در ستايش آدابداني
سامان موحديراد
هوشنگ ابتهاج يك بار از جرقههايي كه عشق به موسيقي را در دل او شعلهور كرده بود، حرف ميزد. ميگفت در روزگاري كه در رشت همه از جمله خانواده او راديو نداشتند، او براي شنيدن يك برنامه معروف موسيقي راديو راس ساعت هفت در كافهاي در رشت مينشست و چاي سفارش ميداد. انگار كه مناسكي آييني باشد. الان كه شما ميتوانيد هدفون در گوش بگذاريد و در خيابان، تاكسي، مترو يا وقت دويدن به انواع راديوها و پادكستها و برنامههاي آنلاين و آفلاين گوش كنيد شايد تصور اين كار كمي خندهدار باشد.
چه بخواهيد و چه نخواهيد يكي از تفاوتهاي دنياي جديد با دنياي قديم همين آدابدان بودن آدمهاي آن عصر است. اينكه همه چيز برايشان آداب و ترتيب و داستاني داشت. زندگي اين قدر روي دور تند نبود و دست يافتن به همه چيز اين قدر آسان و بيزحمت نبود. شما اگر ميخواستيد يك برنامه موسيقي گوش كنيد بايد در كوچههاي رشت ركاب ميزديد و به كافهاي ميرسيديد و پشت ميز منتظر ميمانديد تا لحظه شروع برنامه فرا برسد. همين تشنگي موجب ميشد تا لحظه لحظه برنامه در جانتان بنشيند و قدرش را بدانيد. اگر كمي دير يا زود ميشد، ممكن بود برنامه از كفتان برود و هيچ امكاني براي بازيابي آن نبود. اين قدر ساده نبود كه وسط حرف زدنهاي يكي دكمه توقف را بزنيد و برنامه را قطع كنيد و به صحبت ديگران گوش دهيد و بعد شنيدن برنامه را ادامه دهيد. آدابداني آن ايام اهميت داشت. بعد همين مساله ميشد يك بخشي از داستان زندگي آدمها و داستانهاي بزرگتر را شكل ميداد. الان اما همه چيز در دسترس است. بيزحمت ميتوان هر چيزي را يافت. اينطور است كه در بيوگرافي شبكههاي اجتماعي آدمهاي اين روزگار را آراستگي به هزار و يك هنر ميبينيم. همه نويسنده و عكاس فريلنس با دستي در موسيقي و نقاشي و صد البته جهانگرد. ايرج افشار و سفرهاي ايرانشناسياش به جاي جاي ايران كجا و بكپكرها و هيچهايكرهاي پرمخاطب اين روزها كجا! هنر هم مثل خيلي چيزهاي ديگر از منطق عرضه و تقاضاي بازار تبعيت ميكند. روزگاري تمنا براي يافتن آن زياد بود و رسيدن به مقامي در آن سخت. سالها طول ميكشيد تا كسي را به عنوان هنرمند بشناسند و بايد ممارست فراوان ميكرد تا بتواند سري در ميان سرها درآورد. همين سختي راه هم موجب ميشد تا هركسي نتواند پا به آن عرصه بگذارد. اگر درستتر بگويم كساني در راه آن پا ميگذاشتند كه از عمق جانشان آن را ميخواستند و ميستودند. همين ميشد كه در پايان راه كوهي از آثار ديدني و شنيدني و خواندني برجاي ميگذاشتند. طوري كه ما الان با حسرتي به دوران آنها نگاه ميكنيم؛ حسرت دوراني كه آدابداني امور براي مردم مهم بود.