد، منظور از تاريخ چه بازه زماني است؟ تعيين زمان و تاريخ بسيار اهميت دارد و اگر مثلا به دوره قبل از پهلوي اشاره شود به طور يقين نوع نگاه و راهحل آن با مشكلات بعد از پهلوي متفاوت است. اگرچه مولف مسائل كشور را مسائل بدخيم ميداند و تعريف كرده كه مسائل بدخيم راهحل ندارد. شايد حساسترين جايي كه مولف اشاره كرده كه مسائل جامعه ما به بنبست خورده در ص437 انعكاس پيدا كرده است. اگرچه استدلال و شيوه مولف در كتاب «دغدغه ايران: راهي به سوي آزادي، امنيت و توسعه پايدار» به شكلي است كه جامعهاي پرمشكل و به بنبست رسيده را توصيف ميكند اما ما در اين جامعه زندگي ميكنيم و اوضاع به آن بدي كه در كتاب ترسيم شده، نيست. با اين حال اگر تمام نقاط ضعف را بپذيريم، آيا در كشور ما نقاط قوت وجود ندارد. افرادي كه دغدغه ايران دارند بايد به اين جامعه اميد بدهند زيرا تصور ميكنم با توجه به اينكه فاضلي خواه ناخواه نقش رهبري افكار را دارد، حرفش داراي تاثير است به ويژه براي نسل جوان بنابراين بهتر است كمي از دريچه اميد نيز به مسائل نگاه شود.
مديران آكواريومي و تقلا براي لايك پارگي
مجتبي لشكربلوكي، جامعهشناس| اگر بخواهيم يك نظريه يا مفهومي درباره شرايط فعلي ايران داشته باشيم بايد مسائلي را به آن افزود از جمله، عقده خاك بر سري ايرانيان است زيرا ما مرغ همسايه را غاز نميبينيم، چيزي در حد سرنديپيتي است(كاراكتر يكي از انيميشنهاي كودك) به عبارتي مرغ همسايه خيلي با ما فاصله دارد و هر چيزي كه در خارج از ايران وجود دارد براي ما خيلي خوب است و هر چيزي كه در ايران وجود دارد، يك چيز عادي است. به عبارتي خيلي مشكلات خودمان را بزرگ ميكنيم و خوبيهاي ديگران را دو برابر ميبينيم. كافي است متني تخيلي درباره سوييس منتشر شود شاهد خواهيد بود كه در عرض چند ثانيه اين متن را در شبكههاي تلگرامي منتشر ميكنند. زيرا تصور ميكنيم اگر توي سر خودمان بزنيم به همه ميگوييم ما خيلي خاك بر سر هستيم.از سوي ديگر بيشفعالي و كمتمركزي يكي از بزرگترين مسائل ماست و ما روي هيچ كاري آنقدر تمركز نميكنيم، براي همين پروژه جديد، دستاوردهاي جديد و قانون جديد. در حال حاضر دهها قانون داريم كه بر زمين مانده و تقريبا كاربردي نشده است. علاوه بر قانونهاي بدون كاربرد، تورم اسناد بالادستي داريم كه به دليل بيشفعالي است، بيماري روانشناختي در كودكان است كه نميتوانند بر يك موضوع متمركز شوند. اما متاسفانه ما هم در زندگي فردي و هم اداري نظام كشوري دچار اين سندروم ارضاع فوري و جابهجايي از اين مساله به آن مساله هستيم. عقبافتادگي فرهنگي يا تأخر فرهنگي موضوع ديگري است كه مولف به آن اشاره كرده است. مساله ديگر درباره لايكپارگي مسوولان است؛ اگر به تجربه برخي كشورها نگاه كنيد براي مثال هند در برههاي از تاريخ حزب حاكم ميدانست كه اگر اين اصلاحات را انجام دهد، سري بعد راي نخواهد آورد اما اين مساله را پذيرفت زيرا اخلاق حكمراني ايجاب ميكند كه شما محبوبيت و انتخابات دوره بعد را از دست بدهيد اما يك كار درست براي كشورتان انجام دهيد. مسالهاي كه ما در آن مشكل داريم، به دليل لايكپارگي و از دست ندادن محبوبيت. بحث نردبان شكسته ايراني به بررسي برابر به فرصتها براي ارتقاي توزيع منزلت اجتماعي و ثروت ميپردازد. همچنين سرانه تفكر پايين، نه سرانه مطالعه پايين. يكي از معضلاتي كه گربيانگير ماست اين است كه ايرانيان ادعا دارند، شب و روز فكر ميكنند در حالي كه كاري كه آنها ميكنند، فكر كردن نيست.
آخرين مساله درباره مديران ماست كه تبديل به ماهي آكواريوم شدند يعني بعد از مدتي هيچ ايده نوآورانه جديدي ندارند چون در زندگي، مطالعات و تجربياتشان هيچ كار نوآورانهاي ندارند. هر روز وارد طبقه منفي يك ميشود به همراه رانندهاي كه 10 سال است با او كار ميكند و بعد از آسانسوري كه هيچكس در آن نيست به طبقه دهم ميرود و به اتاقش ميرود، با منشي كه 10 سال در همين كار مشغول و با او همراه است و در اين اتاق در جلساتي شركت ميكند كه 10 سال است، تكرار ميشود و شب نيز با همان راننده به خانهاش برميگردد لذا نكته يا رويكرد نوآورانهاي در زندگي مديران ما وجود ندارد. مولف در كتاب، راهحلهايي را براي مسائلي كه شناسايي كرده، ارايه داده است اما برخي از آن راهحلها برايم جذاب بود و چه قبول كنم يا نكنم، برايم ايدههاي بسياري به همراه داشت. يك نكته درباره گزارش ملي بود كه ما عادت كنيم در موضوعات مهم، مردم مطالبه گزارش ملي كنند و دولت هم موظف باشد گزارش ملي ارايه كند كه تصور ميكنم اين كار تنها يك بار اتفاق افتاده است. دومين بحثي كه مولف به آن اشاره كرده، بحث فروتني دولت است كه دولت به جاي اينكه پروژههاي خيلي بزرگ بردارد به كارها و موفقيتهاي كوچك روي بياورد كه بتواند اعتماد مردم نسبت به خودش را بازسازي كند. به شكلي كه مردم احساس كنند در اين برهه امكان دارد كه برخي از كارها و مسائل حل شود. ظاهرا مرغ همسايه آنقدر هم كه ميگويند، سرنديپيتي نيست و ما ميتوانيم در راستاي حل كردن مشكلات و مسائل كشور گام برداريم و پيشرفت كنيم.
نكته ديگر بحث ادعاهاي غيرفني و نهايي است يعني ما از سطح تكنولوژيهاي سخت، بحث تجهيزات، تاسيسات، ورزشگاه و اتوبان به سمت ابداعات نهايي و تكنولوژيهاي نرم مانند قاعدهگذاري، قانونگذاري و مشاركت بخش خصوصي و... برويم تا چرخه اقتصادي تجهيزات، تاسيسات فرودگاه را مجهز كنند. در غير اين صورت ما دائم فرودگاه و ورزشگاه ميسازيم اما يكي پس از ديگري از كارايي ميافتند و آن چرخه اقتصادي پشت سر آن نميچرخد. شفافيت يكي ديگر از نكاتي است كه مولف به آن اشاره كرده كه ما در كشور مديران بسياري داريم اما چرا شناسنامه و اطلاعات آنها افشا نميشود. معلوم نيست كه آنها چه روندي را طي كردند تا به مديريت رسيدند و با چه سن و سالي به چه مقام و مسووليتي رسيدند؛ پسرخاله و دخترخاله چه كسي بودند؟
انقضاي روشنفكري جلال آل احمدي
امير ناظمي، رييس سازمان فناوري اطلاعات | مولف كتاب «دغدغه ايران: راهي به سوي آزادي، امنيت و توسعه پايدار» يك روشنفكر به شمار ميآيد، براي همين نياز است از نقش روشنفكران در جامعه امروز پرسش كنيم. در جوامع گذشته، اسطورههاي روشنفكري مانند ژان پل سارتر در فرانسه و جلال آل احمد در ايران در مورد همه موضوعات سخن ميگفتند و مينوشتند. لذا از آنها ميتوان به عنوان روشنفكر عام نام برد. اما اگر در جامعه امروز روشنفكران بخواهند به شيوه گذشته درباره همه موضوعات اظهارنظر كنند به مشكل برميخورند زيرا به برداشت من با گسترش علوم و تخصصي شدن رشتهها چنين شرايطي براي روشنفكر وجود ندارد. از سوي ديگر در جامعه مدرن امروز، مخاطبان اغلب داراي سواد دانشگاهي هستند و هر گونه اظهارنظر غيرتخصصي را به راحتي برنميتابند. بنابراين در فضاي جامعه مدرن و امروزي به بيان ميشل فوكو و ادوارد سعيد، مفهوم روشنفكري خاص مطرح ميشود؛ روشنفكري كه در يك حوزه خاص با عينك تخصصي خاص خود مسائل را حلاجي ميكند. چنين فردي ديگر نميتواند در همه حوزهها سخن بگويد بلكه او تنها از منظر دانش تخصصي خود به موضوعات عمومي ميپردازد. در چنين فضايي مخاطبان روشنفكران، ديگر افراد فاقد دانش نيستند. در اينجا روشنفكر نقش ميانجي را دارد كه با دانش تخصصي خود به موضوعي ورود ميكند كه مخاطب او و نيز با يك دانش تخصصي ديگر اين مساله را تحليل ميكند.
با چنين منظر تحليلي نقد من بر اين كتاب اين است كه توقع نگاه تخصصي جامعهشناسانه درباره موضوعات را در يادداشتها دارم. درست است كه متنهاي تلگرامي محدوديت واژه و زمان دارند اما وقتي اين مطالب كتاب ميشوند، ديگر انتظار متنهاي روشنفكري عام در قبال موضوعات را ندارم. متنهاي كتاب مرا ياد جلال آلاحمد مياندازد در حالي كه دوران روشنفكري از جنس جلال آلاحمد منقضي شده است و جامعه نوع ديگري از اين را ميپسندد. لذا در اين كتاب از فاضلي به عنوان يك روشنفكر جامعهشناس متوقعم كه بپرسم، مباني نظريه تحليلهاي مطرح در يادداشتها از كجا آمده است، مجهز به كدام تئوريهاست و چرا چنين پاسخهايي را به مسائل داده است. در متنهاي تلگرامي ميتوانيم تئوريهاي پشت صحنه تحليل را نياوريم اما نميتوانيم در كتاب اين رويكرد را قبول كنيم. متنهاي تلگرامي از منظر جامعهشناسي به موضوعات پرداخته و نه از منظر يك روشنفكر عام. متنها هر كدام يك جلال آلاحمد امروزي را به ياد من ميآورد. اين در حالي است كه ديگر تاريخ انقضاي متنهاي آلاحمدي گذشته و نياز داريم تا روشنفكر ما با عينك تخصصي و مشخصي به مسائل نگاه كند. ميپذيريم كه در متن تلگرامي نيازي به سند و منبع نداريم ولي در مورد يك كتاب عدم منبع مشكلساز است. البته كتاب نقاط قوت خوبي هم دارد و مثلا از استعارههاي خوبي براي تبيين مسائل استفاده كرده است.
كاظمي: ما دو الگوي روشنفكري در جامعه ايراني داريم؛ نخست الگوي سيدجمال است كه گفتوگو با رهبران سياسي را هدف خودش قرار داده بود و الگوي ديگر شريعتي است كه گفتوگو با مردم را مخاطب خودش قرار داد. تصور ميكنم، محمد فاضلي به جاي الگوي شريعتي، الگوي سيدجمال يعني گفتوگو با رهبران سياسي را برگزيده است.
ناظمي: دوران روشنفكري از جنس جلال آلاحمد منقضي شده است و جامعه نوع ديگري از اين را ميپسندد. لذا در اين كتاب از فاضلي به عنوان يك روشنفكر جامعهشناس متوقعم كه بپرسم، مباني نظريه تحليلهاي مطرح در يادداشتها از كجا آمده است، مجهز به كدام تئوريهاست و چرا چنين پاسخهايي را به مسائل داده است.