كوتاه درباره اوليوراستون به بهانه انتشار كتاب خاطراتش
سعي كردم صلحطلب باشم
رسول آباديان
ويليام اوليوراستون، نويسنده و كارگردان سينماي هاليوود و خالق آثاري چون «تشنج، قطار سريعالسير نيمهشب، صورت زخمي، سالوادور، جوخه، متولد چهارم ژوئيه، جي اف كي» و... به دليل سفرهاي زياد به ايران ناميآشناست. استون تقريبا در اغلب ژانرهاي سينمايي طبعآزمايي كرده و در هر يك از آنها موفق عمل كرده است. خبر خوب براي طرفداران اين فيلمساز اين است كه او از چاپ كتاب خاطرات زندگياش كه بخش زيادي از آن به دوران اوليه حرفهاش از جمله دوران حضور او در ويتنام اختصاص دارد، خبر داده. گفتني است كه انتشارات «هاتون مافين كورت» انتشار كتاب خاطرات اين فيلمساز برنده اسكار را به عهده خواهد داشت. هنوز عنوان مشخصي براي اين كتاب تعيين نشده ولي قرار است، پاييز سال ۲۰۲۰ به دست مخاطبان برسد. «استون» كه قبل از ۳۵ سالگي جايزه اسكار را در كارنامه خود به ثبت رساند، بيشتر براي فيلمهايي همچون «جوخه»، «جي كي اف» و «متولد چهارم جولاي» شهرت دارد.
با توجه به اطلاعات ارايه شده از سوي انتشارات، كتاب خاطرات اين فيلمساز بيشتر روي سالهاي اوليه فعاليتش تمركز خواهد داشت. او اعلام كرده كه تمامي خاطرات زندگياش از جمله خاطرات خوشايند و غمانگيز را در اين كتاب به ثبت رسانده است.
آنگونه كه پيداست، شخصيت اين فيلمساز كه البته شخصيتي چندلايه هم هست، شخصيتي كاملا خودساخته است. او هيچگاه از محيط خانوادگي به نيكي ياد نكرده و درصدد بيان اين نكته بوده كه همه كارهاي زندگياش را خودش بدون هيچ پشتوانهاي انجام داده. او درجايي گفته است كه پدري سختگير داشته كه جز دادن پول مسووليت ديگري را نميپذيرفته. او گفته كه پدرش پول خوبي ميداده و او با آن پول، كتابهاي مصور ميخريده. باز در جايي گفته است كه در 18 سالگي به دليل مشكلاتي كه با والدينش داشته خانه را ترك كرده و پس از آن وارد يك دوران گيجكننده و دردناك شده و چندين شغل عوض كرده و حتي به عنوان معلم به ويتنام رفته است.
اوليوراستون زماني به عنوان معلم راهي ويتنام ميشود؛ كشوري كه اولين جرقههاي فيلمسازي در حوزه جنگ را در وجودش ايجاد ميكند. استون شرح مشاهداتش را از كشور ويتنام در كتابي 1300 صفحهاي مينويسد. كتابي كه هرگز منتشر نميشود. او گفته است كه اين مساله برايش اتفاق دردناكي بوده و باعث شده براي بار دوم شهرش را ترك كند و دوباره به عنوان سرباز به ويتنام برود. او ميگويد: «باور من اين بود كه با كمونيسم مبارزه ميكنيم و پروپاگانداي حكومت را باور كرده بودم، اما پس از بازگشت از جنگ به شدت احساس كرختي ميكردم براي همين دوباره رو به نوشتن آوردم و تصميم گرفتم صلحطلب باشم. من در دوران جواني احساس عميقي از خشم داشتم چيزي كه هنوز هم احساس ميكنم. در حقيقت ساخت فيلم به من كمك ميكند تا بتوانم با اين مساله كنار بيايم...»