خوره روح
بهرام تيموريدرشكي
احتمالا با من هم عقيده هستيد كه «اعتياد» در هر حالتي مخرب است، اما به نظر ميرسد گاهي برخي افراد مجبور ميشوند به «كار كردن» معتاد شوند! كار كردنهاي طولاني و ممتد! زماني كه اضطراب زياد و خستگي مفرط هم چاشني كار شوند، شخص را تبديل به «انبار» باروتي ميكنند كه آماده انفجار است! جرقه كوچكي كافي است تا انفجاري بزرگ رخ دهد؛ انفجاري كه گاهي از كنترل خارج ميشود و تركشهايش افراد زيادي را زمينگير ميكند!
بر اساس گزارش سال 2019 سايت مداسكيپ (Medscape)، بررسيهاي انجام شده روي حدود 15 هزار پزشك با تخصصهاي مختلف نشان ميدهد حدود 44درصد پزشكان در ايالات متحده امريكا، با پديدهاي به نام Burnout دست و پنجه نرم ميكنند! خانمها به علت وجود برخي شرايط خاص، بيشتر از آقايان در معرض اين حالت هستند و نكته جالب اينكه، اغلب پزشكان براي رها شدن از اين حالت به دنبال كمك گرفتن از سايرين نيستند: ميسوزند و ميسازند و سعي ميكنند خودشان تا حدودي مشكل را حل و فصل كنند.
هربرت فرودنبرگر (Herbert Freudenberger)
روانشناس باليني يكي از كلينيكهاي رايگان درمان اعتياد نيويورك پس از مدتي فعاليت باليني، حس ناخوشايندي نسبت به كار و فعاليتي كه خود را وقف آن كرده بود، پيدا ميكند. حالتي كه برايش بسيار آزاردهنده است: خستگي مفرط، سرخوردگي، كاهش انگيزه، مسخ شخصيت و حس ناخوشايند «موثر نبودن»! با دقيقتر شدن در رفتار ساير همكاران جوانش در كلينيك كه داوطلبانه مشغول خدمترساني بودند، به نظرش ميآيد، آنها هم كم و بيش با اين حس ناخوشايند دست و پنجه نرم ميكنند!
احساسي كه نميدانند چيست و از كجا منشا ميگيرد؛ ميسوزند و ميسازند! بررسيهاي دقيقتر فرودنبرگر، منجر به چاپ مقالهاي در اوايل دهه 1970 ميلادي و معرفي سندرومي به نام «Burnout» ميشود! مفهومي كه تا چند سال مورد بيتوجهي قرار ميگيرد، اما مجددا با تحقيقات بيشتري كه روي اين موضوع انجام ميشود، توجه بسياري از دانشمندان و پژوهشگران را در سراسر جهان به خود جلب ميكند، تا جايي كه سازمان جهاني بهداشت (WHO) هم اين پديده را در دهمين و يازدهمين ويرايش «طبقهبندي بينالمللي بيماريها (ICD)»
ميگنجاند. اين سندروم بر اثر استرسهاي «مزمن» مديريت نشده شغلي به وجود ميآيد و باعث «ايجاد خستگي مفرط»، «ايجاد نگرش منفي و بدبيني نسبت به شغل/حرفه» و «كاهش كارايي حرفهاي شخص» ميشود. شخصي كه در نهايت به علت استرسهاي مزمن مديريت نشده محيط كار و زندگي شخصياش، به لحاظ ذهني و رواني «فرسوده» و فرتوت ميشود و «وا ميدهد» و خاموش ميشود: وضعيتي مشابه رو به خاموشي گذاشتن شعله يك شمع.
اين سندروم، اغلب در افرادي ايجاد ميشود كه به خاطر شغلشان در ارتباط مستقيم با مردم قرار دارند، ساعتهاي طولاني (بدون استراحت) مشغول كار در موقعيتهاي اورژانسي طاقتفرسا هستند، مسووليتهاي سنگين و دشوار بر عهده دارند و نيازها و درخواستهاي شخص مقابل را بر نيازها و درخواستهاي خود ارجح ميدانند. انتهاييترين طيف اين سندروم در بين «كاركنان مراكز بهداشتي و درماني (پزشكان، پرستاران و...)» ديده ميشود: وضعيتي كه در بين جوانترها شايعتر است. جواني كه به مرور اشتياق و انگيزهاش را براي انجام كار از دست ميدهد، كارها آن طوري كه انتظار داشته، پيش نميرود، از شرايط موجود خسته ميشود، تمركزش كاهش مييابد و در نهايت دچار سرخوردگي ميشود. اين حالت، ديگر تنها به محيط كار محدود نيست و در تمام زندگي او نمود پيدا خواهد كرد. اين وضعيت ناخوشايند باعث كسالت ذهني ميشود، مثل خوره «روح و روان» او را درگير ميكند و اگر به آن دقت نشود، تاثيرات مخربي بر جسم و روان برجاي ميگذارد. بايد بدانيم «فرسودگي» با «استرس شغلي عادي» يا «افسردگي» تفاوت دارد.
در كشور ما، حداقل هنوز در حوزه سلامت، آنطور كه بايد و شايد به اين موضوع پرداخته نشده است و آمار معتبري در دست نيست. چند درصد كاركنان مراكز بهداشتي و درماني در كشور ما، به اين سندروم مبتلا هستند؟ علت بروز ناراحتي، خشم و حس انزجار در اين افراد چيست و در نهايت باعث بروز چه مشكلاتي ميشود؟ «فرهنگ سازماني» غلط تا چه اندازه در بروز اين حالت نقش دارد؟ آيا ميتوان با الگوبرداري از مراكز درماني بزرگ در كشورهاي صنعتي، برنامهاي براي «پيشگيري» از بروز اين پديده شغلي در داخل كشور طراحي و اجرا كرد؟ فشارهاي جسمي و روانياي كه با كشيكهاي طولاني و سنگين بر پزشكان (كارورزان، دستياران و...) وارد ميشود و هجمههاي رسانهاي برنامهريزي شدهاي كه با اهداف مختلفي سعي در افزايش اصطكاك بين تيم درماني و بيماران دارند، همه و همه باعث «فرسودگي» ميشوند! متاسفانه در حال حاضر تحقيقات انجام شده و آمارهاي «داخلي» موجود در حد و اندازهاي نيستند كه بتوان به آنها استناد كرد يا با كمك آنها راهحلي ارايه داد و به نظر ميرسد صرفا براي پر و پيمانتر كردن رزومه انجام شدهاند: رزومههايي كه شايد روزي به كار آيند!
به نظر وقت آن رسيده است كه براي حل اين مشكل چارهاي بينديشيم.