• ۱۴۰۳ جمعه ۱۱ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3221 -
  • ۱۳۹۴ پنج شنبه ۲۷ فروردين

روياهاتو از دست نده

الهه عظيمي / كارشناس زبان / مدير موسسه گفتمان خلاق

 

شايد نياز به يادگيري زباني غير از زبان مادري از زماني شكل گرفت كه آدم‌ها امكان سفر به كشورهاي ديگر را پيدا كردند، اما نياز مبرم به اين توانايي از زماني احساس شد كه زبان انگليسي تبديل به زبان علم جهان شد و اينترنت خودش را در زندگي روزمره آدم‌هاي دنيا تثبيت كرد. از همين جا همه ما با هر شغل و حرفه و تخصصي به يادگيري زبان نياز پيدا كرديم. تكنيك‌هاي آموزش زبان در تمام دنيا آنقدر متنوع هستند كه هر كس مي‌تواند بر اساس توانايي‌ها و شكل نيازش يكي از متد‌ها را انتخاب كند و به يادگيري زبان بپردازد. اما تكنيكي كه الهه عظيمي آن را يك سال و نيم است پايه‌گذاري كرده، روشي است كه براي اجرايي شدنش چند سالي مطالعه و تحقيق انجام شده است. با الهه در مورد تكنيك آموزشي‌اش صحبت كرديم و اينكه اين نياز چقدر در جامعه ايجاد شده است و چقدر پاسخگوي نيازهاي فعلي است. الهه تنها يك مربي زبان نيست، تا جايي كه از ميان حرف‌هايش دستگيرم مي‌شود، دغدغه آموزش زبان به ساده‌ترين روش در كمترين زمان را دارد و همين نكات هم كمكش كرده تا تكنيكي را براي كساني كه كمبود وقت دارند يا به واسطه شغل يا شرايط‌شان امكان شركت در كلاس‌هاي مختلف و رنگارنگ موسسات را ندارند، طراحي و اجرا كند. طي كردن اين پروسه هم كار آساني نبوده، اما يك مدرس زبان ثابت كرده است كه مي‌توان با صبوري و بزرگ نديدن مشكلات سر راه، سيستمي را طراحي كرد كه شايد سال‌ها بعد تبديل به يك روش درست براي آموزش ضروري‌ترين نياز روز جامعه شود.
الهه 12 سال مدرس زبان انگليسي بوده و در طول اين مدت خوب توانسته نيازهاي اين حوزه را درك و برايش برنامه‌ريزي كند. مي‌گويد طبق آمارهاي رسمي كمتر از سه درصد ايراني‌ها به مكالمه زبان انگليسي تسلط دارند و اين در صورتي است كه هزينه‌هاي هنگفتي صرف آموزش زبان مي‌شود: «در سيستم موسسات آموزشي ايران خيلي از وقت دانشجويان گرفته مي‌شود، بخشي از اين زمان براي رفت و آمد به موسسه تلف مي‌شود و باقي وقت هم سر كلاس‌هايي كه تكرار مكررات است. خود من بارها اين جمله را شنيده‌ام كه فرد مي‌گويد من سال‌هاست كلاس زبان مي‌آيم اما هنوز نمي‌توانم خوب صحبت كنم يا ديالوگ‌هاي ميان دو نفر را متوجه شوم. دليل اين مساله اين است كه سيستم آموزشي يكسري كليشه را به فرد آموزش مي‌دهد و فرد با حفظ كردن اين كليشه‌ها سطوح مختلف آموزشي را طي مي‌كند اما در نهايت نه در محيط قرار مي‌گيرد و نه ذهنش را براي ساختن جملات به زباني غير از زبان مادري عادت مي‌دهد. اما در روشي كه ما طراحي كرده‌ايم اين مشكلات تا حد زيادي كم شده است.» اين طور سيستم آموزشي موسسه‌اش را معرفي مي‌كند: «آموزش مكالمه و محاوره انگليسي بر پايه درك و توليد زبان، از طريق تلفن.» مي‌گويد دو سال تحقيق و بررسي در شيوه‌هاي آموزشي جهان، و مطالعه روي نقاط ضعف سيستم آموزشي ايران نتيجه‌اش يك پكيج آموزشي زبان است كه براي سطح شامل سه كتاب و دو سي‌دي آموزشي است و سايت www.lifel.ir كه دوره‌هاي آموزشي آنلاين در آن برگزار مي‌شود. الهه مي‌گويد: «من بين دانشجوهاي خودم به اين موضوع دقت كردم كه دانشجوها مدتي پيگير آموزش زبان هستند، بعد از مدتي چون نتيجه نمي‌گيرند و آموزش‌هايشان كاربردي نيست دلسرد مي‌شوند و كلاس را رها مي‌كنند، همين دانشجو اگر بتواند در فضايي قرار بگيرد كه احساس كند مي‌تواند زبان توليد كند انگيزه‌اش براي يادگيري بيشتر افزايش پيدا مي‌كند و دلسرد نمي‌شود.» نكته ديگر هم اين است كه بعد از گذراندن چند ترم و رسيدن به يك سطح از تسلط به مكالمه، افراد مكالمات مرتبط با شغل خودشان را آموزش مي‌بينند و اين مساله بيشتر در ايجاد انگيزه براي‌شان تاثير دارد. فرد اگر مي‌خواهد يادگيري خوبي در زمينه زبان خارجي داشته باشد بايد خودآموز خوبي باشد، صرف شركت كردن در كلاس‌هاي مختلف نمي‌تواند فرد را در مورد مكالمه متبحر كند.
از الهه در مورد پروسه اجرايي كردن اين سيستم سوال كرديم و اينكه چطور اين مرحله را طي كرده و چه موانع و مشكلاتي را پشت سر گذاشته است: «ما براي تدوين كتاب‌هاي‌مان، كلمه به كلمه را بايد زير ذره‌بين قرار مي‌داديم و بعضي از واژگاني كه قرار بود استفاده كنيم، از نظر وزارت ارشاد مورد تاييد نبود و ما به اجبار بايد نزديك‌ترين واژه را جايگزين مي‌كرديم يا به شكل ديگري آن جمله يا مفهوم را در كتاب مي‌گنجانديم و اين تدوين و طراحي كتاب از مرحله طراحي تا تاييد نهايي نزديك به يك سال طول كشيد. بعد از تدوين پكيج آموزشي و شروع كار هم اعتماد‌سازي بين مردم چالش بعدي ما بود؛ اينكه به كلاسي كه در آن حضور نداشتند اعتماد نمي‌كردند و ترس اين را داشتند كه كلاس‌هاي تلفني به موقع و منظم برگزار نشود، اما در حال حاضر بعد از گذشت يك سال و با تبليغ شاگردان موسسه بين دوستان‌شان تا حدودي اعتماد‌سازي صورت گرفته است.» الهه از به بار نشستن تلاش سه ساله‌اش مي‌گويد. نخستين باري كه پكيج آموزشي‌اش در چاپخانه آماده شده بود و بغضي كه از ديدن نتيجه تلاش‌هايش داشته و مي‌گويد: «شايد زماني كه يك مرحله سخت زندگي را طي مي‌كني مدام غر بزني كه چقدر سخت است، اما وقتي اين مراحل را مي‌گذراني، مرور تمام آن لحظه‌ها برايت شيرين مي‌شود.»الهه معتقد است شروع هر كاري كه ديگران هنوز انجامش نداده‌اند، با استرس و فشار همراه است و قطعا ريسك نكردن هميشه همراه با آرامش است و ريسك كردن پر از مانع و مشكل و چالش: «آدم‌ها معمولا ترجيح مي‌دهند يك فضاي امن و بي‌خطر در شغل‌شان داشته باشند و هيچ ريسكي نكنند، يك زماني هست كه شما يك كارمند هستي و هر ماه يك درآمد ثابت داري و خيالت آسوده است، اما وقتي كه مي‌خواهي كاري را براي خودت شروع كني و مستقل باشي بايد سرمايه‌گذاري كني و هزينه بدهي و در نهايت هم اين ترس در دلت هست كه نمي‌داني اين تلاش و سرمايه‌گذاري به ثمر مي‌نشيند يا نه؟ و مي‌دانيد كه 80 درصد از شركت‌هاي كوچك موفق نمي‌شوند، چون بايد اول هزينه كنند بعد به مرحله بازدهي برسند. و ممكن است سرمايه‌گذاري‌شان به هر دليلي به نتيجه نرسد، اين ريسك‌ها در مشاغل مستقل وجود دارد. همين مساله باعث مي‌شود به خودت بگويي من يك مدرس ساده باقي مي‌مانم، در موسسات مختلف تدريس مي‌كنم و درآمد خودم را دارم و هيچ خطري متوجه سرمايه من نيست. اما گاهي هم خوب است كه از دايره امنيت‌هايمان بيرون بياييم تا دنياي جديدي را تجربه‌كنيم.»الهه از بازدهي موسسه مي‌گويد و اينكه يك سال به تنهايي و البته با حمايت‌هاي خانواده موسسه را اداره مي‌كرد و حالا براي جذب كارمندان جديد و مدرسيني كه با سيستم موسسه بتوانند آموزش‌هاي لازم را ارايه كنند، اقدام كرده است و اينكه حالا بعد از چهار سال تلاش مستمر به نتيجه رسيده و مي‌تواند در كنار تجارت كوچك خود چند نفر ديگر را هم صاحب شغل كند خوشحال است و خوشحال‌تر اينكه توانسته ضعف‌هاي سيستم آموزشي را تا حدودي در تكنيك ابداعي‌اش كاهش دهد. الهه مي‌گويد: «وقتي ايده‌اي در ذهن‌مان هست، اگر به سمتش نرويم و اجرايي‌اش نكنيم، خيلي زجرآور‌تر از اين است كه آن ايده را اجرايي كنيم و شكست بخوريم، به اين دليل كه وقتي شكست مي‌خورد مي‌گويد من يك تجربه داشتم، اما وقتي ايده‌اش را سانسور مي‌كند و سراغش نمي‌رود مدام اين ايده در ذهنش هست. من هيچ‌وقت دلم نمي‌خواست حسرت اجراي اين ايده را داشته باشم و همين باعث شد تمام سختي‌هايي كه سر راهم بود را بپذيرم و جلو بروم.»براي الهه پيشرفت شاگردانش و رضايتي كه آنها از روند پيشرفت‌شان دارند و تجاربي كه در محيط تحصيل يا كارشان دارند و با او در ميان مي‌گذارند، باعث ايجاد انگيزه بيشتر است و باعث مي‌شود انگيزه بيشتري براي به روز كردن سيستم آموزشي‌اش داشته باشد و متدهاي جديد دنيا را دنبال كند. وقتي مي‌پرسم در طول اين مدت با مسائلي كه برايش پيش آمده چطور برخورد كرده و جايي بوده كه به اين نتيجه برسد كه تدريس در يك آموزشگاه كار مناسب‌تري است يا نه؟ مي‌گويد: «هميشه به ما گفته‌اند كه نابرده رنج گنج ميسر نمي‌شود، اما من مي‌گويم اگر ايده‌پردازهاي خوبي باشيم و براي ايده‌هاي‌مان وقت و انرژي بگذاريم و راه درست پرداختن به آنها را پيدا كنيم، براي رسيدن به گنج نيازي به تحمل رنج زيادي نيست، فقط كافي است كه راه ارتباط صحيح با ايده‌هاي ديگر را در دنيا پيدا و مسيرمان براي رسيدن به هدف را كوتاه‌تر كنيم.»
خانواده بزرگ‌ترين مشوق الهه در اين مسير بوده‌اند و به طور خاص همسر خواهرش كه استاد دانشگاه است و او هم اين خلأ را در آموزش‌هاي فعلي زبان در سيستم آموزشي احساس كرده بوده، خيلي باعث انگيزه گرفتن و ادامه راه او شده است.

چالش‌ها به زندگي رنگ مي‌دهند

فهيمه ارجلو/ كارشناس فيزيولوژي / سرمهماندار قطار
چند ساعت قبل از حركت قطار تهران – مشهد در ايستگاه راه آهن تهران روي يكي از صندلي‌هاي سالن انتظار با نخستين سرمهماندار قطار كوپه‌اي ايران صحبتي كوتاه داشتم. سال گذشته نخستين قطار لوكس ايران با يك تيم متفاوت در مسير تهران – مشهد شروع به خدمات‌دهي به مسافران كرد. تيم خدمات‌رساني اين قطار برخلاف تمام قطارهاي كوپه‌اي ديگر متشكل از خانم‌ها و آقايان آموزش‌ديده‌اي بود كه با ظاهري متفاوت به عنوان مهمانداران و سرمهمانداران اين قطار خدمات‌رساني مي‌كردند. نوع پوشش فهيمه و تيم مهمانداري قطار توجه همه مسافران داخل ايستگاه را جلب مي‌كند؛ يك گروه منسجم كه همگي با هم با لباس‌هاي خاكستري متحدالشكل با يك ديسيپلين خاص وارد قطار مي‌شوند و طبق آموزش‌هايي كه ديده‌اند به ارايه خدمات مي‌پردازند. فهيمه ارجلو به تازگي به عنوان سر مهماندار در قطار لوكس «زندگي» مشغول به كار شده است؛ شغلي كه تا به حال در هيچ كدام از قطارهاي داخلي ايران تعريف نشده بود. با فهيمه در مورد انتخاب شغلش گفتيم و اينكه چه جذابيتي در اين شغل وجود داشته و باعث شده تا اين شغل را انتخاب كند و چه چالش‌هايي بر سر راهش وجود داشته است.  فهيمه صحبت‌هايش را در مورد شغلش اين طور شروع مي‌كند: «فكر مي‌كنم مشاغلي كه با مردم در ارتباط هستند خيلي مشاغل جذابي هستند، چون دچار شدن به روزمرّگي و تكرار در اين شغل‌ها كمتر اتفاق مي‌افتد و به واسطه اين ارتباط مي‌توان با فرهنگ‌ها و شخصيت‌هاي مختلف آشنا شد و خصوصيت ديگري كه شغل ما دارد، اين است كه ما در سفر شريك اوقات خوش مردم هستيم. من فكر مي‌كنم در شغل ما اتفاقي كه مي‌افتد اين است كه آدم مي‌تواند از يك پوسته و قالب هميشگي دربيايد و تجربه جديدي داشته باشد.» فهيمه در مورد شغلش كه حرف مي‌زند از اعتماد مدير خود مي‌گويد و اعتمادي كه به او و باقي اعضاي تيمش داشته‌اند و اين فضا را ايجاد كرده‌اند كه آنها يك شغل خاص و جديد را تجربه كنند و مي‌گويد: «من خودم فكر نمي‌كردم يك روز چنين فرصتي داشته باشم كه بتوانم اين شغل را داشته باشم چون تا به حال عنوان شغلي سرمهماندار خانم در قطار كوپه‌اي در ايران نبود، اعتماد مديرعامل شركت به خانم‌ها باعث شد كه اين زمينه پيش بيايد و اين تجربه براي من اتفاق بيفتد.» و اضافه مي‌كند كه اين حمايت‌ها باعث شد كه به همه ثابت شود كه جنسيت در اين شغل خيلي مساله محدود‌كننده‌اي نيست و ما مي‌توانيم دركنار مهمانداران آقا از خانم‌ها هم براي اين شغل استفاده كنيم.  در مورد بازخوردهايي كه از مردم در مورد شغلش گرفته هم براي‌مان مي‌گويد: «بيرون از محل كارم وقتي كه من را با لباس فرم مي‌بينند و در مورد شغلم مي‌پرسند، براي‌شان جالب است چون همه فكر مي‌كنند كار كردن در قطار شغل سخت و خشني است و فقط آقايان مي‌توانند از پس آن بربيايند. حتي در ميان مسافران هم كساني كه ما را مي‌بينند، معتقدند اين شغل با روحيه خانم‌ها سازگار نيست. برخلاف سفرهاي هوايي كه زمان سفر كوتاه است و مهمانداران خانم در آنها خدمات‌دهي مي‌كنند، زمان طولاني سفر باعث مي‌شود بيشتر اين ذهنيت تقويت شود كه اين شغل سخت است و مناسب خانم‌ها نيست.» فهيمه مي‌گويد: هر چقدر كه آدم‌ها در مورد سختي‌هاي كار مي‌گويند من بيشتر تشويق مي‌شوم و بيشتر به كارم علاقه‌مند مي‌شوم و جذابيت اين كار برايم بيشتر مي‌شود.  از سختي‌هاي كار كه مي‌گوييم، شب بيداري در قطار را مهم‌ترين مساله مي‌داند، به خصوص به اين دليل كه قطار لوكس تهران- مشهد شبرو است و در تمام مدت روز تمام كاركنان قطار بايد آماده سرويس‌دهي به مسافران باشند، اين شب بيداري بيشتر نمود پيدا مي‌كند، البته او معتقد است: «اين شب بيداري گاهي خيلي مشهود نيست چون در تمام شب مدام مهمانداران با مسافران و تقاضاهاي‌شان روبه‌رو هستند و اين گذر زمان با توجه به حجم بالاي كاري سريع‌تر اتفاق مي‌افتد.» فهيمه از برخورد مسافران در مواجهه با شغلش مي‌گويد: «وقتي خودم را به مسافران معرفي مي‌كنم با نگاه متعجبي مي‌پرسند مگر ما سرمهماندار خانم هم داريم؟ تصوري كه در ذهن همه از سرمهماندار وجود دارد يك آقاي ميانسال و جا افتاده است. اما غالب خانم‌ها با ديدن يك مهماندار و سرمهماندار خانم خيلي از اين مساله استقبال مي‌كنند و احساس راحتي بيشتري در طول سفر دارند. اما هنوز هم اين نگاه غالب وجود دارد و پيش مي‌آيد كه گاهي وقتي كاري براي مسافران پيش مي‌آيد، ترجيح مي‌دهند به همكارم كه آقا هستند، مراجعه كنند. اما مطمئنا به مرور اين نگاه تغيير خواهد كرد. فهيمه مي‌گويد: «من هميشه از چالش‌ها استقبال مي‌كنم، از اينكه سر راهم موانعي باشد كه براي عبور از آنها تلاشم را بيشتر كنم، لذت مي‌برم و حالا كه اين شغل با اين مشخصات برايم پيش آمده خوشحالم چون به عنوان نماينده عده‌اي از خانم‌ها با مسائلي روبه‌رو مي‌شوم كه شايد سرمهمانداران بعدي قطار اين مسائل را نداشته باشند و راه براي فعاليت‌شان هموار شده باشد. هميشه پيش خودم فكر مي‌كنم بايد با يكسري مسائل كنار بيايم چون به عنوان نماينده خانم‌ها بعد از اين همه سال به من اعتماد شده، پس من هم بايد پاسخ اين اعتماد را بدهم و اين خيلي به من انگيزه مي‌دهد براي تلاش بيشتر.» از فهيمه در مورد ترس‌هايش از ورود به اين شغل هم پرسيديم و اينكه چقدر موانع ذهني داشته براي ورود به اين شغل: «من هميشه در سفرهايي كه با قطار داشتم، مي‌ديدم كه همه كاركنان قطار آقا هستند و هميشه از همه مي‌شنيدم كه اين محيط مناسب براي اشتغال يك خانم نيست و خيلي به من مي‌گفتند كه از پس اين شغل برنمي‌آيم و استهلاك اين شغل بالاست و زمان زيادي را بايد در قطار باشيم و همين مساله توان زيادي مي‌طلبد و اين شنيده‌ها باعث شده بود كه روزهاي اول كه وارد شده بودم استرس داشته باشم و نمي‌دانستم كه كار درستي مي‌كنم يا نه، اما وقتي كه وارد اين كار شدم ديدم فضا اين اجازه را به من داده كه تمام اين نگرش‌ها را تغيير بدهم. قطعا اين تغيير زمان مي‌برد اما مي‌شود اين ذهنيت‌ها را اصلاح كرد. چون مردم كه مخاطب خدمات ما هستند هميشه دوست دارند خدمات خوب و مناسب دريافت كنند و وقتي اين اتفاق براي‌شان مي‌افتد تغيير نگرش براي‌شان خيلي سخت نخواهد بود. حضور مهمانداران خانم در قطار همانقدر كه براي خود ما جذاب است، براي مسافران هم جذابيت دارد و اين تغيير براي‌شان خوشايند خواهد بود اگر يك تجربه متفاوت در سفر داشته باشند. حضور الان من به عنوان سرمهماندار باعث مي‌شود سال‌هاي بعد ما با نگرش جديدي از طرف مسافران روبه‌رو باشيم و تغييرات خوبي اتفاق بيفتد.» و حرف پاياني فهيمه اين است كه: «هيچ مانعي نمي‌تواند باعث شود كه يك خانم با توانمندي بالا به موفقيت نرسد يا مورد تشويق و حمايت جامعه قرار نگيرد، البته اگر خودش بخواهد.»

راه رفتن روي لبه تيغ
پروشا اميري / كارشناس گرافيك / باريستاي سابق

پروشا را در يك عصر بهاري در كافه‌اش وقتي در حال تكميل طراحي ديوارهاي كافه است مي‌بينم. صميمي و با حوصله يك گپ كوتاه و دوستانه با هم مي‌زنيم. دو سال پيش در يكي از خيابان‌هاي مركزي شهر كافه‌اي را همراه برادرش تاسيس كرده؛ جايي آرام و دنج، دور از تمام سر و صداهاي خيابان و سرعت‌زدگي آدم‌ها. مبلمان كافه آنقدر راحت و نرم است كه دوست دارم چند ساعتي رويش جا خوش كنم و موسيقي محبوبم را گوش كنم. با پروشا در مورد دردسرهاي تاسيس كافه صحبت كرديم و در مورد اينكه يك خانم چه موانعي را بايد بگذراند تا بتواند كافه‌اي براي خودش داشته باشد، هر چند در مورد اشتغال خانم‌ها در كافه حرف و حديث‌ها فراوان است و چند ماهي هست كه پروشا تنها به عنوان طراح داخلي كافه گاهي دستي به سر و روي كافه مي‌كشد و از نظر قانوني اجازه فعاليت به عنوان باريستا را در كافه ندارد، اما مشتري‌ها هنوز هم ترجيح مي‌دهند كه همچنان از نيروهاي خانم در كافه‌ها استفاده شود.
«من خيلي سال پيش دوست داشتم كافه داشته باشم، وقتي كه تهران اينقدر كافه نداشت من در فكر راه‌اندازي يك كافه بودم و تصورم از كافه يك جاي كاملا روشن و سفيد بود كه آرامش را به آدم‌هايي كه واردش مي‌شوند بدهد، ولي شرايط اين فضا به ما اجازه نداد طرح ذهني‌ام را پياده كنم. من قهوه درست كردن را دوست داشتم، به همين اندازه قهوه درست كردن براي ديگران را هم دوست دارم، معمولا كساني كه مسوول كافه هستند خودشان به عنوان باريستا در كافه كار نمي‌كنند، اما اين كار جزو علاقه‌مندي‌هاي من است كه متاسفانه قانون اجازه‌اش را به من نمي‌دهد.» «يكي از سرگرمي‌هايم نقاشي پرتره است، به همين خاطر خيلي دقيق در چهره آدم‌ها نگاه مي‌كنم، چون از چهره‌هاي مختلف براي مدل‌هاي نقاشي‌ام الهام مي‌گيرم. كافه اين امكان را به من مي‌دهد كه با آدم‌هاي مختلف ارتباط داشته باشم علاوه بر اين مادر من مدير مهدكودك هستند، من هم در مهد كار مي‌كنم و هم كار طراحي گرافيك و هم در آتليه عكاسي مي‌كنم. ارتباطم با آدم‌ها محدود به همان مراجعاني بود كه به آتليه مي‌آمدند يا سفارش كار گرافيكي مي‌دادند. كافه اين امكان را بيشتر به ما مي‌داد كه با آدم‌هاي جديد در ارتباط باشيم، به نوعي ما از خستگي كارهاي ديگرمان فرار مي‌كرديم و اينجا مي‌آمديم تا كمي انرژي بگيريم. مكان كافه را هم با حمايت يكي از دوستان توانستيم با هزينه خيلي مناسب اجاره كنيم، كه اگر اين حمايت نبود سرمايه اوليه ما كفاف تاسيس كافه‌اي با اين مختصات را نمي‌داد.»  پروشا در مورد خانم‌هاي همكارش در نقاط ديگر شهر مي‌گويد و اينكه در تمام تهران فقط سه كافه هست كه مسوول آنها يك خانم است، چون به خانم‌ها مجوز تاسيس كافه نمي‌دهند: «با اينكه مجوز كافه به نام من نيست و من اينجا فقط باريستا بودم چند باري تا مرز تعطيلي كافه رفتيم.» در حال حاضر غالب كافه‌ها از خانم‌هاي باريستا استفاده مي‌كنند، مشتري‌ها معتقدند حضور يك خانم در جايي كه قرار است يك نوشيدني يا مواد غذايي سرو شود، به طور ناخودآگاه باعث ايجاد اعتماد و آرامش در فضا مي‌شود. شهريورماه سال گذشته بود كه نيروي انتظامي اعلام كرد اشتغال خانم‌ها در كافي‌شاپ‌ها ممنوع است، و از همان زمان بود كه بسياري از خانم‌ها امكان فعاليت در كافه‌هايي كه گاهي براي تاسيسش زحمت كشيده بودند را از دست دادند. پروشا هم حالا به عنوان طراح داخلي به كافه مي‌آيد و دستي به سر و روي كافه مي‌كشد و گاهي هم به مناسبت تولد دوستانش به كمك برادرش مي‌آيد اما تجاربي كه در طول مدتي كه به عنوان باريستا در كافه مشغول به كار بود هم شنيدني است.  از خانمي مي‌گويد كه قرار بوده كنارشان در كافه فعاليت كند اما پدرش در ابتدا به فضايي مثل كافه اعتماد نداشته و با كارش در كافه مخالف بوده، اما زماني كه از نزديك فضاي كار را ديده ذهنيتش تغيير كرده و با فعاليت دخترش موافقت كرده است. پروشا در مورد نگاه‌هايي كه نسبت به خانم در كافه وجود دارد مي‌گويد: «مردم فكر مي‌كنند هر خانمي كه در كافه كار مي‌كند يك نياز مالي دارد يا مشكلات ديگري دارد، در صورتي كه كافه يك فضاي كاملا اجتماعي است و در فضاي آن خطري متوجه يك خانم نيست.» مشوقش مادرش بوده، مادري كه خود مستقل بوده و دخترش را هم براي مستقل بودن در زندگي آزاد گذاشته: «مادر من آدم مستقلي است، مهدكودكي كه در حال حاضر مدير آن است را با سرمايه كمي زماني كه هم سن و سال حالاي من بوده تاسيس كرده و از شروع كردن كارهاي جديد ما هم استقبال مي‌كند، دوست دارد كاري را كه شروع مي‌كنيم همه بخش‌هايش را خودمان انجام دهيم. برادرم هم آنقدر همراه است كه براي هر كاري كه نياز به حضورش داشته باشيم كوتاهي نمي‌كند، در پروژه‌هاي عكاسي هم اگر لازم باشد به عنوان دستيار من كنارم هست.»در مورد روزهايي كه در كافه فعاليت مي‌كرد و دوستان تازه‌اي كه در اين فضا پيدا كرده بود مي‌گويد، در مورد دوره‌هاي كتابخواني و جلسات اوريگامي كه دوستانش در كافه برگزار مي‌كردند. حالا هم هنوز جشن تولد‌هاي ماهانه دوستان در كافه برگزار مي‌شود و به صميميت بيشتر فضا كمك مي‌كند و از روزهايي مي‌گويد كه كافه‌دارهاي ديگر كارشكني مي‌كردند و مانع از پيشرفتش مي‌شدند و از انگيزه‌اش براي ادامه كار مي‌گويد كه بعد از اين مانع‌تراشي‌ها بيشتر مي‌شد: «مشتري‌هاي كافه كه از يك حدي بيشتر مي‌شدند، مشكلات ما هم بيشتر مي‌شد، چون همكاران ديگرمان احساس خطر مي‌كردند و از اينكه كافه‌اي كه مديرش يك خانم است توانسته اينقدر مشتري داشته باشد احساس خطر و سعي مي‌كردند به نوعي براي‌مان مشكل ايجاد كنند، البته اوايل كه ما اينجا را تاسيس كرديم و متوجه شدند كه مدير كافه يك خانم است مسخره‌مان مي‌كردند، اما بعد برنامه‌هاي اذيت كردن و ايجاد مشكل را جايگزين كردند. تا جايي كه تصميم گرفتيم جابه‌جا شويم، اما بعد به ايجاد تغييرات در دكوراسيون داخلي كافه اكتفا كرديم و همين جا مانديم.» وقتي يك خانم براي خريد قهوه به بازار مي‌رود چه اتفاقي برايش مي‌افتد: «خريدن قهوه يك كار كاملا مردانه است، فروشنده‌ها وقتي مي‌بينند يك خانم براي خريد قهوه براي كافه رفته، فكر مي‌كنند كه در اين زمينه سررشته ندارد و مي‌خواهند قهوه‌هاي بي‌كيفيت را به او بفروشند و وقتي كه متوجه مي‌شوند خانم خريدار، قهوه خوب را مي‌شناسد كاملا صريح و رك مي‌گويند: «نه شما خانمي نمي‌توني تشخيص بدي، اين قهوه جنسش خوبه» و دليل‌شان هم اين است كه تمام باريستاهاي معروف دنيا آقا هستند. يا به طور مثال در تهران دوره‌هاي لاته آرت كه برگزار مي‌شود، آنقدر تعداد خانم‌هاي شركت‌كننده كم است كه برگزار‌كنندگان مبلغ بيشتري را از خانم‌ها دريافت مي‌كنند تا به آنها اجازه بدهند كه در اين دوره‌ها شركت كنند.» در سال‌هاي اخير تابوي كار كردن خانم‌ها در كافه شكسته شد، تعداد خانم‌هاي باريستا هم افزايش و فضاي كاملا مردانه كافه‌ها كمي تغيير پيدا كرد و اين شغل به عنوان يكي از گزينه‌هايي كه يك خانم مي‌تواند ميان مشاغلش آن را انتخاب كند وجود داشت. اما اين روزها با ممنوعيت‌هايي كه ايجاد شده است انتخاب اين گزينه براي خانم‌ها همراه با چالش و استرس زياد است و گاهي عطايش را به لقاي غيرقانوني كار كردنش مي‌بخشند.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون