با تشكر، به پسوند نيازي نيست
زهرا چوپانكاره
نخستين كلمهاي كه بچهها به زبان ميآورند احتمالا يا مامان است يا بابا. بسته به اينكه اقبال كدامشان بلندتر باشد يا شايد بسته به اينكه كدام بيشتر وقت گذاشته باشند تا به بچه حالي كنند حرف زدن را با خطاب قرار دادن آنها شروع كند. از همينجا است كه ماجراي نامها و نامگذاريها شروع ميشود؛ اين مامان است، اين بابا، آن يكي پيشي، جوجو، بهبه و غيره. بچه بايد نامها را بداند تا آرامآرام بتواند حرف بزند، اشاره كند، منظورش را بفهماند و منظورها را بفهمد. اين نياز به نامگذاري اما گاهي در اين اسمهاي ساده خلاصه نميشوند. برخي نامها پيچ برميدارند، پيچيده ميشوند و گويا تا به آنها ميرسيم براي تحليل و تفسيرشان بايد مدام از پسوند و پيشوند و صفتهاي بيپايان كمك بگيريم. نمونهاش؟ آنچه با نام «زن» مورد خطاب قرار ميدهيم.
زن بودن روي كاغذ مثل مرد بودن است، نشاندهنده جنسيت يك فرد يا گروه اما از آنجايي كه دنيا بر مدار منطق روي كاغذ نميچرخد، زن بودن هم ميشود يكي از همان پيچيدگيهايي كه تا «تعريف» نشود از آن سردرنميآوريم. براي كسي كه در حوزه اجتماعي كار ميكند يا خبرهاي اجتماعي را ميخواند اين موضوع شايد قابل لمستر باشد. شايد سادهتر به ياد بياورد كه نام زنان را با چه دنبالههايي در رسانهها ديده و در مصاحبهها شنيده: زن سرپرست خانوار، زن خودسرپرست، زن بيسرپرست. پاي مساله معاش و زندگي كه به ميان ميآيد گرفتار يكي از همان پيچهاي تاريخي ميشويم كه بايد حتما تعريفي برايش بتراشيم تا به سلامت از آن عبور كنيم. براي همين است كه دستوپا ميزنيم ميان نسبت زن و چگونگي گذران زندگياش نسبتي منطقي برقرار كنيم و اسمي هم رويش بگذاريم كه خيالمان راحت شود وقتي مثلا ميگوييم زن سرپرست خانوار يا زن تنها خودمان و ديگران ميفهميم كه داريم در مورد كدام طيف از اين «موجود» حرف ميزنيم.
نمونه اين نياز به نامگذاريهاي مضاعف حدود بيست دقيقه پيش از نوشتن اولين سطر اين يادداشت اتفاق افتاد. يكي از همكاران گفت كه كسي پيشنهاد داده به خاطر جلوگيري از بار منفي تركيب «زن تنها» از تركيبِ به نظر ايشان انگزدايِ «زن تنهازيست» استفاده كنيم. فارغ از اينكه تنها بودن يا نبودن يك زن يا يك مرد چرا بايد انگ به همراه خود بياورد يا نياورد، نخستين برداشت من از شنيدن اين زن تنهازيست در واقع يك گونه جانوري بود كه حالا ما قرار است بررسياش كنيم و از ويژگيها و رفتار و شايد گوشتخوار يا گياهخوار بودنش سردرآوريم. اگر قرار بر اين باشد البته بايد اول از همه از مطالعه خود شروع كنم.
نه به عنوان يك روزنامهنگار كه به عنوان يك زن كه از قضا تنها زندگي ميكند و دوستاني هم دارد كه زن و مرد هستند و آنها هم تنها زندگي ميكنند. بايد بگويم آنچه تركيب زن تنها را براي ديگران تبديل به يك موضوع پيچيده ميكند، نميفهمم؛ مشاوران املاك كه ميگويند: «بايد ببينم مالك به زن مجرد اجاره ميدهد يا نه»، مالكان ملك كه ميپرسند: «رفتوآمد داريد؟» و البته كساني كه موضوع نحوه امرار معاش و زندگي به تنهايي يا خانوادگي را وقتي پاي زنان به ميان ميآيد تبديل ميكنند به معادلهاي كه نياز به نامگذاري و تصميمگيري دارد. نه به عنوان يك روزنامهنگار، نه به عنوان يك زن، به عنوان يك آدم تصورم بر اين است كه زن بودن مثل مرد بودن است. برخي از زنان و برخي از مردان هستند كه تصميم ميگيرند ازدواج نكنند و راحتتر هستند كه به جاي حفظ اتاق كودكي و خدمات گرفتن از والدين، خانه خودشان را داشته باشند. برخي از مردان و برخي از زنان هستند كه تنهايي را انتخاب نميكنند و از بد حادثه تنها ميمانند و از شرايطشان راضي نيستند اما چاره ديگري هم ندارند. برخي از زنان و برخي از مردان هستند كه از زندگي خانوادگيشان با توافق يا درگيري بيرون ميزنند و هر كدام خانه ديگري ميگيرند. آدمها، زنها و مردها نوع زندگيشان را بر اساس وضعيتهاي مختلفي كه در آن قرار ميگيرند تعيين ميكنند و حالا با تغيير رفتهرفته الگوي زندگي اجتماعي زنان و دسترسي بيشترشان به منابع اقتصادي و هويت اجتماعي مستقل ميشود بخشي از تاثيرش را در در پيش گرفتن زندگي بهتنهايي (فارغ از قضاوت) ديد. اسمها نشانهاند، اسمگذاري هم امري ناگزير. كودك با همين نامها حرف زدن را ميآموزد. اما حالا كه بزرگ شدهايم و ميدانيم كي مامان است و كي بابا، كدام پيشي است و كدام جوجو و چه كسي زن و چه كسي مرد، شايد هم چندان نياز نباشد كه اين كلمات ساده را بپيچانيم و پيچيده بخوانيم و با پسوندها و صفتهاي ساختگي تعريف و تفسيرشان كنيم.