هاشمي و موانع
غلامعلي رجايي
آيتالله هاشمي ذهن استراتژيكي داشت. سفرهاي او به اروپا و امريكا و به طور كلي بازديدهايي كه از كشورهاي توسعهيافته داشت، نگارش كتاب اميركبير و انتخاب سوژه فلسطين براي پرداختن، جملگي مختصات ذهني منظم و استراتژيك آيتالله هاشمي را نشان ميدهد.
آيتالله هاشمي حتي پيش از انقلاب هم نگاه بلندمدت داشته و اين دغدغه را داشت كه اگر مبارزات به صورت نظاممند به پيروزي برسد، چه بايد كرد. بهترين نماد نگاه توسعهگراي آيتالله هاشمي را ميتوان در احداث مترو و تاسيس دانشگاه آزاد ديد. برخورداري از اين نگاه سيستماتيك و استراتژيك و رو به آينده توانست موانعي براي ايشان ايجاد كند. مانع اول را كساني ايجاد ميكنند كه به اين نگاه مسلح نيستند. اگر بخواهم مصداق آن را بيان كنم، نگاه استراتژيك هاشمي به جنگ است. سال 1362 كه هاشمي ميخواست با حكم جانشيني فرماندهي كل قوا به جنوب برود به امام ميگويد من با اين حكم ميروم كه جنگ را تمام كنم. در واقع بحث نگاه شخصي يا مثبت و منفي به جنگ نيست. هاشمي اين طور نگاه ميكرد كه اين جنگ به خاطر تلفات، آسيبهايي كه به كشور زد و درگيري كشورهاي منطقه در مجموع به نفع ايران نيست. هرچند بعدها اتهاماتي هم به او و نگاهي كه داشت، زده شد و ساقي جام زهر نام گرفت. اين در حالي بود كه آيتالله هاشمي طي رفتوآمدهايي كه به جبهه و دولت داشت به چنين تصميمي رسيده بود. وقتي ماجراي حلبچه اتفاق افتاد، آقاي هاشمي گفت ترديدي ندارم كه بايد اين جنگ را تمام كرد. بنابراين كساني كه نگاه استراتژيك و رو به آينده نداشته باشند تلاش ميكنند بر سر راه كساني كه چنين نگاهي دارند، مانعتراشي كنند. موانع ديگر هم از سوي جريانهاي انحرافي ايجاد ميشد. اين جريان نگاه رو به آيندهاي نداشت كما اينكه هنوز طرحهاي نيمهتمام دوران محمود احمدينژاد روي دست روحاني مانده است. علاوه بر آن نوع نگاهي كه اين جريان به تعامل با كشورهاي غرب يا حتي جهان عرب داشتند با نگاه آقاي هاشمي بسيار متفاوت بود. او به جهاني بدون چالش و تنش فكر ميكرد.
او باور داشت كه ما در ديپلماسي چيزي را از دست نميدهيم فقط فضايي ايجاد ميشود كه ما مواضع خود را به گوش دنيا برسانيم. او به جهاني دور از تنش با تكيه بر مذاكره بدون تنازل از اصول ميانديشيد. فرمول هاشمي براي بعد از 1400 اين بود كه مهمترين اصول ما در تعامل با غرب، ارتباطي بدون تنش باشد. همين نگاه را به منطقه هم داشت. ايشان با منزلتي كه نزد عربستان داشت اگر به اين كشور سفر ميكرد، اين ارتباط مخدوش شده، ترميم ميشد. به هر حال هاشمي كسي بود كه كنفرانس كشورهاي اسلامي را به تهران آورد و دو دستي تحويل خاتمي داد.
مانع ديگري كه به نظر بسيار جدي ميآمد، مانع داخلي بود. ايشان چون به راه و اهداف امام ميانديشيد، تحجر و متحجران را عامل و مانعي براي محقق كردن اهداف امام و به ثمر رسيدن دستاوردهاي نهضت ميدانست. هاشمي حتي معتقد بود، متحجران همان ولاييهاي سابق هستند كه كاسه داغتر از آش شدند؛ همانهايي كه امام به آنها مارهاي خوش خط و خال ميگفتند. كساني كه با اصل مبارزه مخالف بودند و امام را همراهي نميكردند پس از انقلاب بر سر سفره انقلاب نشستند و خود را صاحب اين سفره دانستند. اين افراد كساني بودند كه در حالي كه آقاي هاشمي دوران محكوميت خود را در زندان ميگذراند مبارزه را بوسيدند و كنار گذاشتند. بنابراين متحجراني كه نهضت امام را قبول نداشتند اما بعدها خود را صاحب انقلاب ميدانستند در كنار جريان انحرافي از مهمترين موانع تفكري همچون تفكر هاشمي بودند.