گفتمانهاي متخاصم مطالعات اجرا در ايران
ديالكتيك انضمامي بودن
سيدحسين رسولي
نشست مطالعات اجرا در مجموعه تئاترشهر به مثابه يك اجرا و حتي بازنمايي تمام عياري از گفتمانهاي متخاصم مطالعات اجرا در ايران درآمد. 4 جريان در برابر هم قد برافراشتند. گفتمان اول، تاكيد ويژهاي روي دانشگاهيان و مترجمان داشت، يعني جاي خالي نويسندگان و منتقدان فعال تئاتر به شدت حس شد. حتي يك نويسنده تئاتري فعال نبود تا تجربه زيسته خود را روايت كند. گفتمان دوم، نقدهاي فرماليستي و متنمحور بود كه در برابر نقدهاي سياسي و اجتماعي ايستاده بودند. گفتمان سوم، تخاصم كليدي اجرا و متن بود. بسياري بر هژموني متن تاكيد دارند و گروهي ديگر هم بر اتوريته اجرا.
البته كليت نشست هم نشان از حلقهاي محدود و بسته داشت و به نظر ميرسد كه حلقههاي فكري و اجرايي بايد رويكرد بازتري نسبت به گفتمانهاي ديگر داشته باشند. البته اين تكگويي سابقه طولاني در فرهنگ ايراني دارد. گفتمان چهارم، تضاد امر نظري در برابر امر عملي بود. بسياري از مقالات و گفتوگوها بر اساس نظريه پيش رفتند و جاي خالي امر انضمامي حس شد. البته استثنايي هم با حضور علي شمس شكل گرفت. او پرسشهايي را از دل «لاتبازي» و «رجزخواني» به منظور اجراگري مطرح كرد. يعني اينكه آيا «لاتها» و «لوطيها» يك اجراگر هستند؟ كنش شمس، مداخله خوبي در فضاي مرده و سوت و كور دانشگاهي ايران بود. از سوي ديگر، رضا سُرور با دفاع از نقد سياسي آن هم با شرط درونماندگاري فرم اجرايي مفهوم مهمي را بسط داد. اغلب تئاترهاي معاصر ايراني از امر سياسي و تضادهاي معطوف به جهانبيني اخلاقي (به مفهوم هگلي) خالي شدهاند. البته امسال اجراهايي چون «شهر ما» به كارگرداني حسن معجوني و «اين يك كنفرانس از شكست ماست» كار مهران مرادي به خوبي در امر سياسي مداخله كردند. با اين وجود، اجراهايي چون «جنايات و مكافات» رضا ثروتي به مساله فقر و ايمان پرداختند و از واكاوي دلايل سياسي آن غافل شدند. حرف و حديث فراواني هم درباره بهرخ كشيدن متن، كارگرداني و اجرا در ميان است. مارك فورتير در كتاب «نظريه در تئاتر» اعتقاد دارد كه درام در حكم واژگان روي كاغذ است و تئاتر بهمثابه نمايش روي صحنه، اما جايگاه اجرا گستردهتر است؛ اجرا به مفهوم كشدار آن به هر فعاليت اجرايي انسان چون اعتراضات خياباني، دادگاههاي جنايي، انتخابات، آيينهاي مذهبي و... دلالت دارد. اغلب اجراها بر بدن انسان، رخداد و دوري از متن ميپردازد. با اين تفاسير بايد درام را بخشي از تئاتر و تئاتر را هم بخشي از اجرا به مفهوم گسترده آن بدانيم. تفكر راديكال اجرايي هم به انديشه آنتونن آرتو برميگردد كه ميگويد: «همه نوشتهها آشغال هستند.» يك دعواي بزرگ هم هست كه ميپرسد «آيا تئاتر به طور كلي تجربهاي زنده است يا يك متن؟» با تمام اين تفاسير نبايد خود را به خواب بزنيم و بايد مانند لويي آلتوسر، فعاليتهاي فرهنگي(به مثابه هر نوع اجرايي) را يكي از دستگاههاي ايدئولوژيكي سيستم سرمايهداري فعلي بدانيم. نوشتهها و سخنرانيها هم بايد به سمت انضمامي شدن پيش بروند.