رسيدن به اين نقطه براي من با ارزشتر از اين است كه آن آدم همه زندگياش را مو به مو برايم تعريف كند. در واقع يك نوع ارتباط بين آدمها براي درك متقابل بدون اينكه آنها قصههاي هم را بدانند. در اين فيلم يك قصه در گذشته داريم كه با امساك بخشهايي از اين قصه در لايه رويي گفته ميشود تا در نهايت پازل تكميل شود و بخشهايي هم به عهده قوه خيال تماشاگر گذاشته شود.
همين كه قطرهچكاني به مخاطب اطلاعات ميدهيد يا اصلا در بخشهايي به او اطلاعات نميدهيد باعث آزار مخاطب نميشود؟
باعث آزار مخاطبي ميشود كه به واسطه بعضي فيلمها همه نكات به او شيرفهم است. من ميخواهم مخاطب تربيت شود تا از قدرت تخيلات خودش بيشتر استفاده كند. به نظر من هر فيلمي حاصل تجربيات قبلي شماست كه در مواجهه با موضوع جديد خودش را نشان ميدهد. در كارهاي مختلف تجربيات متفاوت كسب كردم اما در مواجهه با اين قصه حسم اين بود كه بيپيرايه و آرام و بدون تاكيد بر حضور كارگردان فيلم روايت شود. وسوسه نشوم كه ميتوانم پلانهاي تركيبي رو كم كني هم بگيرم.
اگر نماها در خدمت فيلم نباشند يك نوع ادا و اطوار محض است.
از چنين نماهايي عامدانه و آگاهانه به نفع كليت اثر پرهيز ميكنم. شايد برخي همكاران حرفهاي متوجه پيچيدگي سختي و ظرافت سادگي روايت نشوند و فكر كنند قاببنديهايي ساده و سهل انجام شده در حالي كه اين كار دشواري است. اينجا خاطرهاي بگويم؛ يكي از پلانهاي فيلم را به اتفاق همه همكاران در اين پروژه با ميزانسن پيچيده و با حركت دوربين متفاوت گرفتيم، طوري كه همه سر ذوق آمدند كه چقدر پلان تر و تميز و خوش عكسي شده است. اما همان شب همزمان با مونتاژ فيلم احساس كردم اين پلان ربطي به كليت فيلم ندارد و انگار كارگردان ميخواسته بگويد ببينيد من ميتوانم كار پيچيده و سخت هم انجام دهم. بلافاصله اين پلان را كنار گذاشتم و آن را تبديل به پلان ساده ايستا كردم. شايد بگويند اين تصوير خيلي ساده است اما براي من اين مهم است كه چقدر در خدمت قصه باشد.
علاقه به روايت داستانهاي خانواده در بيشتر فيلمهاي شما ديده ميشود. يعني خانواده نقش مهمي در فيلمهاي اخير شما داشته است؛ چرا؟
يك دوره اصلاحگري اجتماعي داشتم كه آن را يك مقدار كنار گذاشتم. ترجيح ميدهم براي رسيدن به يك نقطه مطلوب از فرد شروع كنم و فرد را در جامعه كوچكتر - يعني خانواده - روايت كنم.
همين ميشود كه انگ سياهنمايي به فيلمهايتان نميخورد.
من به آن چيزي كه اعتقاد دارم، روايت ميكنم. از فيلم «به همين سادگي» به اين نقطه رسيدم كه از آدمها شروع كنم كه حاصلش ميتواند يك رفرم اجتماعي باشد.
حيف است اگر در پايان اين گفتوگو به جشنواره جهاني اشارهاي نداشته باشيم كه طي پنج دوره تفكيك از جشنواره ملي مديريتش با شما بوده. انگار در ماههاي اخير فشارهايي براي تغيير مديريت يا تداخل با جشنواره ملي زياد شده است؟
اطلاعات دقيقي در اين زمينه ندارم اما به شما بگويم كه من با هوا و هوس به اين جشنواره نيامدم و از سر تفريح و تفنن آبرويم را به حراج نگذاشتهام كه هر كسي هر چيزي دلش ميخواهد بگويد و برود. من تا لحظهاي كه فكر ميكنم براي اين جشنواره مفيدم، همكاريام را ادامه ميدهم.
البته پارسال بعد از پايان جشنواره هم اين حرف و حديثها مطرح بود.
هميشه اين حرف و حديثها هست؛ شخصا بنا ندارم از اين جشنواره استعفا بدهم و ترجيح ميدهم كنار گذاشته شوم كه بعد افسوس نخورم پنج سال از عمرم را هدر دادم .به همين جهت منتظر تصميم سازمان سينمايي هستم. آقاي انتظامي تا اينجا ديدگاه مثبتي نسبت به برگزاري جشنواره جهاني داشته است.
به گمانم يك آسيبشناسي درست بهتر از اين است كه پنج سال آزمون وخطا از بين برود. چرا همواره سينماي ايران بايد محل آزمون و خطا باشد؟
من هميشه گفتهام از نقدهاي درست استقبال ميكنم. ما اصلا از پايان جشنواره كارمان را شروع ميكنيم و خودمان را مورد نقد قرار ميدهيم. امسال با سختي تمام جشنواره را برگزار كرديم و از آدم حسابيها و جشنواره ديدهها دريافتم كه هر سال جشنواره جهاني منظمتر و بينقصتر برگزار ميشود. خودم تا اينجا موضوع ادغام را نشنيدم يا حداقل اينكه به من چيزي نگفتهاند. اگر به عنوان كارشناس يا فيلمساز يا داور و ويزيتور در اين باره بپرسيد من ميگويم جشنواره جهاني و ملي دو جشنواره مجزا هستند و بايد در دو نقطه برگزار شوند و كاملا دبير و دبيرخانه جدا داشته باشند، چون اثرات كاملا متفاوتي دارند. همچنين بعضي جاها اهداف و دامنه نفوذشان متفاوت است و حيف است سرمايه كشور به بهانه همزماني در يك تاريخ هدر داده شود.
الان كار جشنواره جهاني براي سال بعد شروع شده؟
از آنجايي كه در بسياري از موسسات و نهادهاي بينالمللي شناخته شدهايم براي سال بعد با آنها مكاتبه داريم كه چند كشور مرور آثارشان را به ما دادهاند. يعني قبلا دنبال اين ميدويديم تا كشورها را براي حضور در جشنواره مجاب كنيم اما الان برعكس شده!