مساله تجديد چاپهاي خلقالساعه كتاب و بازار داغ تقلب توهم است يا واقعيت؟
اين وسط چه كسي دروغ ميگويد
الميرا حسيني
وقتي گفت دوست پولدار فلاني، چاپ اول كتاب رفيقش را خريده، حسابي تعجب كردم. خبر چاپ كتاب در بازار پيچيده بود اما قبل از آنكه جلدش رنگ ويترين و قفسه كتابفروشي را ببيند، تمام شده بود. مدتي بعد كه چاپ دومش روانه بازار شد، آنها كه از اين اخبار بياطلاع بودند، سراغش را ميگرفتند تا بفهمند اين چه كتابي است كه اينطور روي هوا رفته است. مسالهاي كه خواه ناخواه به چاپ دوم هم كمك ميكند تا زودتر بند و بساطش را از كتابفروشيها جمع كند. اما مساله شايعات تجديد چاپ و خبرهايي كه دهان به دهان پخش ميشود، به همينجا ختم نميشود. اين موضوع كه برخي ناشران براي فريب خواننده به دروغ روي جلد كتابها عنوان چاپ چندم را ميزنند، نكته ديگري است كه تنها كساني از آن خبر دارند كه رفتوآمدي با اهل قلم داشته باشند. از آن رازهاي مگو كه پشت پرده در جريان است و مخاطب عادي از آن بيخبر. اين قضيه براي امروز و ديروز نيست و چهار سال پيش مجيد ضرغامي، مدير انتشارات سرزمين اهورايي، به ايسنا گفته بود: «وقتي گفته ميشود در طول 20 روز يك اثر سه بار تجديد چاپ شده است، به احتمال قريب به يقين اين آمار غيرواقعي است، آنهايي كه از حوزه چاپ و نشر كتاب باخبرند، واقفند كه براي تجديد چاپ يك اثر چه زماني لازم است و معمولا چقدر طول ميكشد تا كتابي به چاپ بعدي برسد... متاسفانه بازار داخلي نيز به سمت توليد با تيراژ محدود سوق پيدا كرده است اما وراي بحث صنعتي بودن نشر با نيمنگاهي به ارزش ادبي آثار درخواهيم يافت صرفا بالا بردن شمارگان توليد اثر دليل بر ارزش اثري نيست. فراموش نكنيم صادق هدايت بهترين آثارش را در 50 نسخه و هوشنگ ايراني آثارش را در 200 نسخه منتشر كرد و آن آثار ارزشمند ماندگار شدند. اين آمار غيرواقعي تيراژ كه گاهي تنها به منظور كسب درآمد از سرمايهگذار است، كف روي آب هستند و چه بسيار از اين آثار كه در انبارها و كنج خانهها از يادها رفتهاند. متاسفانه در حوزه نشر و آمار و ارقام و نحوه توليد آثار سيستم نظارتي قوي نداريم و تمام ماجرا به صداقت، روشمندي و هوشياري توليدكننده اين كالاي فرهنگي و حاميان و همراهان آنها برميگردد.» براي اينكه راست و دروغ اين حرف و حديثها را دربياوريم، سراغ سه نفر رفتهايم تا ماجرا را از زبان آنها بشنويم. بابك واحدي كه ظرف سالهايي كه كار ترجمه را آغاز كرده، با انتشاراتيهايي چون بيدگل و ماهي همكاري داشته است؛ مهيار رشيديان، نويسندهاي كه علاوه بر نويسندگي، سالها خبرنگار حوزه كتاب بوده و در حال حاضر نيز با انتشارات نيلوفر همكاري دارد و اسدالله امرايي مترجم نامآشنايي كه ظرف اين سالها با انتشاراتيهاي بسياري همكاري داشته و آثار زيادي را با ترجمه او خواندهايم. شدت و حدت اين ماجرا در نظر هركدام از اين افراد متفاوت بوده و هر يك دلايل گوناگوني را براي اين دست اتفاقات در حوزه چاپ كتاب ذكر كردهاند.
وقتي دخالت ارشاد كار را خراب ميكند
بابك واحدي ميگويد از آنجا كه مدارك قابل استناد براي اثبات گفتههايش وجود ندارد، به ناشر خاصي اشاره نميكند اما دروغگويي در مورد تجديد چاپ را ميپذيرد و آن را گسترده ميداند. مسالهاي كه به اعتقاد او بيشتر دلايل اقتصادي دارند: «اين مساله چيزي است كه براي كساني كه در بازار نشر فعاليت دارند، مسجل است. ميتوانم به شما بگويم كه حتي برخي ناشران بزرگ و خوشنام نيز اين كار را ميكنند و هركدام در كارنامه خود موردهاي اينچنيني داشتهاند. خوشبختانه من در مواجهه با ناشراني كه با آنها كار كردهام، به اين مساله برنخوردهام و حداقل در مورد كتابهايم چنين اتفاقي نيفتاده است. اما سازوكار نشر طوري شده كه دايم به اين سمت پيش ميرود و ارشاد نيز با روندي كه دارد، اين كار را تشويق ميكند.» واحدي معتقد است بالا بودن تعداد ناشران و در عين حال به بلوغ نرسيدن بازار نشر، بحرانهايي را پديد آورده كه اين مورد هم يكي از آن بحرانهاست: «بازار نشر ما به بلوغ نرسيده تا خوانندههاي جدي و پرتعداد و بازار نقد داشته باشد كه ناشر بداند كتابي كه منتشر ميكند، چقدر ريسك دارد. عملا بازار نشر پرريسك است. كتابي كه كلمه عشق روي آن وجود دارد ممكن است 15 چاپ بخورد ولي كتابي ديگر در همان زمينه و حتي قويتر، سالها در همان يك چاپ بماند. همينها باعث ميشود ناشران سراغ كارهاي ديگر بروند. در ابتدا اين كار را براي بقا ميكنند و بعد هم تبديل به رويه و عادت ميشود. مساله اين است كه ناشران دنبال مفري براي نجات ميگردند و بعد كه آن مفر را پيدا كردند، ديگر قانع كردنشان به اينكه آن را مدام استفاده نكنند، كاري دشوار خواهد بود. از آنجا كه تعداد زيادي هم اين كار را ميكنند، ديگر آن معذوريت اخلاقي نيز كمكم از بين ميرود.» او تا به حال چيزي در مورد خريدن چاپ كتاب نشنيده است اما درباره پرداخت هزينه چاپ از سوي نويسنده چرا: «اين هم به سياستهاي غلط حوزه كتاب برميگردد. مثلا يك نفر كه عضو هيات علمي است، براي ارتقاي رتبه خود نياز به چاپ كتاب دارد و حاضر است براي آن هزينه كند تا رتبهاش بالا برود. يا كسي ديگر اين كار را براي رسيدن به شهرت انجام بدهد. در اصل اين قوانين هستند كه با دخالتهايشان سير طبيعي بازار را بر هم ميزنند.» او در خصوص اين دخالتها ميگويد: «مثلا ارشاد سالهاست كه به ناشران يارانه كاغذ ميدهد تا آنها را كمك كند. برچه اساس؟ براساس تعداد كارهاي آن ناشر. من ناشر بزرگي را ميشناسم كه تعداد عناوين كتابهايش در طول يك سال به 150 عنوان ميرسد اما 50 عنوان را طوري چاپ و منتشر كرده كه كسي حتي نميداند براي اين ناشر است. چاپ كرده اما توزيع نكرده تا يارانه بگيرد. تا فرداي روز كه به مشكل خورد و خواست براي يارانه بيشتر با ارشاد چانه بزند، قدرت چانهزني بيشتري داشته باشد. اساسا اين قوانين حمايتي جز اينكه تعادل بازار را بر هم بزنند، كاركرد ديگري ندارند. به هم خوردن بازار هم با خودش فساد ميآورد. ارشاد سهميه مشخص كرده و شما كتاب آماده را ميبريد و كاغذ ميگيريد. اگر مثلا ده عنوان كتاب داشته باشيد، ممكن است براي هفت عنوان رايانه بدهند. بنابراين ناشر با خود منطقي كه فكر ميكند، ميبيند پنج كتاب دارد كه ميخواهد حتما چاپ شوند. اما اگر همان پنج عنوان را ببرد، ممكن است براي سه كتاب يارانه بدهند. پس ده عنوان را در ليست خود مينويسد تا يارانه پنج عنوان را حتما بگيرد. باقي كتابهاي ليست هم كه قصد تجديدش را نداشت، از هر كدام 100 يا 200 نسخه چاپ ميكند.» واحدي ميگويد با وجود اينكه كار ناشر هم خلاف است و هم غيراخلاقي اما بايد منشا و ريشه اين رفتار را در جايي ديگر جستوجو كرد: «دليل و منشا اصلي اين رفتار غلط، دخالت ارشاد است كه اگر حذف شود، بازار راه خودش را پيدا ميكند. پيشبيني ناشران اين بود كه با توجه به قيمتها نمايشگاه كتاب امسال فروش خوبي نداشته باشند اما همه ناشراني كه به آنها سر زدم، ميگفتند اتفاقا فروش بهتري داشتند. همهشان هم ناشران كوچكي بودند كه گزيده كار ميكنند و به خاطر وضعيت اقتصادي روي كيفيت محتوا و چاپ نظارت دارند تا فروش آثار تضميني باشد. چرا اين اتفاق افتاده؟ درست است كه قيمت كتاب سه برابر شده اما خوانندگان به دليل همين افزايش قيمت دقتشان در انتخاب كتاب بالا رفته و ديگر كتابسازيها يا ترجمههاي بد را نميخرند. از قبل با مطالعه و دقت كتابهايي را كه ميخواهند، انتخاب ميكنند. به نظرم بازار ميتواند تعديل شود و راه خودش را پيدا كند، اگر حمايتها و دخالتهاي اينچنيني حذف شوند. چون اين دخالتها در حمايت از ناشراني است كه بيشتر دلالي ميكنند نه آن ناشر كوچك باكيفيت. اگر اين روند ادامه پيدا كند، اوضاع از اين بدتر هم خواهد شد.»
شايد! اگر به منابع غيبي وصل باشيد
اسدالله امرايي ميگويد اين اولينبار است كه چنين چيزي ميشنود و تا به حال خودش با چنين موضوعي مواجه نشده است. اگر خريد چاپ كتاب يا دروغگويي در مورد نوبت چاپ هم وجود داشته باشد، آنچنان فراگير نيست: «تجديد چاپ غيرواقعي به قرارداد با مولف برميگردد و اگر باشد هم فراگير نيست. به هر حال خوانندههاي ما باشعورند و متوجه ميشوند كه يك كتاب دوماهه تمام نميشود. براي تجديد چاپ كتاب بايد موجوي در تمام كتابفروشيها و پخش و انبار ناشر به صفر برسد و ناشر ببيند كه همچنان متقاضي وجود دارد. البته برخي ناشران تيراژ پايين ميزنند كه هم بتوانند در چاپ بعدي قيمت را بالاتر ببرند و هم اينكه زودتر چاپ تمام بشود. اما در مورد همه اينطور نيست. مثلا كتاب آقاي دولتآبادي با تيراژ 20، 30 هزار نسخه منتشر و در همان نمايشگاه كتاب هم تمام ميشود. خب اين به خاطر شهرت تثبيتشده او است. يا كتابهاي شاملو كه هنوز بعد از گذشت چندين سال از درگذشت او با تيراژ بالا منتشر ميشوند و به فروش هم ميروند. نويسنده و شاعر و مترجمي كه تثبيت شده است، نيازي به اين بازيها ندارد.» البته او بهكلي منكر اين اتفاق نميشود اما آن را محدود به شرايط خاصي ميداند كه در مورد حرفهايهاي اين حوزه صدق نميكند: «عدهاي ممكن است در ابتداي كارشان به دنبال شهرت باشند؛ آن هم گمان نميكنم تيراژ كتاب را بخرند. ممكن است با ناشر صحبت كنند كه تيراژ پايين باشد و كتاب با هزينه خودشان چاپ شود. اين مخصوص آدمهايي است كه يا تازهكارند يا اين كار برايشان حكم سرگرمي دارد؛ وگرنه نويسنده حرفهاي كه براي نوشتن كتابش يكي، دو سال وقت گذاشته و بعد هم كتاب يك سال در ارشاد مانده تا مجوز بگيرد و يك سال هم طول كشيده تا به بازار بيايد، اصلا توان خريد كتابهاي خودش را ندارد.
چشمه داستان فارسي را خشكاندهاند
مهيار رشيديان از سيري كه برخي انتشاراتيها در پيش گرفتهاند، دل پري دارد و حرفهايش را از سالهاي دورتر شروع ميكند تا ابعاد اتفاقات اين روزها روشنتر شود: «زماني بود كه ناشران حرفهاي از هر كتابي دوهزار نسخه چاپ ميكردند و مطمئن بودند چاپ اول تمام ميشود. در دهه هفتاد كار به جايي رسيد كه تيراژ به 1100 نسخه تقليل يافت. مرحوم سپانلو ميگفت كتابي را بايد موفق بدانيم كه از اين چاپ اول عبور كند و به چاپ دوم برسد. چون جمعيت شاعران و نويسندگان و مترجمان را جمع ميكرديم، همان حدود هزار نفر ميشد كه كار همديگر را ميخوانديم و چاپ دوم به اين معنا بود كه غير از خودمان، مخاطب عادي هم توجهش به كتاب جلب شده است. اما متاسفانه هرچه جلوتر رفتيم، سياهبازي هم در حوزه نشر بيشتر شد.»او ميگويد در گذشته ناشران قواعد و اصولي براي كارشان داشتند كه به آنها جايگاه ويژهاي ميداد اما اين روند در سالهاي اخير به هم خورده است: «در گذشته ناشران زيادي نداشتيم و هركدام از آنها هم جايگاه و اهميتي داشتند و به اصولي پايبند بودند. اين را از آنجا ميگويم كه خودم از سال 77، 78 تا 89، 90 خبرنگار حوزه كتاب بودم و آنها را ميشناختم. مساله ناشران اين بود كه كتابشان ديده شود و به اين فكر ميكردند كه چطور آن را عرضه و تبليغ كنند و در اين ميان شرافت كاري را در نظر داشتند. اما كمكم ناشراني پديد آمدند كه كتابهاي قديمي را با مهر خودشان به بازار عرضه ميكردند و اوضاعي شد كه در بازار نشر پولشويي به جريان افتاد. ناشران مثل قارچ از زمين بيرون ميآمدند و براي اينكه سهم بيشتري از بازار بگيرند، به هر كاري دست ميزدند. كار به جايي رسيد كه در نيمه دوم دهه هشتاد ناشري داشتيم كه حياتش در اين بود كه كتاب نويسندگان تازهكار را با پول خود آنها چاپ كند. درگيريهاي بسياري پديد آمد. حتي ناشري در شيراز بود كه بچههاي شاعر جوان را بيچاره كرده بود. از آنها پول ميگرفت و ميگفت با تيراژ هزار نسخه كتابشان را چاپ ميكند اما تنها 300 نسخه چاپ ميكرد و 250 نسخهاش را هم به همان شاعر ميداد. آن 50 نسخه را نيز براي اينكه صداي شاعر درنيايد، به سه، چهار كتابفروشي ميسپرد. هيچ كتابفروشي هم كتاب نويسنده يا شاعر ناآشنا را بيشتر از يكي، دو نسخه نميگيرد. آن شاعران يكي، دو سال بعد فهميدند كه آن ناشر چه كار كرده است.» او نبود نظارت روي اين مساله و ورود تكنولوژي را نيز بيتقصير نميداند: «جالب است كه ارشاد روي همه مباحث نظارت دارد، جز اين مورد كه روي آن هيچ نظارتي وجود ندارد. آمدن تكنولوژي هم مساله ديگري بود؛ اتفاقي كه هم كمك كرد و هم ضربه زد. در گذشته فرآيند چاپ طوري بود كه اگر ناشر ميخواست زير هزار نسخه اثري را چاپ كند، ضرر ميكرد چون بايد پول چاپ همان هزار نسخه را ميداد. فقط پول كاغذ كسر ميشد كه آن هم رقمي نبود. اما الان بهراحتي ميتوانيد كتابي را در 50 نسخه منتشر كنيد. همين بستر سوءاستفاده را فراهم كرده است. الان 90 درصد دارند با تيراژ 200 نسخه كتابها را منتشر ميكنند. موردي داشتيم كه خود نويسنده خيلي راحت تمام آن 200 نسخه را خريده است يا با نهادهاي خريدار كتاب صحبت كرده و اثرش را به آنها فروخته و هنوز به هفته نرسيده، كتابش براي چاپ دوم رفته است. اين روزها اگر كتابها چهار، پنج چاپ بخورند، شايد تازه برسند به آن تيراژ دوهزارتايي اوايل دهه شصت. به علاوه اين دسته از افراد دنبال ويترين و تبليغات كاذب هستند و حاضرند براي پيدا كردن عنواني در اين بازار، هر هزينهاي بدهند.» رشيديان ميگويد اين اوضاع نابسامان به ادبيات ضربه ميزند و اعتماد مخاطب را ميگيرد، همانطور كه تا امروز نيز تا حدودي اين كار را كرده است: «مخاطب معمولي روي حساب چاپ چهارمي كه روي جلد كتاب خورده، به آن اعتماد ميكند و ميخرد و ميبيند عجب مزخرفي است. اساسا يكي از دلايل اعتماد مخاطبان به يك كتاب، اين است كه به چاپ چندم رسيده باشد و اين وضعيت باعث ميشود مخاطب ديگر به آن هم اعتماد نداشته باشد. براي همين هم مخاطب به نويسنده تازهكار اعتمادي ندارد. نمايشگاه كتاب امسال در غرفه انتشارات نيلوفر بودم و به ناشران ديگر هم سر ميزدم و ميديدم كه مخاطب به نويسندهاي كه نامش را نميشناسد اعتماد نميكند. شايد به مترجم تازهكار اعتماد كند اما نويسنده نه. چرا؟ به اين دليل كه بعضي ناشرها كارهايي انجام دادند كه ديگر مخاطب داستان تمايلي ندارد از چشمه داستان آب بخورد. ناشران داستان كاري كردند كه به نظرم بخشي از آن عمدي بود و چشمه داستان فارسي را خشكاندهاند.» رشيديان با اشاره به اين موضوع كه در گذشته هر ناشر سالي سه، چهار اثر در دسته داستان ايراني منتشر ميكرد و به همان تعداد هم نويسنده وجود داشت، ميگويد: «مثل حالا نبود كه بدون هيچ نظارت كيفي، هر كسي كه كتاب ميآورد، اثرش را منتشر كنند. اين وضعيت باعث ميشود كارشناسي روي كتابها از بين برود. ناشر آن دوهزار نسخهاي كه قبلا براي يك كتاب بود، حالا بين ده تا نويسنده تقسيم ميكند. همين ذهن مخاطب و تعادل چاپ را بر هم ميزند و تومور سرطاني ايجاد ميكند. حاصلش هم اين است كه مخاطب براي نويسنده تازهكار تره هم خرد نميكند.» او معتقد است دروغگويي در مورد نوبت چاپ هم وجود دارد: «اعتبار ناشر كه از بين برود و نويسنده هم تازهكار باشد، تنها عامل قابل اعتماد تعداد چاپ است. براي همين در مورد نوبت چاپ هم دروغ ميگويند و همين هم سبب ميشود تا بهمرور آن يك عامل اعتماد نيز نابود شود. ميتوانم بگويم كه در شرايط امروز اگر از كتابي 700 نسخه تمام شود، آن اثر يك چاپ داشته است.» در شرايطي كه متوسط قيمت كتابها چهل، پنجاه هزار تومان است و هزينه كردن براي اين كالاي فرهنگي دشوار شده، ميتوان به مخاطب حق داد كه اعتماد چنداني نداشته باشد و دست و دلش در خريد كتاب بلرزد. اما همچنان ناشران قابل اعتمادي وجود دارند. همينطور افراد و رسانههاي مورد وثوق كه ميتوانند با پيشنهادها و نقدهايشان راهگشا باشند تا مخاطبان هوشيارانهتر به انتخاب كتاب دست بزنند. لااقل تا روزي كه اين اوضاع سامان بگيرد؛ روزي كه البته معلوم نيست كي از راه خواهد رسيد.