ضربه پُتك
حسن لطفي
فيلم هفت ساخته ديويد فينچر را آخرينبار چند روز پيش تماشا كردم، آن هم بعد از صحبت با همكاري كه دلش از تصميم پسرش براي سفر به خارج به درد آمده بود و دنبال دو گوش شنوا براي شنيدن ميگشت. پسرش را از دوران نوجواني ميشناسم. از آن بچه مثبتهايي است كه نمونهاش بيشتر توي فيلم و سريالهاي تلويزيوني ديدني است (چيزي شبيه بعضي از نقشهاي زندهياد حسن جوهرچي). اهل هيچ خلافِ رسمي و غيررسمي نبود. حلال و حرام برايش معنا داشت و به خودش اجازه استفاده از اموال ملت و دولت را نميداد. مثل خيليها هم نبود كه دستش توي جيب مردم و دولت باشد، همه چيز را مال خودش بداند، اما نقش امانتداران ديندار را بازي كند. براي اينكه وسعت توجهش به حلال و حرام را بدانيد بد نيست
مثالي بزنم.
وقتي كودك بود يك روز در محل كار پدرش تعدادي كش پول از اموال عمومي برداشت و در بازي كودكانهاش آنها را حيف و ميل كرد. چند سال بعد كه مفهوم حلال و حرام را دانست با دستهاي كش به آنجا رفت و بدون توضيحي آنها را به همكاران پدرش داد. نمونههاي زياد ديگري هم هست كه براي اين نوشته كوتاه نيست، هر چند كه اميدوارم اين كوتاهي باعث نشود تا نتيجه اين نوشته مثل توجه در زماني باشد كه با دست آرام روي شانهات ميزنند. بهتر است نتيجه كوبيدن پُتك را داشته باشد (در فيلم هفت شخصيت منفي فيلم كه قاتلي زنجيرهاي با بازي خوب كوين اسپيسي است رو به كارآگاهان فيلم با بازي برد پيت و مورگان فريمن ميگويد براي آنكه مردم به سمتت توجه كنند نبايد آرام روي شانههاشان بزني، بايد با پُتك توي سرشان بكوبي!) البته پُتكي كه اينجا قرار است كوبيده شود، قرار نيست بر سر هيچ آدمي كوبيده شود.
بناست به تشتي فرضي بخورد كه صداش بعضي از زمامداران امور را بيدار ميكند. تشتي كه سالهاست بسياري از دردمندان بر آن ميكوبند. خسته هم نميشوند. در برخي مواقع موفق هم بودهاند، اما تا رسيدن به نتيجه مطلوب همچنان بايد كوبيد و كوبيد و كوبيد. برگردم به آن پسر و جوان و دليل رفتنش را بگويم. گويا براي تحصيل در مقطع دكترا مصاحبه داده است. نتيجه مصاحبه با او و ديگران طوري رقم خورده كه خيال ميكند آقازادهها و سفارشيها از سد مصاحبه عبور كردهاند. اينكه ميگويم خيال ميكند به خاطر اين است كه احتمال ميدهم سوءتفاهم باشد (البته احتمال درست بودنش هم هست). همين موضوع باعث شده تا قصد رفتن بكند؛ قصدي كه نگرانكننده است، حتي اگر يكنفر دچارش شود. گمانم شفافيت و پيگيري و... بتواند سوءتفاهمها را كم يا بيعدالتيها را از بين ببرد. من كه خوشبينم. حرف راوي فيلم هفت را هم قبول دارم. منظورم انتهاي فيلم است. آنجا كه ميگويد: «ارنست همينگوي جايي نوشته دنيا جاي زيباي است و ارزش نبرد و مبارزه دارد، اما من فقط با قسمت دومش موافقم.»