عليرضا قراباغي| ما يك جمع شاهنامهپژوه هستيم كه در فضاي مجازي، پادكست «پوشان» و نيز چندين گروه شاهنامهخواني را راهاندازي كردهايم. دبيران و فعالان ما چند استاد دانشگاه، دكتر ادبيات، شاعر، موسيقيدان، كارشناس فناورياطلاعات و نيز مردمان عادي شاهنامهدوست در شهرهاي گوناگون هستند. شادمانيم كه قرار است از اين پس، در يك ستون هرچند محدود نيز، در روزنامه اعتماد قلم بزنيم زيرا روش و منش اين روزنامه را با معيارهاي خود ناهمخوان نميدانيم. بد نيست پارهاي از اين معيارها را از آغاز بيان كنيم تا خواننده بداند در اين ستون، چه چيزي ميتواند بيابد. ناگفته پيداست كه از نقد خوانندگان و صاحبنظران درباره آنچه مينويسيم، سپاسگزار خواهيم شد.
زمانه ما بيگمان يكي از دورانهايي است كه جامعه ايران نيازمند رويآوردن به شاهنامه است. نه براي دميدن روحي پانايرانيستي و آمادگي در تنش احتمالي آينده با همسايگان عرب، نه براي ستايش نظام شاهنشاهي و نواختن نت نازيباي نوستالژي بازگشت به دوران پيشين نه از ديد انطباق تاريخ و جغرافياي اساطير با جهان كنوني، نه براي ريشهيابي واژهها و تكيه بر سرهنويسي، بلكه بهگمان ما از ايننظر امروز بايد به شاهنامه پرداخت تا كشور ايران و فرهنگ ايران و تاريخ آن، از پيش از اسلام تاكنون، دوباره به رسميت شناختهشود و تناقضي كه ميان دو مفهوم «ملت» و «امت» شكل گرفته و هدفگذاري كشور را درگير دوگانگي كرده است، گشوده شود تا وحدت ملي ما آسيب نبيند و كشور عزيزمان دچار پراكندگي و فروپاشي نشود.
بر اين باوريم كه فردوسي بزرگ، يك خردگراي بسيار توانا و دقيق بوده است كه هنوز بسياري از آنچه به ظرافت و آگاهانه در شاهكار خود براي خوانندگان گنجانده، شناخته نشده است. حكيم توس به درستي ميفرمايد:
تو اين را دروغ و فسانه مدان
به يكسان روِشْنِ زمانه مدان (روِشْن = روش)
از او هرچه اندر خورد با خرد
دگر بر ره رمز معني برد
و اگر بهياد داشته باشيم كه آن سراينده پرتوان در سي و چند سال سرودن شاهنامه، بهطور ميانگين (با ويرايش و بازبينيها و درنگها) روزي پنج بيت سروده است، مطمئن ميشويم كه نكتههاي فراواني به «راز» در اين نامه خرد آمده است.
چه بسا همان نخستين بيت شاهنامه:
بهنام خداوند جان و خرد
كزين برتر انديشه، برنگذرد
نه تنها به نام آفريدگار، كه به نام آفريننده او هم باشد؛ زيرا فردوسي در جايجاي شاهنامه، «خداوند» را به معناي دارنده و صاحب چيزي (خداوند رخش، خداوند شمشير و ماه و نگين، ...) بهكار برده است و انسان را به داشتن «خرد» انسان ميداند تا جايي كه خالي كردن مغز انسانها در دوران ضحاك را معادل طرح ابليس براي خالي كردن جهان از مردم ميشمارد: كه پردخته ماند ز مردم جهان (پرداخته = خالي؛ ماند = متعدي ماندن: بگذارد بماند، نمايد) . فردوسي بزرگ چنان جايگاهي براي خرد قائل است كه بسيار نغز و پرمغز ميفرمايد: «خرد دست گيرد به هر دو سراي»! برداشتي كه درك آن هنوز در روزگار ما هم براي بسياري دشوار است .
برپايه چنين برداشتي از خردگرايي داناي توس، ميكوشيم در اين ستون كه به قلم دبيران و فعالان گوناگون جمع شاهنامهپژوهان ياد شده نوشته ميشود، نه از ديدگاه اسطورهشناسي، نه با گردآوري و تكرار آنچه بزرگان و عزيزان شاهنامهپژوه گفتهاند، بلكه از نگاه فردوسي بزرگ، نكتههاي تازهاي كه بهكار امروز جامعه بخورد، با خوانندگان اين ستون در ميان بگذاريم زيرا بر اين باوريم كه داناي توس، گرچه به منابعي كه در اختيار داشته وفادار بوده است ولي آن داستانها و روايتها، آن گفتهها و نوشتهها را از منشور خرد خود گذرانيده و از آن طريق به جامعه بازتابانيده است تا فرهنگ ملي را جان بخشد و سرزميني را كه ايران ميناميد و براي آن يكپارچگي ميطلبيد، به سوي صلح و دانش پيش ببرد.
او و همراهانش جان و مال خود را در اين راه گذاشتند تا در واقع تاريخ و گذشته كشور را نقد كنند و پاسخي براي اين پرسش پايهاي پيدا كنند كه پيشينيان كدام راهها را بهنادرست پيمودند.
كه: «گيتي به آغاز چون داشتند
كه ايدون به ما خوار بگذاشتند»؟
توضيح: در شاهنامهخواني، ما كمابيش با اسطورهها آشناييم يا با بهرهگيري از فضاي مجازي و مقالهها و كتابهاي خوبي كه به ويژه در سالهاي اخير منتشر شده است، به برداشتهاي گوناگون زيبا و هنري و نيز علمي از اين اسطورهها دسترسي داريم. ردپاي بسياري از اين اسطورهها در كتابهاي پيش از فردوسي، به ويژه كتابهاي ديني و شعرها و سرودههاي مذهبي ايران و هند و سرزمينهاي ديگر وجود دارد. بيگمان فردوسي به آنچه در روايتهاي زرتشتي آمده دسترسي داشته است و روايتهاي ديگران درباره آفرينش جهان و تاريخ پيشينيان را خوانده يا شنيده است. او در سرودن شاهنامه به اسطورههايي كه از خداينامكها و منابع ديگر كتبي يا شفاهي در دسترس داشته، وفادار بوده است و آنها را امانتدارانه بيان فرموده است. ولي اين خود فردوسي بوده كه روايت دلخواه را از ميان روايتهاي گوناگون برگزيده، از آينه باورها و جهانبيني خود گذرانده و نور خرد بر آنها تابانده است. ما در «پوشان» تلاش ميكنيم در كنار اسطورهها و آنچه ديگران گفتهاند، به خود شاهنامه فردوسي بزرگ بپردازيم، به آنچه قرنها در شهر و روستا، در ميان اقشار گوناگون جامعه در سطحهاي مختلف فرهنگي، و در بخشهاي گوناگون سرزمينمان خوانده شده، شنيده شده، و بر فرهنگ ما اثر گذاشته است. ما ميخواهيم نشانههايي را كه داناي توس در شاهنامه براي خوانندگان گذاشته است ببينيم و از آينه خرد فردوسي بزرگ به موضوع نگاه كنيم. در اين زمينه، نكتههايي در گروههاي شاهنامهخواني همراهان پوشان نوشته و گفته ميشود كه نو و تازه است و پيش از اين كسي به آنها نپرداخته است. ميخواهيم اين نكتهها را درباره هر موضوع جداگانه، گردآوريم و به قلم خود بنويسيم و از طريق پادكست پوشان و مطبوعات و سايتها، در دسترس جامعه و آيندگان قرار دهيم. پس اين كارها در درجه نخست يك كار گروهي برآمده از گفتوگوهاي دوستان است، هرچند مسووليت نوشته نهايي، برعهده خود نويسنده است.