• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4411 -
  • ۱۳۹۸ پنج شنبه ۲۰ تير

كتاب مستطاب حسین كرد شبستري/ 21

ابوتراب جلی

اشاره: «کتاب مستطاب حسین کرد شبستری»، از یادگاران زنده‌یاد استاد «ابوتراب جلی» است که چند دهه پیش با اسم مستعار «فلانی» و در قالب پاورقی، در نشریه فکاهی «توفیق» منتشر می‌شد. هر هفته، طنز منظوم و شیرین جناب جلی را در ستون «طنز مستطاب» بخوانید.

 

وارد شدن تهمتن زمان به قهوه‌خانه و باقی آن افسانه:

تهمتن با هزاران عشوه و ناز

بسان لعبتان شیک و طناز

جلو می‌آمد و خلقی ز دنبال

گمان کردی که ظاهر گشته دجال!

یکی چشمک به او می‌زد یکی سوت

یکی می‌گفت: ای قربان آن روت!

یکی خاشاک را کردی بهانه

که تا دستی کشد او را به شانه

یکی چون سنگ پا بنموده رو را

نهانی قلقلک می‌داد او را

یکی با فوت و فن و صحنه‌سازی

همی با زلف او می‌کرد بازی...

یکی خود را زده یک‌جا به مستی

گرفته بازوی او را دودستی

غرض با این هجوم عاشقانه

تهمتن رفت سوی قهوه‌خانه

که آساید دمی از زحمت راه

بنوشد قندپهلویی به دلخواه

چو او بنهاد پا در قهوه‌خانه

برآمد نعره‌ها از هر کرانه

ز جا جستند رندان دغل‌باز

چو بازِ گرسنه از دیدن غاز

ز روی نیمکت‌های تق و لق

زدند از شوق، یک‌جا صد معلق

دهن‌ها مانده باز از فرط اعجاب

ز چاک لوچه‌ها جاری شده آب

ز بس خوردند از حیرت تکان‌ها

شکست از هر کناری استکان‌ها

چپق‌ها از تعجب سرنگون شد

قبای مشتری‌ها پرتوتون شد

فروافتاد قلیان‌ها ز قرقر

برفت از کوزه قلیان آب شرشر

پرید از مغز رندان نشئه فور

کلاه افتاد از سرهای پرشور

(گروهی «نشئه» را گویند «نعشه»

مگو «نشئه» که می‌گیرند رعشه!

غلط گر از دهانت گشت بیرون

تو بی‌شک واجب‌القتلی و ملعون!

اگر یک حرف را کردی پس و پیش

ادیبان برکنند از چانه‌ات ریش!)

 

قسمت سی و دوم:

اندر خواب‌نما شدن فلانی و شنیدن ندای آسمانی درباره تهمتن ثانی فرماید:

شبی تاریک‌تر از فکر بنده

ز ظلمت، راه لب گم کرده خنده

به مرگ روز، شهر و دشت و کهسار

سیه پوشیده مانند عزادار

ستاره همچو برق شهرداری

ز بی‌نوری دچار شرمساری

در آن شب، من به کنج خانه خویش

درون کلبه ویرانه خویش

به کهنه‌بالشی لم داده بودم

به صوت سوسک‌ها دم داده بودم

که ناگه خواب بر من گشت غالب

بدیدم صحنه‌ای بسیار جالب

ندایی از فراز آسمان‌ها

فراتر از تمام کهکشان‌ها

به گوش من رسید از عالم غیب

که ای موجود از سر تا به پا عیب!

هزاران بار قول و وعده دادی

کجا بر روی قولت ایستادی؟

تو هم مثل رجال عصر مایی

به راه وعده رفتن تیزپایی

ولی وقت عمل چون گشت، لنگی

به جای خویش ساکن همچو سنگی

به سیخونک نمی‌جنبی ز جایت

اگر در دست باشد صد عصایت

گذشت از هفت شهر عشق، عطار

تو هستی در خم یک کوچه، ای یار!

بشر پیروز شد بر ماه و مریخ

تو بر نعلین پاره می‌زنی میخ!

 

قسمت سی و سوم:

به پروازند موشک‌ها در اقطار

تو هستی هم‌نشین با موش انبار!

روان شد در فضا صدها سفینه

تو تنها مانده با آبجی سکینه!

ادامه دارد

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون