قيمتش خوبه، بخر
فاطمه باباخاني
كتاب «مستطاب آشپزي از سير تا پياز» اثر نجف دريابندري اولين موضوعي است كه صبح و بعد از باز كردن گروه دوستانم در تلگرام ميبينم. يكي از دوستان گروه لينك يك سايت فروش الكترونيكي را گذاشته و از دوست ديگري پرسيده، كتاب را آن وقتها 60 هزار تومان خريده بودي! معلوم نيست سوال ميكند يا متعجب است، پاسخ ديگري كه كتاب را دارد، استيكري از يك چهره درهم است. لينك را باز ميكنم، كتاب 350 هزار تومان است و با تخفيف 270 تومان به فروش ميرسد.
اين روزها كمتر كسي است كه درباره قيمتها صحبت نكرده و در حال خريد و فروش نباشد، يكي طلا ميخرد، ديگري وسايل خانه، يكي سايت و اپليكيشن ديوار را بالا و پايين ميكند و به دنبال خريد مايحتاجش است و ديگري لوازم غيرضرورياش كه اين روزها قيمتش بالا رفته را در همين سايت به فروش ميرساند. در اين ميان يك كلمه است كه بسيار ميشنويم «قيمتش خوبه بخر» همه در يك مسابقه انگار گرفتار شدهايم؛ مسابقه خريد. از ديجيكالا باشد يا از ديوار يا شيپور، تخفيفان يا اسنپ ماركت يا هر جايي كه چيزي براي فروش و عرضه داشته باشد. اما آيا آنچه ميگيريم، قيمتش خوب است؟ همين دو، سه شب پيش بود كه دوستي گفت از يكي از همين سايتها كولهپشتي پيدا كرده و قصد دارد آن را بخرد، اين مدل كوله را چند سال پيش 300 هزار تومان هديه گرفته بودم و حالا اين دوست ميخواست، دست دوم آن را يك ميليون و 800 هزار تومان بخرد و از آنجا كه با قيمت بازار تفاوت قيمت 600 هزار توماني داشت، خيلي خوشحال به نظر ميرسيد. به محض اينكه پول را واريز كرد و كوله را گرفت آن را بغل زد و با خوشحالي به خانه برد.
همين احساس را خودم هم تجربه كرده بودم، وقتي توانستم محصول پروتييني تخفيفدار گير بياورم، يا وقتي كه از فروشگاه بيرون زدم و به سودي كه از فروش كردم، نگاهي انداختم. همكاري ميگفت به ميوهفروشي سري زده و او از ارزان شدن سيبزميني خبر داده كه به جاي 10 هزار تومان ميتوان به 9600 تومان خريد، ديگري گفت در تربار قيمتش 6800 تومان است. من فكر ميكردم همين سال قبل بود كه ميشد با 1000 تومان هم سيبزميني خريد.
اما فارغ از آنچه به ضرورت زندگي نياز داريم، چند درصد از كالاهايي كه اين روزها ميخريم كه به گمان خودمان قيمتشان خوب است و اتفاقا چندين برابر قيمتهاي همين يك سال پيشاند را نياز داريم. اين ايده كه بايد بخريم و بخريم و خانهمان را پر از كالاهايي كنيم كه از هر كدام چند نمونه داريم به چه كار ميآيد؟ نمونهاش دوستي كه همين يكي، دو شب پيش ما را به مغازه انگشترفروشي برد تا درباره انگشتر جديدي كه ديده است، نظر دهيم. ميگفت دو، سه مدل ديگر دارد و حالا ميخواهد يكي ديگر بخرد و به مجموعهاش اضافه كند. اين روزها با وجود تورم، خانههاي ما در حال تبديل شدن به كالاهايي است كه يا نياز نداريم يا به ندرت از آنها استفاده ميكنيم. مسابقه خريد اگرچه شتابش با گراني كم شده اما همه با اين استدلال كه «قيمتش خوبه، بخر» مدام ميخريم و ميخريم و بعد ناچار به دور انداختن و سبك كردن هستيم كه باز چيز ديگري به آن اضافه كنيم. البته شركتكنندگان اين مسابقه وضعشان يكسان نيست. گروهي هستند كه همان ابتدا به واسطه كمبود بودجه، جا ميمانند و ديگراني كه ادامه ميدهند تا جيبشان خالي شود. تنها اندك كساني هستند كه خود را وارد اين بازي بيانتها نميكنند؛ دست در جيب ميگذارند و فارغ از هياهوي شهر به خلوت خود پناه ميبرند.