• ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4406 -
  • ۱۳۹۸ شنبه ۱۵ تير

نگاهي به مجموعه داستان «سگي در خانه يك آنارشيست دست دوم» نوشته احمد آرام

تعليق درون و برون شخصيت

امير مهنا

 

 

آثار داستاني احمد آرام را بايد با دقت خواند. آرام نويسنده‌اي است كه در مواجهه با آثارش مي‌توان رگه‌هايي موثر از ذهنيت ‌پوياي بومي‌نگري و پيوند آن با ادبيات مدرن را درك و دريافت كرد. به تعبيري ديگر مي‌توان گفت كه اين نويسنده، نويسنده‌اي جست‌وجوگر است. نويسنده‌اي كه هر كتابش به لحاظ بار معنايي و استفاده از تكنيك‌هاي داستاني با ديگر كارهايش تفاوت‌هايي چشمگير دارد اما حال و هواي كلي نوشته‌هاي آرام نشان مي‌دهد كه او حالا ديگر به زبان و شيوه‌ نوشتن خاص خود نزديك شده است. مجموعه داستان «سگي در خانه يك آنارشيست دست دوم» 5 داستان به نام‌هاي «بنگ‌بنگ، سگي در خانه يك آنارشيست ‌دست‌دوم، خارپشت، بزاق مار و دهان باز لوليتاي چپ ‌دست» منتشر كرده. داستان‌هايي كه گرچه به لحاظ بن‌مايه‌هاي اجتماعي- فلسفي، ريشه در وجود يكديگر دارند اما ساختار كلي آثار راه‌ و رسمي جداگانه دارند و در پي القاي حس‌هايي از جنس تلنگرهاي عاطفي هستند. يكي از مشخصات داستان‌هاي اين مجموعه، استفاده به جا از زبان ‌محاوره است. زباني كه در داستان اول اين مجموعه يعني«بنگ‌بنگ» به خوبي جاي خود را در فعل و انفعالات داستاني باز كرده و به قول معروف خوش نشسته است. حال و هواي كلي اين داستان به گونه‌اي است كه اگر زباني غير از اين زبان برايش انتخاب مي‌شد تا حدود زيادي از ميزان تاثير‌گذاري‌اش كم ‌مي‌شد. شكل روايت داستاني با ضرباهنگي نسبتا تند ايجاب مي‌كند كه نويسنده براي تسهيل حس‌ داستاني به زباني روي بياورد كه خواننده‌اش را تا پايان كار با خود نگه‌ دارد. شيوه‌اي درست در انتخاب كه «بنگ‌بنگ‌» را به داستاني قابل تحمل تبديل كرده است. ساخت شخصيت‌هاي جاندار در داستان‌هاي اين مجموعه نشان مي‌دهد كه ذهنيت نويسنده بيش از توجه به كاركردهاي تكنيك در داستان به مواردي چون جذب خواننده از طريق انتخاب زبان و اتمسفرداستاني متمركز است. آرام نويسنده‌اي است كه به خواننده‌اش فكر مي‌كند و بيش از هر مورد ديگر به لذت‌بخشي داستان در وجود مخاطب مي‌انديشد. در داستان‌هاي مجموعه حاضر، نكته ‌ديگري كه بايد به آن اشاره كرد اين ‌است كه نويسنده با استفاده از عنصر «تعليق» نوعي ديگر از لذت‌بخشي به خواننده را خلق كرده است. تعليقي تنيده در تار و پود داستاني كه به خواننده اجازه مي‌دهد به عنوان يكي از شخصيت‌ها در روند داستان نقش داشته ‌باشد و خود را جزيي از پيكره اثر به حساب بياورد. هنر آرام در اين است كه در تك‌تك ‌داستان‌هاي اين مجموعه اين وحدت حس و اثربخشي را حفظ كرده است. در داستان «سگي در خانه يك آنارشيست‌ دست دوم» با شخصيتي طرف هستيم كه جايگاهش به لحاظ شغلي كمتر در ادبيات داستاني ما نمود داشته است. اين شخصيت كه داراي ذهنيتي ظاهرا مغشوش است، شغلي مغشوش‌تر چون اشتغال در بازار بورس دارد. شغلي كه نه تنها با حال و روز و وضعيت ‌رواني او همخواني ندارد بلكه روز به روز به وخيم‌تر شدن اوضاعش دامن‌ مي‌زند. تناقض در شيوه زندگي ظاهري و آنچه در ته و توي وجود اين شخصيت ‌مي‌گذرد، هنگامه‌اي از روايت ايجاد كرده كه در هر صفحه، اشتياق مخاطب را به خواندن افزون مي‌كند، اشتياقي كه خواننده را به ياد ذهنيت ‌مغشوش و در عين حال راحت ‌نماي كارهاي كافكا مي‌اندازد. آرام در اين داستان به ‌شدت از مستقيم‌گويي پرهيز كرده و آنچه در درون شخصيت ‌مي‌گذرد را با توصيف محيط بيان كرده است:«...ما مجبوريم از ميان خندق‌هاي عميق فلزي، كه در سوي آن دكل‌هاي غول‌پيكر مخابراتي، اورژانسي، تلويزيوني با ايستگاه‌هاي فشار قوي برق رد بشويم. آسمان مسموم هم بالاي كله آدم بال‌بال مي‌زند و مثل سطحي كدر انگار يله شده روي تمام پل‌هاي عابر پياده. اگر بگويم من را به ياد شمدهاي بويناك و پس‌مانده بيمارستاني مي‌اندازد، بي‌جا نگفته‌ام. اين كلاهخود وقتي حرارتش بالا برود، مغز آدم آب‌پز مي‌شود...» ساختار بروني و دروني شخصيت ‌كه ظاهرا با هزاران پرسش‌ و يأس فلسفي روبه‌روست آنچنان با وضعيت بيروني او سازگار است كه هر شيء در اين داستان را به شخصيتي جاندار بدل كرده، شخصيتي كه گويي روح دارد و نبودنش ممكن است در روند كلي اثر خلل ايجاد كند. همان‌گونه كه گفته شد، استفاده از زبان محاوره هم يكي از برگ‌هاي برنده بعضي از داستان‌هاي اين مجموعه است. موضوعي كه در داستان نخست اين مجموعه كاركردي قابل قبول پيدا كرده است: «... محل نذاشتي، كار خودتو كردي، سر اندرپات رو كه ديد زدم، فهميدم يه كس ديگه نشسته تو مخت. انگار داشت تو گوشت مي‌گفت اين كارو بكن، اون كارو نكن! از جيبت يه تيكه پارچه بيرون كشيدي و انداختي كنار كيسه پر از خاكستر. بعد با اون چشايي كه هيچي از دنيا حاليش نبود، برگشتي طرف من. تبر رو دادي دستم. هنوز گريس خشك شده، چسبيده بود به دسته تبر...»رواني زبان داستان و همخواني آن با شخصيت‌هايي كه پيچيدگي چنداني ندارد، نشان مي‌دهد كه نويسنده در آفرينش شخصيت‌هاي كارهايش به ابعاد مختلفي فكر مي‌كند كه يكي از آنها همان ايجاد ضرباهنگ بين زبان و درون و برون شخصيت ‌است. عملكردي مثبت در داستان‌نويسي كه به خوبي جاي خود را باز كرده و حركتي رو به جلو دارد. در اينجا بايد به اين نكته هم اشاره كرد كه اين مجموعه داستان از دو ناحيه طراحي نامناسب جلد و ويراستاري به‌ شدت رنج‌ مي‌برد. علامت‌گذاري‌هاي بي‌جا و غيرضروري كه نشان‌دهنده عدم احاطه ويراستار بر ساختار جمله است، لحظاتي از داستان‌ها را دچار سكته مي‌كند. نكته‌اي كه اميد است در چاپ‌هاي بعد رفع‌و رجوع شود. طراحي جلد اين كتاب كه به آثار بازاري پهلو مي‌زند هم باعث مي‌شود، خريدار حرفه‌اي لحظه‌اي در خريد اثر ترديد كند. براي آشنايي بيشتر با فضاي داستان‌هاي آرام در اين مجموعه بخشي از داستان «خارپشت» را با هم مي‌خوانيم:«...كمتر كسي به قبرستان ماشووه‌ها مي‌آمد. جايي كه هميشه سوت و كور است.‌ اين مكان روشنايي‌اش را فقط از خورشيد مي‌گيرد و تاريكي‌اش را از شب. حالا كه غروب است، ته دريا، رنگ سرخ و نارنجي با هم قاتي شده‌اند و خورشيد گنده‌تر از هميشه به آب چسبيده‌ بود. پرنده‌هاي ماهي‌خوار، سفيد يكدست با منقار و چشم‌هاي سرخ روي لاشه ماشووه‌ها نشسته‌اند. رو به دريا ايستادم و مي‌ديدم كه خورشيد يواش يواش روي رنگ‌ها سر مي‌خورد تا خودش را برساند آن طرف دنيا. دوچرخه را تكيه دادم به يكي از ماشووه‌ها. همان ‌جور به غروب آفتاب نگاه مي‌كردم و هيچي ازش نمي‌فهميدم. برعكس مرجانه كه همه غروب‌ها را نشانه مي‌رفت و روبه‌روشان مي‌نشست تا وقتي دريا تاريك تاريك مي‌شد. سر از كارش در نمي‌آوردم، نمي‌دانستم در غروب آفتاب چه چيزي دارد مي‌بيند كه من نمي‌توانستم آن را پيدا كنم. هر چه اطراف را كاويدم، بني‌بشري نبود. كمي ايستادم و بعدش الكي قدم زدم. چند بار هم سرفه كردم...»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون