ادامه از صفحه اول
شيخ مصلحالدين كرماني
من هر گاه چهره شيخ خوشلهجه كرماني را ديدهام خواسته، نخواسته شيخ سعدي را در آن باز يافتهام. البته علاوه بر ظاهر از حيث سلوك و مشرب نيز شيخ كرماني ما قرابتي به شيخ شيرازي دارد. خدا اولي را حفظ كند و دومي را بيامرزد. اين قرابت آنقدر كه عقل من ميرسد رفتهرفته بيشتر شده و هر چقدر جناب حجتي كرماني از آن سالهاي مبارزات انقلابي دورتر شده مصلحتانديشي و نصيحتگويياش نيز بيشتر شده. يعني سعديتر شده است. اقتضاي سن است يا عاقبت مبارزه نميدانم اما هر چه هست اين استاد بزرگوار ما روزبهروز به تأسي از سعدي به اصلاح و خيرخواهي نزديكتر شده است و فرمايششان و قاري قابل تأمل يافته است. از من بپرسيد ميگويم وجود ذيجودشان مغتنم است و جا دارد از صميم قلب آرزو كنيم دعاهايش كارگر شود و اندرزهايش در ذهن و ضمير بلكه دل بزرگاني كه فيالحال بر سر عملند و كلامشان دررو دارد بنشيند و كوچك و بزرگ دلالتهايش را به خير، به سمع قبول بشنوند. از جمله همين تيتري كه در «اعتماد» امروز براي مصاحبه با حضرت ايشان برگزيدهايم به نظرم نه فقط يك «امر به معروف» است بلكه ميتواند استراتژي تداوم انقلاب باشد، انشاءالله تعالي. اين جمله، يعني بازگشت به 22 بهمن را يك روزنامهنگار احساساتي نميگويد، ايضا يك سياستمدار ديرآمده كه زود هم ميخواهد برود براي اسم دركردن به زبان نميآورد. از آنجايي كه رسانه ملي هم اعتنايي به اين راهكار نكرده و نميكند، ميشود فهميد كه آلوده به اغراض تبليغي و تشريفاتي نيست. بلكه سخني از دل برآمده است، خدا كند كه لاجرم بر دل نشيند. تاكيد ميكنم كه اين جمله را مرد مومن و متعهد و صاحب سخني ميگويد كه تجربه بيش از هفتاد سال فعاليت مبارزاتي و سياسي دارد. او در معيت برادر مرحومش نهتنها از افراد موثر انقلاب بوده بلكه با پوست و گوشت، طعم انقلاب و اسقاط سلطنت و اقامه نظام اسلامي را چشيده و خود در تمام مراحل حضور پررنگ داشته و حالا بعد از سالها زندان، بعد از سالها درس و بحث، بعد از دههها همنشيني با مشايخ و نامداران انقلاب، بعد از كامرواييهاي اندك و ناكاميهاي بسيار، بعد از تجربه نمايندگي در خبرگان و مجلس، بعد از سالها كنج روزنامه اطلاعات نشستن و نوشتن و خواندن، بعد از سالها دوري از قدرت و از ارتفاعي ديگر به عالم نظر كردن و بعد از سالها تامل و تفكر به اين نتيجه رسيده كه ما براي حل مشكلات و براي پيشبرد اهداف و براي پيگيري آرمانهايمان و براي حفظ ايران و نظام و انقلاب يك راه بيشتر نداريم و آن بازگشتن به يومالله 22 بهمن است.
22 بهمن بيش از آنكه تاريخ باشد يك مفهوم ارزشمند است؛ مفهومي كه وحدت كلمه و مواسات و برادري و همراهي اقشار مختلف در آن منطوي است.
امام خميني(ره) هم اتفاقا متفطن همين معناي 22 بهمن بود و مدام يادآوري ميكرد كه رمز پيروزي ما وحدت كلمه بوده، ايضا بزرگترين خطري كه انقلاب و نظام را تهديد ميكند تفرقه و خودخواهي است. در واقع چيزي كه شيخ مصلحالدين كرماني ميگويد همين است كه جز با اتفاق نظر و جز با گذشتن از تمناهاي نفساني و جناحي و جز با اعتصام به حبل انقلاب نميتوانيم بر مشكلات داخلي و خارجي فائق آييم. من وقتي لحن آقاي حجتي كرماني را با لحن بعضي از مشايخ خصوصا با آنها كه در پيري تندخوتر و بيتابتر و متوقعتر و عصبانيتر شدهاند، مقايسه ميكنم ياد اين بيت خواجه ميافتم كه «نصيحت گوش كن جانا كه از جان دوستتر دارند/ جوانان سعادتمند پند پير دانا را». اگر پند اين پير دانا و اين راهنمايي توام با متانت و خيرخواهياش را نشنويم، آن وقت بايد مخاطب آن عصبانيتها و پرخاشها قرار بگيريم و تا آخر عمر حسرت بخوريم و دريغگوي روزگاري شويم كه از سر غفلت با كينه و نقار و دشمني سپرياش كرديم. حيف نيست؟
پيرامون رهبري اصلاحات
اگر اصلاحات به موفقيتهاي لازم نرسيده است اشكال از ديگران است. اما نكته بسيار مهم اين است كه رييس دولت اصلاحات رهبر يك تشكيلات منسجم سياسي نيست و به همين واسطه الزامات چنين موقعيتي را ندارد و نميخواهد داشته باشد. او به واسطه نفوذ كلام و حمايت مردمي و صلاحيتهاي اخلاقي داراي موقعيتي خاص شده است و همه مساعي خود را براي صيانيت از حقوق و آرمانهاي مردم بهكار برده است. اين نيروها و احزاب سياسي هستند كه ميتوانند ضمن درك محدوديتهاي او ظرفيتهاي راهبردي او را به فعليت برسانند. قطعا نفي رهبري در جناح اصلاحطلب به سود هيچكس نيست و سردرگمي به بار آورده موجب تضعيف ميشود. اگر كسي يا حزبي به هر دليل برنامه مستقلي دارد و اهداف خاصي را دنبال ميكند و وجود يك محور با مختصات رييس دولت اصلاحات را برنمي تابد چرا بايد يك موضوع جا افتاده و تجربهشده را مورد تشكيك قرار دهد؟ محوريت شخص آقاي خاتمي در ميان اصلاحطلبان خصوصا در چند انتخابات اخير تاكنون تعيينكننده بوده، آثار مثبت و مقوم بسياري به همراه داشته است، اگر اكنون احساس ميشود كه ممكن است از اقبال عمومي نسبت به اصلاحطلبان كاسته شده باشد اغلب دلايل آن ناظر به اوضاع كلي جامعه، وضعيت معيشتي مردم، ضعف دولت در مديريتهاي مختلف و برنامههاي مفصل مخالفان قدرتمند اصلاحات در جلوگيري از رسيدن به حداقل خواستههاي سياسي و اجتماعي مردم است و سهم كوچكي از آن ناشي از اشتباهات احتمالي مديريت اصلاحات است. اينكه عدهاي ثقل اصلي ناكاميها را متوجه عملكرد اصلاحطلبان قلمداد كنند واقعا جز نواختن شيپور از دهانه گشاد آن هيچ معناي ديگري ندارد. البته در اينكه اصلاحطلبان و شخصيتهاي محوري آنها با وجود همه محدوديتها بايد بر فعاليت خود بيفزايند و هماهنگيها را گسترش دهند و از همه مهمتر با مردم سخن بگويند و صراحت بيشتري بهكار ببرند ترديدي وجود ندارد. كاملا روشن است كه آقاي خاتمي بنابر مشي اخلاقي خود و همچنين خطرات تضعيف دولت با احتياط و تقريبا براي اولينبار از قوه مجريه و فراكسيون اميد مجلس به انتقاد پرداخت و بازخورد مناسب هم در جامعه دريافت كرد ولي نميشود از او انتظار داشت كه بيپروا سخن بگويد و خطرات اصليتر و ملاحظات اساسيتر را ناديده بگيرد. اگر كشتي را به دست سكاندار آن دادهايم بايد به او اطمينان كنيم و مسائل را از نگاه او هم ببينيم. نه تنها اصلاحطلبان كه كل جامعه ايراني نيازمند سرمايههاي محوري خود هستند، تضعيف اين سرمايهها يك خبط و خطاي بزرگ تاريخي خواهد بود.