ادامه از صفحه اول
حق حاكميت ملي و...
براي اين منظور از دولتهاي مطرح جهاني- همچون دولت ژاپن و فرانسه و امثال آن- هم بهره ميگيرد، و از نخستوزير ژاپن ميخواهد جهت دعوت دولت ايران به مذاكره و رساندن پيام خود، به ايران سفر كند، آقاي ترامپ از اين طريق تلاش ميكند به افكار جهاني بقبولاند كه اين دولت ايران است حاضر به نشستن پاي ميز مذاكره نميباشد! در اين ميان دولتهايي كه منافعشان با دولت ترامپ و جمهوريخواهان امريكا همخواني بيشتري دارد، مانند دولت انگليس، با راهزني دريايي و استفاده از نيروي نظامي عليه كشتي حامل نفت ايران در ورودي مديترانه و تنگه جبلالطارق، براي تجارت دريايي و حمل و نقل و صادرات نفت ايران بحران ايجاد ميكند و در كانال سوئز هم دولت برآمده از كودتاي نظامي آقاي مُرسي سعي ميكند خوشخدمتي مشابهي به آقاي ترامپ نشان دهد. دولت جمهوري اسلامي ايران در چنين شرايطي، نشستن پاي ميز مذاكره را همانند مذاكرات دولتهاي ژاپن و آلمان پس از جنگ جهاني دوم با متفقين ميداند، زيرا كه مذاكرهاي كه تحت فشار تحريم و راهزني دريايي و تهديد خريداران نفت ايران و قطع صادرات نفت و درآمدهاي نفتي و فشارهاي جانبي صورت بگيرد، برخلاف حق حاكميت ملي و مصالح و منافع ملت ايران تلقي ميكند. از طرف ديگر سياست تنشزدايي و مصالحهآميز دولت ايران به علت تحريكات نظامي و اقتصادي امريكا و دولتهاي وابسته به امريكا، هر روز در معرض خطر قرار ميگيرد، گرچه ايران تاكنون از عهده حفظ چنين سياستي به خوبي برآمده است. بايد توجه داشت كه برجام يك معاهده بينالمللي است كه وظايف و تعهداتي براي همه طرفين معاهده در آن پيشبيني شده است. هدف از برجام تنها حل مسائل هستهاي ايران نبوده، بلكه مساله مهم ديگر برجام، عاديسازي روابط تجاري و اقتصادي ايران با ساير كشورهاي جهان نيز از جمله محتواي برجام ميباشد. دولت امريكا كه برجام را «يك توافق وحشتناك» اعلام ميكند، حالا متوجه شده كه اين توافقنامه در كنترل فعاليتهاي هستهاي ايران اهميت غيرقابل جايگزين دارد، ولي كدام مرجع بينالمللي يا كداميك از مقررات و معاهدات بينالمللي به دولت آقاي ترامپ اين حق را داده است كه معاهدات و تعهدات بينالمللي امضاشده توسط دولت قبلي امريكا را يكطرفه لغو كرده و به كلي از آن خارج شود و در عين حال ايران را به خاطر ناديده گرفتن يك بند- يا بندهايي- از همان پيمان- به زعم خود- به پاي ميز پاسخگويي و مذاكره- و يا بهتر بگوييم- ميز محاكمه- بكشاند؟! كدام معاهده بينالمللي اين حق را به دولت آقاي ترامپ داده است كه خود- يكطرفه- صادرات نفت ايران را- به خاطر پافشاري بر اجراي برجام، به عنوان يك توافقنامه بينالمللي و عدم پذيرش پيمان ديگر- تحريم كند و ساير كشورها را به خاطر داشتن روابط تجاري و اقتصادي با ايران تهديد به تحريم نمايد؟! به نظر ميرسد براي دولت ايران هيچ راهي مناسبتر از پافشاري بر حق حاكميت ملي و دفاع از منافع كشور از يك طرف، و اصرار بر پايدار بودن برجام- به عنوان يك توافقنامه بينالمللي تضمينكننده منافع طرفين در شرايط عادلانه- نباشد. ما بايد با تمام توان ديپلماسي و تبليغاتي خود تلاش كنيم كه خود را هرچه بيشتر عامل به تعهدات بينالمللي نشان دهيم و فعاليتهاي امريكا و اسراييل و ساير دول همسو را كه سعي ميكنند افكار عمومي جهاني را عليه ايران برانگيزند و ما را پيمانشكن و حامي تروريسم و امثال آن نشان دهند، تا به نوعي اجماع جهاني عليه ما فراهم كنند، خنثي سازيم.
اروپا و ترامپ
واقعيت اين است كه اروپا در مقابل ترامپ تحقير شده است. ترامپ بارها علني به تحقير و تهديد اروپا پرداخته. در سفري كه ترامپ چندي قبل به اروپا داشت، صراحتا اتحاديه اروپا را دشمن خواند و گفت با اروپا شايد مانند چين برخورد كنيم. او به خانم ترزا مي گفت شما بايد از برجام خارج شويد و حتي عليه اتحاديه اروپا شكايت كنيد. برخورد امريكا با اروپا در چارچوب موازنه قدرت بينالمللي تا حدي قابل فهم است. چين به تدريج به عنوان رقيب استراتژيك و خطر امنيت ملي امريكا خود را مينمايد. در چنين وضعيتي امريكا به اروپا اجازه نميدهد تا به عنوان يك قطب اقتصادي و سياسي در موازنه قدرت بينالمللي نقشي مستقل ايفا كند. بلكه از اروپا ميخواهد دنبالهروي امريكا باشد. اوباما كوشيد در مقابل روسيه و چين، همكاري بيشتري با يازده كشور حوزه اقيانوس آرام و اتحاديه اروپا داشته باشد. ولي ترامپ از معاهدات مربوط به همكاري در قالب توافقات TE و TTIP خارج يا به تضعيف آنها پرداخت. ترامپ در آرزوي «اول امريكا» همه و حتي اروپا را رقيب و گاه دشمن خود فرض ميكند. از نظر ترامپ آلمان و ساير كشورهاي اروپا به اندازه چين رقباي خطرناك تجاري هستند. هدف او تضعيف همكاريهاي آتلانتيك است و مشخصا گفته كه دلش نميخواهد خودروهاي مرسدسبنز را در خيابانهاي نيويورك ببيند. ترامپ مايل نيست كه اتحاديه اروپا در صحنه بينالملل به عنوان قطب سوم براي خودش جايگاهي كسب كند. از اينرو در نبرد اقتصادي امريكا و چين، اروپا بايد پشت سر امريكا بايستد، ولي واقعيتهاي اقتصادي مطابق نظر ترامپ پيش نميرود. رابطه تجاري اروپا و چين در حال پيشرفت است و بهويژه با اتمام زيرساختهاي جاده ابريشم، بخش بزرگي از اروپا بازار محصولات چيني خواهد بود. البته ترامپ هم براي جلوگيري از چنين سناريويي بيكار ننشسته و به دنبال تغييراتي در نقشه سياسي اروپاست. او ميگويد: اروپا فرهنگ خود را به علت ورود آوارگان از دست ميدهد. استيو بانون، نظريهپرداز قبلي ترامپ اعلام كرده بيشتر اوقات خود را در اروپا به سر خواهد برد تا اتحاديهاي از احزاب ناسيوناليست را ايجاد كرده تا براي تصاحب اكثريت در مجالس نمايندگي كشورشان تلاش كند. موقعيت مكرون در چارچوب اين پيشفرضها چندان خوشبينانه نيست. او ناگزير به پيروي از نظر ترامپ است. هر چند در مواردي با او همنظر نيست. ترامپ و مكرون دو ديدگاه نسبتا متفاوتي را ابراز كردند. ترامپ بار ديگر گفت: ايران نبايد بمب اتمي داشته باشد و مكرون ضمن تاييد اين موضوع گفت: ما تقريبا هدف مشتركي را درباره ايران دنبال ميكنيم ولي هدف ما محدود كردن فعاليت موشكهاي دوربرد در منطقه، اطمينان از عدم دستيابي به بمب اتمي و همكاري با ايران براي صلح در منطقه است. مكرون ميداند بدون رفع تحريمهاي اقتصادي و بدون بازگشت امريكا به برجام عملا امكان هر نوع مذاكرهاي بسته است. آنچه ترامپ از مكرون انتظار دارد، متقاعد كردن ايران براي مذاكره در شرايط حاضر، توقف غنيسازي اورانيوم و محدودسازي فعاليتهاي موشكي ايران است. مكرون و بقيه كشورهاي اروپايي از نظر ترامپ بايد با قواعد او بازي كنند. اروپا قادر به اجرايي كردن اينستكس نيست، همچنين قادر به خريد نفت از ايران نيست و از همه اينها مهمتر قادر به گفتن «نه» به امريكا نيست و تنها ميتواند ايران را به ماندن در برجام متقاعد كند. احتمالا برجام تنها دستاويز قانوني و مشروع اروپا براي عدم همراهي كامل با امريكاست.