احسان آجورلو
فروغ فرخزاد در ميان شاعران معاصر شايد تنها كسي باشد كه هيچگاه حواشي دست از سر او برنداشتند. همين حاشيهها نيز سببساز خيل عظيمي از تحقيقهاي ژورناليستي و پژوهشهاي آكادميك درباره او و آثارش بود. به عبارتي هر چه اين حاشيهها بسامد نام او را در ادبيات معاصر ايران افزايش داد اما اجازه تعمق در آثار او را با كاهش چشمگير مواجه كرد. حواشي زندگي فروغ ناشي از داستانهايي با پدر و برادر و فرزند تا همسر و معشوق همواره سايهاي سنگين روي آثار او انداخته است و اجازه پژوهشي دقيق و خارج از حدسيات و اما و اگرها را درباره او و جايگاهش در ادبيات معاصر سلب كرده است. هر چند كتابها و مقالاتي كه اساتيد بنام ادبيات فارسي درباره فروغ به رشته تحرير درآوردهاند از حساب خارج است اما در همان قلمفرساييها نيز همچنان خلأ شناختي مدقن از فروغ احساس ميشود. شايد براي همين است كه همواره در طول اين سالها نياز به پژوهش درباره فروغ در همه ما احساس ميشود و ميخواهيم به هر نحوي شده اين خلأ پيش آمده را براي خودمان از ميان برداريم. كتاب «پنج آبتني و مقالات ديگر درباره فروغ فرخزاد» نوشته سايه اقتصادينيا، منتقد ادبي كه به تازگي توسط نشر مرواريد به چاپ رسيده است نيز تا حدودي در دام اين حواشي گرفتار آمده است (كه به آنها اشاره خواهد شد). كتاب مشتمل بر هفت مقاله در قالب جستار است و نويسنده كوشش كرده تا اين مقالات در انتقال گزارهها و اهداف خود سيري پيوسته داشته باشند. اين امر در چند مقاله به خوبي رعايت ميشود و باعث ايجاد يك ديالكتيك پيشرونده در اثبات گزاره مدنظر نگارنده (فارغ از صحيح يا اشتباه بودن) شده است. از سويي نثر شيوا و رواني كه اقتصادينيا براي مقالات برگزيده قابل ستايش است. لحني شاعرانه ولي گرم و ساده كه همدلي خواننده را با خود برميانگيزاند. البته اين مختص به قلم نويسنده است كه در ديگر آثار و نقدهايش نيز نظر را جلب ميكند. همين لحن صميمي و بدون نگاه از بالا (كه متاسفانه اينروزها بسيار در كتابها رعايت نميشود) باعث ميشود خواننده حتي در صورت مخالفت، پذيراي نكات كشف شده توسط نويسنده باشد. در اين مجال كوتاه نگاهي زيرچشمي خواهيم داشت به مقالات كتاب «پنج آبتني و...» و سعي خواهيم داشت در كنار بررسي موضوعي، مقالات را از نظر پژوهشي نيز مورد مداقه قرار دهيم.
1- مقاله نخست كتاب با عنوان « فروغ فرخزاد اسطورهاي سترون» در تلاش است تا جريانسازي و تاثيرگذاري شعر فروغ را در ادبيات معاصر بررسي كند. پرسش اصلي كه مقاله مطرح ميكند تاثير شعر فروغ درباره شعر زنان است. از قضا همين كليدواژه شعر زنان در اين مقاله تا حدود بسياري باعث ميشود تلاش نگارنده به ثمر ننشيند. نگارنده در مقاله از مصاحبه ايرج گرگين و از زبان فروغ چنين نقل قول ميكند «اگر پاي سنجش ارزشهاي هنري پيش بيايد، فكر كنم ديگر جنسيت نميتواند مطرح باشد. اصلا مطرح كردن اين قضيه صحيح نيست.» (اقتصادينيا، 1398: 10) . اين نمايانگر آن است كه اعتقاد خود شاعر بر رويكردي منسوب به نقد نو است كه اثر را بايد فارغ از نگاهي انضمامي بررسي كرد. اما نگارنده دقيقا به مخالفت برخاسته و گويي شعر فروغ را تنها به يك گروه خاص از انسانها (زنان) معطوف ميكند. اين امر را در مقاله چنين ميخوانيم. «فروغ بيش و پيش از آنكه با شاهكارهايش در زمينه وزن و توانمندياش در فرمسازي شناخته شود، با درون مايههاي زنانهاش شناخته ميشود.» (همان: 11). اين نكته بارها در جاي جاي مقاله نيز تكرار ميشود. چنين چيدماني نتيجه مقاله را به سمتي ميراند كه شعر فروغ كه شعري با درونمايههاي زنانه است باعث نوزايي و جريانسازي شعر زنان در ادبيات نشده است، زيرا تنها به صرف تقليد در آثار شاعران پس از او تنزل پيدا كرده است. نكته متناقض در همين نتيجه عيان ميشود. زماني كه نگارنده به عنوان منتقد و پژوهشگر وزن و فرمسازي در شعر را ناديده ميانگارد و تنها بر مولفههاي زنانه اثر متمركز ميشود، خود راي به تقليد از همان مولفهها داده است. در حالي كه مولفههاي زنانه در شعر فروغ مختص تجربه زيسته اوست و در زن (انسان) ديگري تكرار نميشود. بنابراين اگر شعر فروغ به ادعاي اقتصادينيا تا به امروز موفق به جريانسازي نشده است به دليل همان ديد جنسيتي است كه فروغ از آن دوري ميجست. علتي كه سببساز موج كليشههاي مبتذلي شد كه موفق نشد شعر فروغ را در اين سالها گامي به جلو ببرد. به نوعي دختران فروغ قرباني نگاه ايدئولوژيكوار منتقدان به فروغ شدند. همين نگاه در اسطورهسازي از فروغ هم در متن مقاله ديده ميشود.
2- مقاله دوم با عنوان «زندگينامه بله يا نه؟» بيش از آنكه يك جستار قائم به ذات باشد يك نقد و بررسي بر كتاب «زني تنها» نوشته مايكل هيلمن درباره زندگي فروغ فرخزاد است. مساله اصلي در اين مقاله بررسي زندگينامه و استفاده از آن براي بررسي آثار هنرمند است. نويسنده به تاثي از هيلمن بارها اشاره ميكند كه شعر فروغ را بدون در نظر گرفتن زندگي و حوادثي كه بر او گذشته است نميتوان مورد تحليل قرار داد. به نوعي اقتصادينيا با تكيه بر نظر هيلمن جهان انضمامي زندگي مولف را بر تحليل و شناخت آثار او پياده ميكند. در همين راستا از زبان فروغ بيان ميشود كه « فروغ با گفتن اينكه كساني هستند كه رفتار روزانهشان هيچ ربطي به شعرشان ندارد، دقيقا و صريحا ميگويد من آنم كه رفتار روزانهام به شعرم ارتباط دارد» (همان: 24) . ديدگاه فروغ درباره اينكه اگر شاعري درباره زندگي و احوالش شعر نگويد براي من داري ارزش نيست، تا حدود زيادي منطبق بر نظريه نيچه درباره موسيقي است كه آن را برآمده از شور و احساس دروني ميداند. به نوعي آنكه با شور و احساس دروني شده ناشي از تجربيات زيسته خود شعر نگويد از نظر فروغ شاعر نيست. اين نظر فروغ، نويسنده را نيز به اين سمت سوق ميدهد كه از ميان دو خط موازي رويكرد نقد نو و نقد انضمامي به سمت نقد انضمامي كشيده شود و آن را تنها رويكرد ممكن براي بررسي دقيق آثار فروغ بداند. اين رويكرد هرچند ميتواند از جهات بسياري صحيح باشد، اما نبايد از خاطر برد كه به همان ميزان كه پرداخت به شخصيت و زندگي فروغ براي تحليل اشعار او نياز محسوب ميشود. تحليل زيباييشناختي شعر او نيز باعث كاوش در عمق ديدگاه او ميگردد. اين همان دو خط موازي مورد بحث نويسنده است كه هيچگاه به يكديگر نميرسند و نميتوان قضاوت كرد كدام بر ديگري ارجح است. بنابراين نفي يكي به نفع ديگري منطقي نمينمايد.
3- مقاله سوم كتاب به نوعي از ديد نگارنده اين نوشتار، پيشروترين و مهمترين جستار درباره فروغ فرخزاد در ساليان اخير است. اين مقاله با عنوان «چند كلمه درباره فروغ فرخزاد با فعالان حقوق زنان» چهرهاي واقعي از فروغ فرخزاد ميسازد كه بسيار به شناخت او و قضاوتها دربارهاش كمك ميكند. به نوعي اين مقاله اعاده حيثيتي است از فروغ درباره تمام آنچه در تمام سالها بالاخص چند سال اخير به فروغ نسبت دادهاند. به صورت كلي فروغ همواره به نفع زنان مصادره به مطلوب شده است. اطلاق واژههايي نظير عصيانگري و سركشي به او بيش از آنكه ناشي از مطالعه درباره شخصيت فروغ و نحوه زيست او باشد برآمده از موج اجتماعي است كه برخي فعالان حقوق زنان براي رسيدن به اهداف خود از آن استفاده كردهاند. در اين باره فروغ بيش از آنكه به عنوان يك هنرمند منبع الهام باشد تنها به عنوان يك نام كه با استفاده از آن فركانس بالايي در خبرهاي روشنفكري ايجاد كند مورد استفاده قرار گرفته است. اين امر تنزل جايگاه ادبي و هنري يك شخصيت را موجب ميشود. از سوي ديگر ديدگاه عجيبي كه در اين بين گسترش يافت ضديت با مرداني بود كه فروغ را مورد بررسي قرار ميدادند. گويي كه هيچ مردي به علت همان فضاي زنانه كه در فصل نخست دربارهاش بحث شد توانايي درك اشعار فروغ را ندارد. اين موج چنان گسترش يافت كه ابراهيم گلستان نيز بارها از سوي فعالان حقوق زنان مورد حمله قرار گرفت كه براي ماندن در صدر اخبار روشنفكري از نام فروغ سوءاستفاده ميكند! اما اقتصادينيا با نگاهي واقعبينانه از فروغ يك انسان ميسازد. انساني كه به حق براي پيشرفت و رسيدن به تعالي گام برميدارد و اين بسيار پسنديده است، شكستن بتوارهاي از زن مستقل نه تنها فروغ را حقير نميكند بلكه نشان از هوش سرشار او در برقراري تعادل در احساس و منطق دارد.
4- مقاله چهارم عنواني حساسيتزا دارد «فروغ فرخزاد: شخصيتي دوقطبي؟» عنوان اين جستار خود مستلزم نگاهي دقيق است. زيرا اين جستار يك زير عنوان را هم داراست « كاوشي در روانشناسي شعر و شخصيت فروغ فرخزاد». به نظر ميرسد خود نويسنده متوجه حساسيتزايي عنوان اصلي شده است. زيرا هم در آخر عنوان علامت سوال آورده و هم يك زير عنوان ديگر برگزيده كه تعديل كننده عنوان اصلي باشد. در اينكه عنوان بيشتر به تيتر يك نوشتار ژورناليستي ميماند و مناسب يك مقاله نيست شكي وجود ندارد و با توجه به سابقه پژوهشي نويسنده اين امر از نظر او نيز مشخص است. اما شيطنت در اين عنوان با علامت سوال به اين معنا كه اين تنها فرضيه و پرسش مقاله حاضر است و مخاطب را جلب كند تا مقاله را تا انتها بخواند ترفندي است كه به كار گرفته و از قضا ترفند هم كاركرد دارد. به همين دليل براي دقيق كردن مقاله از زير عنوان ديگري استفاده كرده است كه ساختاري پژوهشيتر دارد. اما اين ترفند و بازي نويسنده با مخاطب تنها به عنوان خلاصه نميشود و در تحليل شعرها نيز ادامه مييابد. در اين نقطه است كه اين بازي در مقوله پژوهش خطرناك ميشود و گويي نويسنده ميخواهد با هر ترفندي فرضيه و پرسش خود را جامه اثبات بپوشاند. به همين علت تحليل شعرها در اين مقاله رنگ و بويي سطحي دارند و وارد عمق و لايههاي پايينتر كشف معنا نميشوند. تحليل شعرها براي رسيدن به نتيجه دوقطبي بودن بسيار سطحي ارايه ميشود. به هر حال وجود پارادوكس در شعر به خودي خود نوعي آرايه ادبي محسوب ميشود. مانند اشعار سعدي، مولانا و ... به نظر ميرسد نويسنده با توجه به سابقه بستري شدن فروغ در بيمارستان رواني خواهان برقراري اين پارادوكسها با بيماري اوست كه اين موضوع ناشي از همان بحث مقاله دوم است كه سايه زندگي مولف را به اشعار او بسط دهيم. اين امر اجازه نميدهد خود شعر به صورت مجزا مورد بررسي قرار گيرد كه در آن صورت دلايل و تحليل اين مقاله از لحاظ ادبي دلايل محكمي نخواهد بود.
5- مقاله پنجم كتاب با عنوان «رنج كاميار بودن» زاويه ديد كتاب را تغيير ميدهد. گويي نويسنده از مركز فروغ فرخزاد به حاشيه اطرافيان او سرك كشيده و دنبال تاباندن نور بر اين حواشي زندگي است. هر چند از نظر سطح اوليه اين مقاله به نوعي مكمل مقاله پيشين است و به بيماري كاميار شاپور، فرزند فروغ فرخزاد و پرويز شاپور اشاره دارد. اما به نظر بنده بيشتر در راستاي مقاله سوم قرار ميگيرد. نويسنده در اين مقاله نيز روي همان بحث بيماري و وراثت كاميار از فروغ تاكيد دارد. اما نكته مهمي كه خود نيز به آن اشاره دارد نحوه مواجهه كاميار شاپور با اشعار فروغ است. آنچه براي ما يك شعر مملو از احساس و شور هستي است براي او يك خلأ احساسي است. خلأيي از جنس محبت مادر. آنچه اين مقاله را با تمام حجم كم خود داراي اهميت ميكند حدودي است كه نويسنده آن را رعايت ميكند. اقتصادينيا با ظرافت تنها يك نور كمقوت و تار را روي اين وجه از زندگي فروغ روشن ميكند تا مخاطب بيپروا دست به قضاوت نزند. اين نور كمقوت و تار باعث ميشود تا خواننده بيشتر در چيدمان زندگي فروغ به فكر فرو رود.
6- مقاله ششم نيز به مانند مقاله قبل در ادامه حواشي زندگي فروغ به مردي ميپردازد كه همواره در سايه حضور دارد. پرويز شاپور مردي كه سخن نگفت. عنوان اين مقاله « افق روشن» نام يكي از شعرهاي شاملو است. اقتصادينيا در اين جستار نگاهي توامان داشته به شاملو و شاپور. البته كه در اين بين فروغ را از خاطر نبرده و تا حدود كمي به ارتباط شاملو و فروغ كه دورادور و همواره از پشت حفاظي شيشهاي بوده نگاهي داشته است. همان طور كه اشاره شد اين مقاله در حوالي پرويز شاپور پرسه ميزند. مردي كه تاريخ ادبيات همواره از او به بدي ياد كرده و خاطرهاي تلخ و سياه را از او يادآور است. اويي كه گويي تمام وجه منفي يك جدايي بر سر او آوار شده است. اين مقاله به نگاه شاملو و زدودن اين وجه منفي از پرويز شاپور همت ميگمارد و مانند مقاله قبل اندكي مخاطب را براي قضاوت كردن به تامل فرا ميخواند.
7- مقاله آخر اين كتاب كه عنوانش بر پيشاني كتاب نيز نقش بسته است اصليترين مقاله است. «پنج آبتني» نگاهي تطبيقي و بينامتني دارد بين پنج قطعه ادبي مهم تاريخ ادبيات ايران كه در آن زني به آبتني در چشمه ميپردازد. اين پنج قطعه كه هركدام سرگذشتي را با خود دارند با انتخابي وسواسگونه و در يك جستار كنار يكديگر جمعآوري شده است كه در نوع خود جالب توجه و موضوعي ناب براي يك مقاله تطبيقي محسوب ميشود. نويسنده اشاره دارد كه بررسي اين پنج قطعه با يكديگر و مشخص كردن مولفههاي آن قرار است در انتها به اين منتج شود كه چه ميزان شعر «آبتني» فروغ كه از لحاظ موضوعي با آنان قرابت دارد از لحاظ ساختاري با آنان متفاوت است. اما اين امر در روند مقاله به چشم نميآيد. مقاله با تعريفي از آناهيتا، الهه باروري و آب آغاز ميشود و كهن الگو موقعيت را مشخص ميسازد. سپس با بررسي پنج قطعه «آبتني شيرين» در خسرو و شيرين نظامي، «آبتني مارال» در كليدر دولتآبادي، شعر «مريم» فريدون توللي، شعر «زني از حافظه» از منوچهر آتشي و شعر «يه شب مهتاب» احمد شاملو تنها مولفههاي بصري اين اشعار را مشخص ميكند و از آنها نام ميبرد. اما در تحليل شعر فروغ واكاوي عميقي از شعر «آبتني» صورت ميدهد كه عناصر صوري تنها نقشي ساده در آن ندارند و خود مويد معاني فراواني ميشوند. به عبارتي نويسنده تنها به جلوه بصري شعر نظامي توجه دارد كه اين نگاه در اشعار ديگر نيز تكرار ميشود. البته در شعر شاملو اين جلوه بصري اندكي عمق پيدا ميكند. در حالي كه در تحليل جلوه بصري شعر فروغ بيش از آنكه جلوه بصري مهم باشد ديدگاه و جهانبيني او اهميت مييابد و نويسنده بيشتر روي آن تاكيد دارد. گويي كه در حق پنج قطعه ديگر اندكي كملطفي كرده و همين كملطفي تعادل را در نتيجهگيري برهم زده است.
كتاب « پنج آبتني و مقالات ديگر درباره فروغ فرخزاد» تلاشي همه جانبه براي شناخت زواياي تازه از زندگي فروغ فرخزاد است. اين امر هر چند براي تحليل دقيق آثار فروغ دستمايه قدرتمندي به خواننده ندهد كه دليل آن در بالا ذكر شد، اما در شناخت شخصيت و حواشي زندگي يكي از شخصيتهاي جذاب تاريخ ادبيات معاصر كمك كننده خواهد بود. هر چند از نقش چند مقالهاي كه فروغ از زاويه ديدي جديد براي خواننده تصوير ميكند نبايد به سادگي گذشت.
كتاب تلاشي براي شناخت زوايايي تازه از زندگي فروغ فرخزاد است. اين امر هر چند براي تحليل دقيق آثار فروغ دستمايه قدرتمندي به خواننده ندهد اما در شناخت شخصيت و حواشي زندگي يكي از شخصيتهاي جذاب تاريخ ادبيات معاصر كمك كننده خواهد بود. هر چند از نقش چند مقالهاي كه فروغ را از زاويه ديدي جديد براي خواننده تصوير ميكند نبايد به سادگي گذشت.