نگاهي به نمايش كوريولانوس به كارگرداني مصطفي كوشكي
نقد طبقه خور و خواب و خشم وشهوت
اميد طاهري
مصطفي كوشكي از سرگذشت «گايوس مارسيوس كوريولانوس» نمايشي را روي صحنه برده كه اگرچه نگاهي است به تراژدي گمنام شكسپير
به نام «كوريولانوس»، اما برخلاف ديگر نمايشهاي اين كارگردان (روياي يك شب نيمه تابستان) رنگ و بويي از نمايشهاي شكسپيري در اين اثر نميبينيم.
كوريولانوس برداشتي كاملا آزاد از نمايشنامه شكسپير است و كوشكي در اين اثر قصه و موضوع را مطابق با ايده خود پيش
برده است.
اين توليد تازه تئاتر مستقل تهران، محصولي كارگاهي است كه تمام بازيگران آن برآمده از دل كلاسهاي بازيگري در اين مجموعه هستند. نمايشي سخت و نفسگير كه به ويژه براي بازيگر نقش كوريولانوس، يك ماراتن دشوار محسوب ميشود و ايمان عبدي رياضتكشانه در اين اثر تواناييهاي فيزيكي خود را در چالش دشواري كه كارگردان برايش ايجاد كرده به نمايش ميگذارد.
تمام ابعاد و مولفههاي توليد تازه مصطفي كوشكي، جسورانه و بي پرواست؛ از انتخاب متن گرفته تا بازنوشت آن، تعداد زياد بازيگران جوان، گستردگي صحنه، دكور و طراحي كارگرداني، تمام اينها در لبه پرتگاه قرار دارند و درست مانند دويدن قهرمان قصه روي تردميل، بايد از تمركز و توان كافي براي حفظ تعادل نمايش برخوردار باشند. اتفاقي كه در اثر تازه تئاتر مستقل تهران رخ ميدهد. نمايش موفق ميشود از ميان تمام دشواريها عبور كند و رفتهرفته شكل نهايي و تصوير كلي خود را به ما نشان دهد.
كوشكي در اين نمايش در زمان سفر ميكند تا مرزهاي زماني اثر را از ميان بردارد. از سويي نشانههايي دال بر سالخوردگي قصه در تن و لباس بازيگران قرار ميدهد و از سوي ديگر در زبان، آكسسوار و موسيقي، نشانههايي كاملا امروزي را براي جلوگيري از توقف تماشاگر در گذشتهاي موهوم عرضه ميكند.
اما در پهنه اين نمايش دو نيروي عمده در كشمكش هستند و بر هم ميسايند. هر بار يكي ديگري را مورد هجوم قرار ميدهد و از ريخت مياندازد. يكي توده (مردم رم) و ديگري قهرمان (كوريولانوس).
جدال اين دو با هم برآمده از نمايشنامه شكسپير است اما در نمايش مصطفي كوشكي به خط اصلي قصه و ستون معنايي اثر تبديل ميشود. اگر در كوريولانوس شكسپير مساله سرزمين و وطن با تلاش مادر و همسر كوريولانوس براي انصراف قهرمان خشمگين از يورش به سرزمينش، معناي اصلي درام را شكل ميدهد اينجا اما ماهيت توده و قهرمان، مورد نقدي تند قرار ميگيرد.
نقد توده گاه بر تلقيهاي فكري و روانشناختي كه پايه و اساس خرافي دارند ميتازد، كجفهميها، ترسها، منفعتطلبيها و رذالتهاي اخلاقي را مورد نقد قرار ميدهد و گاه بنيانهاي سياسي و نهادهاي قدرت فاسد در جوامع را مبتني بر ماهيت توده و عملكرد آن ميداند. در نمايش مصطفي كوشكي توده، به تمامي در جبهه شر قرار ميگيرد. از ابتداي نمايش در پوزيشن خواب، معناي آشكار تنبلي و انفعال را توليد ميكند و نمايش اين وضعيت مضحك را چنان تاكيد ميگذارد كه توده مجموعهاي مبتذل جلوه ميكند كه سزاوار لعن و نفرين قهرمانش است. اين خيلِ خوابزده شهوترانِ شوخ و شنگ، به چيزي جز آسايش و امنيت خود نميانديشد و قهرمان را نه براي قهرمان بودنش كه براي جانشيني وظايف و مسووليتهاي سخت و خطرناك خودش ميخواهد. توده قهرمان را وكيل انجام تمام اموري ميكند كه نياز به حركت، شجاعت، جسارت و ازخودگذشتگي دارد و خودش از تمام اين نشانههاي قهرماني تهي است. به نوعي قهرمان براي چنين توده چركيني، رعيتِ كارهاي سختش است تا مبادا جان و مالش به خطر بيفتد. از همين روي آنجا كه قهرمان با كلامي درنده، ماهيت چركين اين توده را چون سيلي بر صورتش ميكوبد، آنها خيلي زود اين رعيت هيولا را از قدرت به زير ميكشند و تبعيدش ميكنند. اينچنين است كه قهرمان در نمايش كوريولانوس، عليه خلق بر ميخيزد و عزم نابودي مردمش را در پيماني تلافيجويانه با دشمن آنها زمينهچيني ميكند.
در سوي ديگر اين ميدان، قهرمان با تمام نشانههاي شكوهِ تنانه، به تصوير كشيده ميشود. به موازات خوابهاي سرد توده، تن او مدام در تكاپوست، به لحاظ ويژگيهاي بصري اجرا، سكون توده و بيتحركياش و در مقابل دويدنهاي طولاني و نفسگير قهرمان روي تردميل، زاينده انديشه محوري اين نمايش است. كوريولانوس، يكسره تن است. او يا فحاشي ميكند يا از مادرش ميگريزد. از مهري كه ميخواهد او را به سخن گفتن وادارد ميگريزد.
گويا علاقهاي به ديالوگ ندارد. چنين قهرماني خود جاي نقد دارد و قطعا نميتواند علاوه بر اينكه قهرمان مردم رم است، قهرمان نمايش مصطفي كوشكي هم باشد. اين قهرمان در بستر اجرا به ضدقهرمان تبديل ميشود و عملا كوشكي در اين نمايش نابودي و مرگ را محصول چنين پيوندي ميداند؛ تودهاي منفعل و ترسو و قهرماني يكسره تن باور. با اين حال نمايش در برخي لحظات به سوي قهرمان غش ميكند و شايد اين خطري است كه كوريولانوسِ مصطفي را تهديد ميكند. چيزي در دل اين اثر وجود دارد كه ميتواند فاشيستي شدن معنا را به كلي از اجرا دور كند. همسر كوريولانوس. هم او كه در سراسر اجرا اشك ميريزد و سخن نميگويد يا اندك ميگويد. اين عشق غبار گرفته اجراي كوشكي، نيازمند اندكي غبارروبي است تا نقطه عزيمت اجرا به اميدي براي ادامه حيات باشد.
نويسنده و منتقد تئاتر