نگاهي به فيلم كتاب سبز ساخته پيتر فارلي
تداوم زمان به دست آمده
كامل حسيني
برخي زخمهاي تاريخي كه روح انساني را آهسته ميتراشيدند در اين روزگار با تماشاي جهان سينمايي مانند جهان سينمايي پيتر هارلي بهطور هولناكتري دوباره سر ميآورند و از قضا مرهم زخمِ آنها نيز در همين مانند جهانِ پيتر فارلي به تبع جهان واقعيش امكانپذير ميشود. در حقيقت، كارگردان پس از چيدن مقدمهاي در برخي سكانسها كنشهاي تنشآميز شخصيت «توني» در برابر يك رنگينپوستي به نام دان شرلي به تثبيت روايت ميپردازد اما تماشاگر احتمالا از همان آغاز به اين واقعيت پي ميبرد كه تثبيت روايت پر تنش، بيشتر از آنكه برخاسته از كشمكشهايي ميان توني و دان شرلي باشد بيشتر به تنشهاي ميان تنش فرد دكتر شرلي با فرهنگ نژادپرستانه جامعهاي برميگردد كه از قضا خود توني به عنوان يك محافظ سفيدپوست گاهي به آن دامن ميزند. درونمايه كتاب سبز از طريق موتيف تكرار سفر و متعلقاتش يعني رستوران و هتل، رانندگي و جاده، قصه و زخم تكراري تحقير و توهين نژادپرستانه را برايمان بازگو ميكند. از طرف ديگر، تركيببندي رنگهاي گوناگون لباس و محيط در برخي ميزانسنها به ماهيت شخصيت و نماها عمق معنايي فراواني بخشيدهاند. همچنين به وسيله شخصيتپردازي قدرتمندِ دان شرلي بخش بزرگي از پيرنگ اصلي كه همان رودررويي فرد دكتر شرلي با جامعه بود به پيش رود، از طرفي ديگر شبح شخصيت قدرتمند دكتر شرلي بر دو خُردهپيرنگ يعني تداوم اختلاف ملايم اما طنز آميزش با توني و خُردهپيرنگ زندگي محبتآميز توني با همسرش احساس ميشود. از طرفي ديگر، يكي از هيجانانگيزترين سكانسي كه دالِ بر استحكام سايه بزرگي دان شرلي بر ذهن همنوعانش نيز هست زماني است كه در آن، سفيدپوستي را به عنوان راننده شخصي يك مردي رنگينپوست اما با شأن و شوكت ميبينند. البته بيشتر ابعاد شخصيت مثبت اخلاقي دكتر شرلي كه در دامنه اطلاعات تماشاگر و توني جاي گرفته است همچنان از ديد تقريبا تمامي سفيدپوستان پنهان ميماند اما جلوه نبوغ هنريش قابل لمس!!!. شايد اين پارادوكس، به گونه ديگر اشاره به همان حقيقت ظاهرسازانه دارد كه دكتر شرلي در يكي از ديالوگهايش ميآورد: برخي سفيدپوستان ثروتمند نبوغ هنريش را تنها در همان لحظههاي كنسرت ميخواهند تا بگويند هنر موسيقي اصيل را ارج مينهند. همچنين در ساختار روايي كتاب سبز عنصر متضاد منفي در تصوير زندگي اخلاقي دكتر شرلي براي ايجاد يك غافلگيري و تعليق بهره برده است اما تعليق، بسيار زود از هم ميگسلد؛ تو گويي همذاتپنداري تماشاگر در بافت روايت به گونهاي اخلاقي همچنان به پيش ميرود تا همانطور كه سجاياي اخلاقي دكتر شرلي چندان براي سفيدپوستان به همين شكل افشاي خطاي غيراخلاقياش نيز به همان شكل نبايد افشا شود تا آبروي دكتر همچنان محفوظ بماند. فيلم كتاب سبز روايت جامعهاي است كه آهسته در حال پوست انداختن و زماني است كه نژادپرستي به پايان خط خود نيز ميرسد از همين رو است شايد ورود دكتر به جشن خانوادگي توني در پايانيترين سكانس كه خط داستان نيز با آن بسته شده به طور نماديني از پايان دوره نژادپرستي و سپس پذيرش هر چند با اكراه اوليه از طرف جامعه سفيدپوستان است.