با درگذشت دكتر فريدون زندفرد، ايران يكي از شاخصترين ديپلماتهاي كلاسيك در سطح جهاني خود را از دست داد. دكتر فريدون زندفرد كه هفته گذشته در سن 94 سالگي در تهران درگذشت، نمونه شاخصي از يكي از كارآمدترين ديپلماتهاي ارشد و پژوهشگر تاريخ ديپلماسي در 6 دهه اخير ايران بود.
با نام و جايگاه مرحوم زندفرد از دوران نوجوانيام به تدريج از 40 سال قبل كه به طور جدي وارد عرصه پژوهش و نگارش تاريخ شدم، آشنايي پيدا كردم. نخست از استادم مرحوم ايرج افشار كه افتخار دستياري و مجالست با ايشان را در نخستيم گامهاي ورود به عرصه پژوهش داشتم سپس از مرحوم دكتر جلال عبده كه خاطرات دو جلدي ارزشمندش را تنقيح و ويرايش كردم و بعد از مرحوم دكتر فريدون آدميت و جناب آقاي دكتر ابراهيم تيموري كه هر دو در عرصه ديپلماسي و پژوهش سرآمد و از نوادر بوده و هستند.
با اين حال 8 سال قبل بود كه در جريان برگزاري پردردسر مراسم مستقل و خصوصي چهلمين سالگرد اعاده حاكميت ايران بر جزاير سهگانه خليج فارس بود كه افتخار پيدا كردم كه از طريق دكتر تيموري با دكتر زندفرد از نزديك آشنا شوم. آشنايي كه تا پايان زندگي پربار او ادامه يافت. اين دو بزرگوار بيمنت و اما و اگر پذيرفتند كه ميهمان ويژه مراسم بيتجمل، ساده و علمي ما باشند و با وجود مشكلات ناشي از پيري و بيماري با حضور خود به اعتبار و غناي محفل ما بيفزايند.
واقعيت اين است كه تا آن زمان با وجود شناخت نسبي كه از مرحوم زندفرد داشتم به طور كامل و عميق از اهميت ويژه و كمنظير او در عرصه ديپلماسي و پژوهش آگاهي نداشتم و اين شناخت با معاشرت با ايشان، مطالعه آثارشان، مرور اسناد داخلي و خارجي مربوط به دوره فعاليت ايشان و گفتوگو با ديگر بزرگاني كه شناخت بيشتر و بهتري از او داشتند به تدريج كاملتر و پررنگتر شد.
به ياد ميآورم كه در اوان ورود به بريتانيا، روزي در حاشيه همايشي در كالج سنت آنتوني دانشگاه آكسفورد با سر دنيس رايت فقيد، ديپلمات كاركشته بريتانيايي گفتوگو ميكردم. رايت ضمن اداي احترام به اردشير زاهدي، فريدون زندفرد، عباسعلي خلعتبري و اميرخسرو افشار با عنوان رقباي سرسخت محترم و كاربلد به سوالات من درباره دو دوره پرحاشيه ماموريت خود در ايران پاسخ ميداد. در حين گفتوگو، من خطاب به او گفتم:«شما سياستمداران...». بلافاصله سخن مرا قطع كرد و گفت: من ديپلمات هستم و هرگز سياستمدار نيستم.
من با توجه به الگوهاي ايراني و شناخت ناقص خودم، اهميت اين اعتراض را درك نكردم و آن را به پاي غرور و خودشيفتگي رايت گذاشتم. به تصور من در شرايطي كه همه وزراي خارجه بريتانيا عضو ارشد حزب حاكم و نماينده مجلس بودند، سخنان رايت چندان پذيرفتني نبود. ولي سالها بعد پس از آشنايي با زندفرد و چند تن ديگر از ديپلماتهاي قديمي ايراني دريافتم كه نكته رايت تا چه حد مهم و قابل تامل است.
زندفرد از جمله ديپلماتهاي ارشد كلاسيك ايراني بود كه به خوبي به قابليتها و ظرفيتهاي خودآگاه بود. نه سودا و بلندپروازي سياسي داشت و نه خود را صرفا امر بر مقامات بالادستي ميدانست. او ضمن استقلال راي و صاحب نظري در امور كلان و خرد ديپلماتيك تلاش ميكرد كه با توجه به موقعيتها و امكانات واقعي بدون ستيزهجويي و جنجال، ديدگاه و روش خود را مطرح كرده و احتمالا اجرايي كند.
زندگي عمومي زندفرد را بايد به چند بخش مهم و مرتبط تقسيم كرد. نخست مشاغل بالاي اداري- ديپلماتيك در داخل سازمان وزارت خارجه از قبيل مديركلي اداره خليج فارس و معاونت وزارت خارجه. احتمالا حساسترين كار او در اين بخش، تلاشهاي او براي دفاع از حقوق ايران در بحرين و بالاتر از آن بيش از 3 سال مديريت داخلي و منطقهاي مذاكره با بريتانيا و شيوخ جنوب خليج فارس و نمايندگانشان در موضوع خروج بريتانيا از خليج فارس، تلاش براي اعاده حاكميت ايران بر جزاير سه گانه ايراني اشغال شده و تاسيس حكومت امارات عربي متحده در فاصله 1968 تا 1971 بود.
اين مسووليت، زماني مهمتر شد كه اولا به تصميم محمدرضا شاه به نمايندگان حكومت در آستانه تاسيس امارات و شيخ شارجه مجال ديدار و گفتوگو با شاه، نخستوزير و وزير خارجه داده نشد و زندفرد به عنوان معاون زاهدي مذاكرهكننده ارشد ايراني در موضوع جزاير سهگانه شد. با كنار رفتن زاهدي از وزارت خارجه ايران و رايت از سفارت بريتانيا در تهران به عنوان دو عامل سرسخت دو طرف در مذاكرات، مسووليت زندفرد در مساله جزاير و دفاع از منافع ايران سختتر و مهمتر شد.
من در دو دهه اخير، بخت آن را داشتهام كه به طور مداوم و مستقيم، اسناد سابقا محرمانه و سري رسمي در آرشيوهاي بريتانيايي در موضوع خليج فارس و جزاير سهگانه ايراني مورد ادعاي اعراب را بررسي و مطالعه كنم و بر اساس آنها تحقيقات زيادي انجام داده كه كمي از آنها منتشر شده و عمده آنها در انتظار انتشار است. در خلال اين مطالعات ارزش ملي، ديپلماتيك و تكنيكي تلاشهاي زندفرد بيش از پيش برايم معلوم شد.
زندفرد در خلال مذاكرات سالهاي نخست با مقامات بريتانيايي سپس با نمايندگان شيوخ منطقه به معناي واقعي كلمه «متين» بود: آرام و محكم. نه پرخاشجو و عصباني و نه حاضر به مماشات و كوتاه آمدن از منافع ملي ايران. جمع كردن اين دو عنصر ظاهرا نامرتبط صرفا با هنر «فن ديپلماسي و آداب كنسولي» سپس با دانش عميق و كمنظير او از تاريخ ديپلماسي ميسر شد. براي نمونه، زندفرد از همان آغاز مذاكرات با اطمينان و صراحت به مقامات بريتانيا و مشاوران خارجي شيخ شارجه اعلام كرد كه ايران، پرونده بزرگ و كاملي براي اثبات سابقه مالكيت ايران بر جزاير سهگانه دارد ولي ابوظبي، شارجه و راسالخيمه هيچ پروندهاي براي اثبات ادعاي خود نداشتند. در اوج اين مذاكرات، زندفرد به نوركات ايلي مشاور حقوقي امريكايي شيخ شارجه تاكيد كرد كه حتي پيشنهاد حاكميت مشاع ايران و شارجه بر ابوموسي نيز از نظر ايران اقدامي موقت است و ايران نهايتا و بر اساس توافق شفاهي بحرين 3 جزيره خليج فارس را حق طبيعي و قانوني خود ميداند.
زندفرد همچنين با توجه به فقر و بدهي شديد شيوخ هفتگانه امارات به ايلي تاكيد كرد كه در صورت رسيدن به يك توافق دايمي با شارجه، ايران در زمينه تقسيم درآمدهاي نفتي ابوموسي همچنين كمكهاي نظامي به شارجه سخاوتمندانه عمل خواهد كرد. زماني هم كه ايلي در اظهارات خود به رايت، سفر خود به ايران و مذاكره با زندفرد را سفري ناكام و توام با «يأس و رنجيدگي» ناميد با تاكيد زندفرد، در 27 مارس 1969، كاردار بريتانيا در تهران به وزارت خارجه احضار و به او درباره علت مداخله يك فرد غيرمسوول خارجي در موضوعي منطقهاي اعتراض شد.
اين در حالي بود كه مقامات بريتانيايي و عرب در مذاكرات خود با ايرانيها به دنبال يافتن صداهاي معتدلي همگام با خواستههاي خود و شيوخ عرب بودند. مثلا در گزارش محرمانه 30 ژوئن 1970 سفارت بريتانيا در تهران از زندفرد به عنوان معتدلترين فرد در تيم ديپلماتيك ايران در مساله جزاير ياد شده است. ولي برخلاف اين مشي اعتدالي در عمل و به موقع خود، زندفرد قدمي از منافع ملي ايران در اين مذاكرات كوتاه نيامد. اين روحيه زندفرد را اردشير زاهدي نيز در ديدار و گفتوگوي مفصلي كه با او داشتم مورد تاكيد قرار داد.
پس از ختم ماجراي جزاير سهگانه به نفع ايران، زندفرد در موضوع حل مناقشات مرزي با عراق و قرارداد 1975 الجزيره نيز بسيار تاثيرگذار بود. قراردادي كه موقعيت ايران را در شطالعرب/ اروند رود كاملا تثبيت و تحكيم كرد و حكومت بعثي عراق جز با نقض عهد و تعرض به ايران نتوانست از انجام آن جلوگيري كند.
دومين وجه مهم زندگي زندفرد 3 ماموريت ديپلماتيك او در كويت، عراق و پاكستان است كه در خاطرات شخصي منتشر شدهاش به تشريح ذكر آمده است. اين 3 كشور از جهات مختلف در مناسبات منطقهاي و بينالمللي ايران در دوران حساس دهه 1970 ميلادي اهميت خاصي داشتند و شناخت، دانش و تجربه زندفرد، وزنه مهمي در جهت مديريت ديپلماتيك با آن 3 كشور و متحدان بينالمللي آنان بود. همين درايت موجب شد كه در چند موج وسيع كنار گذاردن ديپلماتهاي قديمي در سالهاي نخست پس از انقلاب اسلامي، زندفرد تا حدود دو سال به كار خود ادامه داده سپس بازنشسته شده و روي وجه سوم شغلي خود به عنوان محقق و مورخ سياست خارجي متمركز شود.
در اين دوره 38 ساله، زندفرد ضمن ماندن در ايران توانست با تاليف چندين كتاب و مقاله و انجام چند گفتوگوي تخصصي در زمينه تاريخ ديپلماسي فعال و پرثمر بماند. از ميان اين آثار ميتوان به اين موارد اشاره كرد:
ايران و جامعه ملل (1377)
خاطرات خدمت در وزارت امورخارجه: سيماي ديپلماسي نوين ايران در نيمه قرن بيستم ۱۳۲۶-۱۳۵۹ (ويراست نخست 1379، ويراست دوم: 1393)
بحرين، يادي از آن آشناي گمشده (1389 و 1397)
سرگوراوزلي، اولين سفير انگليس در دربار قاجار ۱۸۴۴-۱۷۷۰- (1386)
محمدعلي فروغي در صحنه ديپلماسي بينالملل (1398)
علاوه بر اين آثار زندفرد هماهنگ كننده يا مولف چندين تكنگاري مفصل توجيهي- توصيفي در وزارت خارجه ايران در موضوعات سياست خارجي، روابط بينالمللي، بحرين و خليج فارس بود كه گرچه به نام او منتشر نشده ولي خبرگان از نقش او در نگارش اين آثار آگاهند.
آثار زندفرد با همه نكات و نقدهايي كه مانند هر اثر ديگري ميتوان به آنها وارد كرد، نمونههاي درخشاني از همنشيني مبارك امر پژوهش و نگارش كار اداري- اجرايي است. زندگي حرفهاي زندفرد و آثار و تحقيقات او بيش از پيش به ما يادآوري ميكند كه تا چه حد متوليان دستگاه عظيم ديوانسالاري امروز ايران به جاي كسب مدارك ريز و درشت و كمارزش يا ارزشمند دانشگاهي به شدت نيازمند دانش عميق و گسترده و فضل واقعي درباره شغل خود، موضوعات پيراموني و مطالعات مشابه و موازي در عرصه جهاني هستند.
زندگي و كارنامه مرحوم دكتر فريدون زندفرد و مدل زندگي او به ما يادآوري ميكند كه تاثيرگذاري بر سرنوشت كشور و منافع و مصالح راهبردي ملي ايران صرفا در دست وزرا و سران كشور نيست و چگونه يك مدير ميانه و پايينتر از رده وزير ميتواند با مشي اعتدال و متانت ضمن استقلال راي و بدون مرعوب شدن از قدرتمندان، نامي نيك و آثاري جاودان و ماندگار از خود به يادگار باقي بگذارد.
زندفرد در خلال مذاكرات سالهاي نخست با مقامات بريتانيايي سپس با نمايندگان شيوخ منطقه به معناي واقعي كلمه «متين» بود: آرام و محكم. نه پرخاشجو و عصباني و نه حاضر به مماشات و كوتاه آمدن از منافع ملي ايران. جمع كردن اين دو عنصر ظاهرا نامرتبط صرفا با هنر «فن ديپلماسي و آداب كنسولي» سپس با دانش عميق و كمنظير او از تاريخ ديپلماسي ميسر شد.
متوليان دستگاه عظيم ديوانسالاري امروز ايران به جاي كسب مدارك ريز و درشت و كمارزش يا ارزشمند دانشگاهي به شدت نيازمند دانش عميق و گسترده و فضل واقعي درباره شغل خود، موضوعات پيراموني و مطالعات مشابه و موازي در عرصه جهاني هستند.