برخيز و اول بكش (245)
فصل بيست و چهارم
«فقط يك كليد، خاموش و روشن»- ردپاي بن لادن
نويسنده: رونن برگمن / ترجمه: منصور بيطرف
در آن زمان، اخوان المسلمين را در غزه به عنوان يك نهضت اصلي اجتماعي ميديدند كه عاري از جاهطلبيهاي سياسي است. در طول دهه 1960 و 1970 اين برداشت دقيقا درست بود. اما زماني آمد كه آيتالله خميني، شاه را در ايران سرنگون كرد. يك طلبه مذهبي، پرهيزگار و مقدس، يك انقلاب را رهبري كرد، يك ارتش را به وجود آورد و يك حكومت درست كرد. او به مسلمانان جهان نشان داد كه اسلام براي شيعيان فقط يك مذهب نيست كه منحصر به آيينهاي درون مساجد و خيريه در خيابانها باشد بلكه يك ابزار قدرت سياسي و نظامي است – يعني آنكه اسلام را ميتوان يك ايدئولوژي حكومتي ديد و اينكه اسلام براي هرچيزي راهحل است.
در قلمروهاي فلسطيني لحن وعاظ شروع به تغيير كرد. يووال دسكين، كه در سال 2005 سرپرست شين بت شد و اكثر دوران حرفهاياش را به عنوان يك مامور اطلاعاتي كه در بطن جامعه فلسطيني عمل ميكرد گذرانده بود، گفت، «آن نرم گويي كه مشخصه اسلام بود شروع به محو شدن كرد. انفعال و انتظار براي فرآيند طولاني كه قلوب مردم را براي «رستگاري» آماده كند به عملگرايي و وعظ براي جهاد تبديل شد. آنها از افرادي منفعل به فعالان خيلي پرانرژي تبديل شدند. همان طور كه اين اتفاق در غزه افتاد در سراسر خاورميانه و آفريقا هم رخ داد .آنها در بالاترين سطح شخصيتي بودند و خيلي ايدئولوژيكتر از افراد ساف بودند و قابليت تجزيه كردن آنچه را كه بايد بدانند بي نهايت بهتر از هر چيز ديگري بود كه ما ديده بوديم . نه ما و نه ديگر نقاط دنياي غرب اين فرآيند را در زمان واقعي نديده بودند.»
ياسين يكي از اولين افرادي بود كه خود را تغيير داد كه شينبت بر حسب تصادف در آوريل سال 1984 متوجه آن شد. يك روز يك فلسطيني فعال جوان در غزه به خاطر سوءظن به دخالت در فعاليتهاي تروريستي كه از سوي فتح حمايت ميشد بازداشت شد. او را به اتاق بازجويي كه توسط بازجوي شين بت به نام ميشا كوبي بود، بردند و بازجويي شد (ميشا كوبي همان فردي است كه دو تروريستي را كه اتوبوس آشكلتون را درست پيش از آنكه توسط ماموران شين بت به قتل برسند مورد سوال قرار داده بود و از دروغ گفتن در دادگاه درباره حوادثي كه بعدا رخ داد خودداري كرده بود). مظنون اطلاعات پراكنده ميداد اما كوبي حس كرد كه او چيزي را نگه داشته است؛ يك راز بسيار مهم كه نميگويد. كوبي به سمت فلسطيني خم شد انگار كه بخواهد چيزي در گوش او نجوا كند. سپس او صاف ايستاد، دستانش را از پشت كمرش برداشت و يك سيلي محكم به صورت آن فرد زد بهطوري كه از روي صندلي افتاد و به ديوار خورد. كوبي به عربي فرياد كشيد، «من نميخواهم تمام چرندياتي كه تو به من ميگي بشنوم. حالا شروع ميكني و آن مطالب خيلي جدي را ميگي در غير اين صورت امروز زنده از اين اتاق بيرون نميري.» اين همان انگيزشي بود كه آن مرد نياز داشت. اين بازجويي به زودي فاش ساخت كه شيخ ياسين تحت دستورات شاخه افراطي اخوانالمسلمين در اردن كه رهبر آن يك فلسطيني به نام عبدالله اعظم است؛ فعاليت ميكند. اعظم در پيشاور، شهر بزرگي در شمال غربي پاكستان فعال بود . او در آنجا با يك عضو خانواده ثروتمند عربستان سعودي كه پيمانكاري ساختماني داشت ديدار كرده بود و او وي را تشويق كرده بود كه همان ايدئولوژي جهادي نظاميگري را در پيش بگيرد. اين سعودي ثروتمند با استفاده از پول خانوادهاش سازمان و شبكههاي مالي اسلامگراياني را كه تعدادي از آنها در اردوگاههاي آموزشي سيا در افغانستان تربيت ميشدند تا در جنگ نيابتي عليه شورويهاي اشغالگر شركت كنند، تامين مالي ميكرد . نام اين مرد اسامه بن لادن بود.
توضيح: استفاده از واژه تروريستهاي فلسطيني براي حفظ امانت در ترجمه است
نه اعتقاد مترجم و روزنامه