شكايت از زمين و زمان
تا رضايت از درون دل
نيوشا طبيبي
تا سوار تاكسي شدم، راننده شروع به درددل كرد. از زمين و زمان شكايت داشت. براي پيچيدهترين مشكلات كلانشهر تهران و حتي معضلات حكومتداري و مقابله با تحريمها و سياست خارجي راهحلهاي فوري و ساده ارايه ميكرد و از اينكه چرا مسوولان طور ديگري كار ميكنند، حرص ميخورد و لب ميگزيد و اشك به چشم ميآورد. به نظرش به كار گرفتن كارت سوخت و گران كردن قيمت بنزين هر دو، بيهوده بود و چاره كار مانند كشورهاي ديگر در آزاد گذاشتن مردم در مصرف بنزين است! براي اثبات حرفهايش از كشورهاي پيشرفته شاهد و مثال ميآورد. جمعآوري پل گيشا را كاري عبث ميدانست و مطمئن بود كه ساخت زيرگذر حداقل پنج سال طول ميكشد.
رضايتمندي، كمترين بستگي را به عوامل بيروني دارد. بايد گفت رضايت از زندگي چيزي است كه در درون آدمي شكل ميگيرد. چقدر آدمهايي ميشناسيم كه با برخورداري از مواهب زندگي باز هم تصور ميكنند به حق خود نرسيدهاند و از همه چيز جهان ناراحت و دلگير هستند. آدمهايي را هم ديدهايم كه اگرچه از مال دنيا چندان بهرهاي ندارند و لقمه ناني را به زحمت و تلاش و عرق جبين به دست ميآورند، شكرگزار و دلشاد هستند. براي اين آدمهاي دسته دوم هر چيزي معنايي شاديآور و لذتبخش دارد. وقتي با خانواده خود سلامت بر سر سفرهاي ساده نشستهاند، وقتي به چهره فرزندان خود نگاه ميكنند، وقتي عزيزانشان را در كنار دارند، وقتي نسيم خنك صبحگاهي را بر چهره لمس ميكنند، حتي وقتي جرعه آب گوارايي را فرو ميدهند، خدا را شاكر هستند و لذت ميبرند.
عجيب نيست كه شادترين ملل جهان لزوما ثروتمندان نيستند، اتفاقا ميزان افسردگي در كشورهايي كه به ظاهر متنعم و توسعه يافته و همه چيز تمام هستند، بيشتر است. به درصد خودكشيها در كره جنوبي نگاه كنيد، حقيقتا اعجابآور است و اگر عميق نگاه كنيم، كشورهاي پيشرفتهتر از ما لزوما خوشبختتر نيستند.
كشورداري كار سادهاي نيست. اين تصور كه راهحلهاي مردم عادي براي مشكلات پيچيده و حل معضلات اقتصادي و اجتماعي و امنيتي به فكر كارشناسان و اعضاي شوراهاي مختلف و تصميمگيران عاليرتبه نميرسد، خام است. بيشك مردم بايد هوشيار باشند، اهل قلم بايد از نارساييها و كمبودها و خطاهاي مديران بنويسند، رسانهها بايد دولت را رصد و به دقت نقد و مانند گوش و چشم ملت عمل كنند. اما حس نارضايتي از اينكه چرا دولت وفق آنچه به نظر من درست ميآيد، عمل نميكند فقط حال ناخوش و يأسآوري به آدمي ميدهد.
ما اين بخت را داريم كه به وقت انتخابات، ميتوانيم كل قوه مقننه و قوه مجريه كشور را با راي خود عوض كنيم و به كساني راي و منصب بدهيم كه احساس ميكنيم ميتوانند كشور را به مسير درستتري هدايت كنند. اين اختيار چيزي است كه بسياري از مردم همين منطقه از جهان از آن محروم هستند.مهرباني ورزيدن و دل ديگران را خوش كردن و به روي يكديگر لبخند زدن، حال آدم را خوب ميكند. اگر با يكديگر با لطف و نرمي بيشتري برخورد كنيم، هر روز به غريبه و دوست و آشنا، صبح بخير بگوييم و لبخند بزنيم و سعي كنيم كه حال خوب را به همديگر منتقل كنيم، آن وقت جهان جاي بهتري براي ما ميشود. اگر ما در وطن دلمان خوش نباشد، هيچ جاي دنيا دلمان خوش نخواهد بود. آنها كه به سوداي رضايتمندي از اين خاك مهاجرت كردند، بسياريشان دلخوش نيستند و حسرت زندگي گذشته خود را دارند. عده كثيري از آنها نه تنها آن خوشبختي رويايي را به دست نياوردند، حال، حس غريبگي و بيخانمان بودن هم رهايشان نميكند.