براي دوستان نزديكم كه آشكار است، براي ديگران ميگويم كه از نخستين سالهاي زندگي، از اواخر دهه چهل شمسي و بيش از نيم قرن است كه مشتري دايمي و بيوقفه فوتبال ايران و جهان هستم. نه صرفا از طريق راديو و تلويزيون و رسانه كه از طريق حضور در ورزشگاههاي سراسر جهان. با وجود آنكه فوتبال و حضور در ورزشگاهها برايم جنبه علاقه شخصي، تفريح و اوقات فراغت داشته ولي معمولا به نوعي براي كلاس مردمشناسي، مدرسه اجتماعي و درك نبض و روند طبقات متوسط فرودست و نسل جوان بوده.
از ابتداي تاسيس ورزشگاه آزادي كه توسط عبدالعزيز فرمانفرماييان طراحي شد و در آن زمان نام ديگري داشت، با اين ورزشگاه خاطره داشته و دارم. ورزشگاهي كه به مناسبت بازيهاي آسيايي تهران ساخته شد و من بخت آن را داشتم كه در سن هفت سالگي، در 27 اسفند 1350، در كنار پدر ورزشكارم شاهد بازي افتتاحيه ورزشگاه تازهتاسيس، بين پرسپوليس و كرويزيرو برزيل باشم. از آن زمان به بعد، قبل از مهاجرت، به طور منظم و بعد از مهاجرت، هر زماني كه در ايران باشم، تا جايي كه ممكن باشد در مسابقاتي كه در اين ورزشگاه بزرگ كه حالا پير و فرسوده شده سر ميزنم و در اين راه ملامت دوستان محترم فرهيخته تحصيلكرده روشنفكري را كه درك درست و حسابي از اهميت چند لايه و چند بعدي فوتبال ندارند به جان ميخرم و طبعا اهميتي هم به اين انتقادها، ملامتها و تعجبها نميدهم.
از زماني كه ماجراي اصرار مقامات براي بهبود ساختاري ورزشگاههاي كشور و رسيدن به روش مطلوب برگزاري مسابقات ليگ حرفهاي فوتبال ايران بالا گرفت كه منجر به پافشاري فدراسيون براي اصلاح معايب و نواقص و حتي به تاخير افتادن مسابقات ليگ برتر براي بهبود نارساييها شد، خوشحال شديم كه بالاخره قرار است از برگزاري اين رقابتها از حالت ديمي و بيسازماني خارج شده و به مرور
به حداقل استانداردهاي مطلوب جهاني نزديك شود.
تصور من اين بود كه اين بلاتكليفي و تاخير چند هفتهاي، كه به خودي خود، زيان و خسارتي مادي و اعتباري جدي براي سازماندهي فوتبال يك كشور است، ميتواند ما را به وضعي مطلوب و دستكم در مسير مطلوب شدن رسانده و موجب دستاوردي راهبردي و والاتر در مقايسه با آن خسارتهاي كوتاهمدت شود. از اين رو، بر آن شدم كه ضمن ادامه سنت حضور در ورزشگاه آزادي و مشاهده اولين بازي تيم مورد علاقهام در ليگ جديد، در مقابل تيم پارس جنوبي جم براي اولينبار، با دقت تحولات و تغييرات چند و چون اداره ليگ جديد فوتبال را رصد كرده و نكاتي را از متن و حاشيه اين رويداد يادداشت و بررسي كنم.
نخستين گام پس از يافتن دوستان و همراهان همدل براي شركت در اين سير بعد از ظهر جمعه، يافتن و تهيه بليت مسابقه بود. در همه دنيا رسم است كه بليت مسابقات از سه طريق پيش خريد بليت فصلي، خريد اينترنتي بليت تيمهاي ميزبان و ميهمان يا درصد كمي بليتهاي هديه از طرف موسسات اقتصادي، تجاري و فرهنگي عرضه ميشود. در گذشته بليتهاي مسابقات در ايران به صورت حضوري، عمدتا در روز مسابقه و بعضا در روزهاي نزديك به آن عرضه ميشد و در سالهاي اخير هم به مدد روشهاي اينترنتي، فروش آنلاين بليت آغاز شد. يكي از هدفهاي فدراسيون فوتبال در به تعويق انداختن ليگ برتر امسال، ساماندهي ساز و كار بليت فروشي بود.
وقتي كه با بسته بودن سامانه معرفي شده براي خريد بليت مسابقه مواجه شديم، تلاشهايمان براي تهيه بليت از راههاي نامتعارف و توسط دوست و آشناي بانفوذ در وزارت ورزش، فدراسيون فوتبال، باشگاه پرسپوليس و رسانهها آغاز شد. شنيديم كه سامانه آماده نشده، يا موسسه متصدي
بليت فروشي، ناگهان در آخرين روز با مشكلات قضايي و حقوقي مواجه شده و از اين كار كنار گذاشته شده و كار به تهيه بليت با فناوري فتوكپي و صرفا داراي يك هولوگرام و باركد ناشيانه رسيده است. بليتهايي كه نهتنها در مقياس جهاني، كه در قياس با بليتهاي سالهاي قبل فوتبال، چند گام به عقب و يك افتضاح محض بود.
از ما براي تهيه بليت كارت ملي خواسته و تاكيد شد كه هنگام ورود به ورزشگاه كارت ملي را به همراه داشته باشيم، ولي دوستاني كه نهايتا براي من بليت تهيه كردند، مطلقا كارت ملي ما را نخواستند و بليت بدون توجه به آن به ما داده شد. بليت را مانند قرارهاي چريكي در سر راه ورود به داخل ورزشگاه از نماينده دوست محترممان گرفتيم. در هنگام ورود هم ديدم كه بسياري از علاقهمندان مشتاق حضور در ورزشگاه، بدون بليت ماندهاند. آن هم براي بازي افتتاحيه ليگ كه لابد ارج و ارزش خاصي دارد و در شرايطي كه تنها قرار بوده حدود يك چهارم گنجايش ورزشگاه بليت فروشي شود.در هنگام ورود هم فقط از كساني كه جوانتر و قيافهشان مشكوكتر مينمود تقاضاي كارت ملي ميكردند. براي من واضح بود كه توان كنترل اين جمعيت عصباني و مستاصل بدون بليت امكان ندارد. از اين جهت از ديدن هجوم اين عده بدون بليت، در اواسط نيمه نخست و بين دو نيمه بازي اصلا غيرمنتظره نبود. همچنين ادعا شد كه شماره صندليها به محض ورود با پيامك به هر تماشاچي اعلام خواهد شد. اين اقدام محيرالعقول هم در حد ادعا باقي ماند و به عاملي جديد در جهت انبساط خاطر تماشاگران تبديل شد.
بازرسي چند مرحلهاي و نهچندان جدي ماموران انتظامي از آغاز ورود به ورزشگاه تا آخرين مرحله ورود به محوطه اصلي، مثل سابق در جريان بود. بيشتر در پي كشف بطري و اشياي سخت و خطرناك و فندك و كبريت و مواد منفجره بودند. هر چند كه با همه اين بازرسيها، به دليل جاسازي كبريت و فندك توسط دوديهاي محترم، از شر سيگار كشيدن برخي از تماشاگران و دود كردن انواع مجاز وغيرمجاز دخانيات در امان نبوديم. ضمنا بايد يادآوري كنم كه برخورد ماموران انتظامي با مردم، در مجموع واقعا مودبانهتر و خونسردتر از تجربيات گذشتهام بود.
در همان بدو ورود به ورزشگاه روياي نشستن روي صندلي شمارهدار از قبل تعيين شده به كابوس تبديل شد. اولا، بليتهاي هيچ كس شماره درست نداشت و صرفا داراي يك شماره سريال غيرمرتبط با شماره صندليها بود. ثانيا هر كسي هر جايي كه گيرش ميآمد مينشست و به كلي بحث شماره صندلي و جاي خاص به تكرار ملال، يك شوخي بيمزه و مايه مضحكه مردم بدل شده بود. البته صندليهاي نافرم، غيراستاندارد و غيربهداشتي ورزشگاه شمارههايي داشتند و در روي پلهها هم به صورت برجسته و قطور شماره رديف حك شده بود، ولي اين شمارهها به درد هيچ كس نميخورد. شماره رديفهاي برجستهاي كه بهشدت ناامن، غيراستاندارد و خطرناك بودند و هرگونه بيتوجيهي خيل تماشاگران موجب برخورد با آنها و سرنگون شدنشان ميشد. تفاوت در مقايسه با گذشته اين بود كه قبلا، شماره رديف و صندلي روي بليت وجود داشت، ولي اينبار حتي روي بليت هم شماره صندلي نوشته نشده بود تا از بيخ و بن خيال همه از مراعات قانون و مقررات راحت شود. نكتهاي كه براي هر تماشاچي غيرايراني در ورزشگاه بزرگ شهر ما مشهود است، نبود تابلوهاي كافي اعلام به زبانهاي ديگر يا اغلاط دستوري و املايي شماري از معدود تابلوها به زبان انگليسي است. يكي از مشكلات ادامهدار و تشديد شده در اين ورزشگاه دوست داشتني، بيمهري و بياعتنايي به تماشاگران ناتوان، معلول وكمتوان بود كه مطلقا هيچ وسيله و امكان رفاهي و تسهيلاتي براي مهيا كردن شرايط ورود آنان به ورزشگاه پيشبيني نشده بود. اين موضوع اكنون به يكي از اركان استانداردسازي هر مكان عمومي، به خصوص ورزشگاههاي دنيا تبديل شده، ولي ما همچنان نسبت به آن بياعتنا هستيم. خود من چند سال قبل تجربه همراهي يك دوست نازنين داراي معلوليت جسمي در يك مسابقه در ورزشگاه آزادي را داشتم و شاهد زجر و دردسر او و ظلمي كه با اين بياعتنايي به او ميشده بودهام.
براي اولينبار در عمر حضورم در ورزشگاههاي ايران و سراسر جهان شاهد بودم كه يك مسابقه رسمي حرفهاي، آن هم بازي افتتاحيه ليگ با حضور قهرمان فصل قبل، نه تنها بدون هيچ مراسمي برگزار شد كه اصلا خبري از اعلام اسامي بازيكنان و جزييات بازي توسط بلندگوي ورزشگاه نشد. بلندگويي كه تا پايان بازي، فقط دو بار نالهاي بيصدا كرد و خاموش ماند و خاموش شد. در وانفساي بيخبري و فقدان اطلاعرساني، اسكوربورد و تابلوي اعلانات كهنه، معيوب و عقبمانده ورزشگاه هم بيمصرف بود و بدون نشان دادن صحنههاي بازي و اسامي و تصاوير بازيكنان، مربيان و داوران، صرفا به نشان دادن تايم و نتيجه بازي اكتفا كرد. در بين دو نيمه هم شعارهاي مختلف آگهي مانند روي اسكوربورد نقش ميبست. از جمله اينكه لطفا روي صندليهاي شماره منعكس شده روي بليت خود بنشينيد. بليتهايي كه اساسا فاقد شماره صندلي بودند. آن هم در اسكوربورد از رده خارجي كه پيكسلهاي سوخته در جاي جاي آن مشاهده ميشد و مطالب مندرج شده روي آن را نامفهومتر ميكرد. به اين مشكلات، بايد به نورافكنهاي بلند ورزشگاه اشاره كرد كه به دليل سوخته بودن نيمي از لامپهاي آن، هم چهره زشتي را رقم زده بود و هم استانداردنور لازم و كافي مسابقه را كاهش داده بود.بايد اعتراف كنم كه در مقايسه با سالهاي گذشته، جو عمومي ورزشگاه آرامتر و مودبانهتر بود و فحاشي، نزاع، درگيري و پرخاشجويي كمتر مشاهد ميشد. به گمانم، حضور قابل توجه كودكان خردسال زير 10 سال به همراه بزرگترهاي خود به بهبود اين شرايط كمك كرده بود. باور من اين است كه حضور زنان در ورزشگاه ميتواند به آرامش و مدنيت فضاي ورزشگاهها كمك كند. يادمان باشد كه زماني كه تصميم به ممانعت از ورود زنان به ورزشگاههاي فوتبال گرفته شد، اين اقدام راهكاري بود براي كاهش تبعات پرخاشجويي در ورزشگاهها از طريق منع حضور خانوادهها. حالا اين فضاي ناپسند و معضل درگيريهاي ورزشگاهي كاملا تعديل شده، ولي راهكار ممانعت زنان از ورود به اين اماكن، خود به اصل مشكل و معضل جدي تبديل شده است.
براي من كه بيش از نيم قرن در ايران و بيش از ربع قرن در جهان شاهد و ناظر مسابقات فوتبال بودهام، بسيار تاسفبار است كه چرا در ايران نميتوانيم يا نميخواهيم مسابقه فوتبال را مانند رفتن به پارك و سينما و كنسرت و اماكن ديني و سياحتي، به يك تفريح سالم و اوقات فراغت خانوادگي بدل كرده كه گروههاي سني و جنسيتهاي مختلف از نوه گرفته تا پدربزرگ و مادربزرگ در آن مشاركت كرده و به عنوان يك رخداد فرهنگي، اجتماعي و خانوادگي در جهت پركردن سالم و مفرح اوقات فراغت خود از آن استفاده كنند.در اين بازي پس از مدتها شاهد آن بودم كه افراد زيادي از گروههاي سني مختلف به ورزشگاه آمده بودند كه اين اساسا خبر خوبي است. سالهاست كه ورزشگاههاي ايران در تيول افراد ناآرامي از گروههاي سني عمدتا 15 تا 25 سال قرار دارد كه بيتوجه به اصل مسابقه و نتيجه آن، فضاي نسبتا رها و آزاد ورزشگاه را مجالي براي عقدهگشايي لجامگسيخته و خالي كردن خود در آن چند ساعت، بياعتنا به اصل رويداد و حقوق ديگر تماشاگران كردهاند.
يكي از مسائل قابل مشاهده در مسابقه افتتاحيه ليگ، نبود بوقچيها و به قول امروزيها، ليدرهاي تشويقكننده تيمها در ورزشگاه بود. شنيدم كه باشگاههاي بزرگ در روشهاي قبلي خود در به كار گرفتن اينگونه افرد تجديدنظر كردهاند كه حتما خبر خوبي است. من البته خود شاهد تشديد ناهنجاريها در ورزشگاهها توسط شماري از اين افرد بودهام. ولي نبود افراد قابل قبولي از بين آنان در مسابقه اخير، فضاي نامنظم و كمروحي در مساله مهم تشويق تيمها ايجاد كرده بود.در اين مسابقه همچنان افراد ظاهرا اضافي و بيمسووليت زيادي در كنار زمين قدم ميزدند. ضمن آنكه فقدان يا كمبود توپجمعكنها، در مقايسه با ديگر مسابقات، كاملا مشهود بود و چند بار مشكلاتي در جريان بازي ايجاد كرد. ضمنا با همه تبليغات و فرهنگسازي كه براي نريختن زباله يا ضرورت جمعآوري آن شده بود، نه جاي مناسبي براي ريختن زباله در نظر گرفته شده بود و نه تماشاگران اعتنايي به تميز كردن اطراف محل نشستن خود ميكردند. اين نشان ميدهد كه فرهنگسازي و كار تبليغاتي براي رفع اين معضل همچنان لازم است.
در پايان بازي هم هيچ كدام از تيمهاي پيروز و مغلوب اعتنايي به خواست كلاسيك و مرسوم تماشاگران به حركت جمعي به سمت جايگاه تماشاگران طرفدار خود در آغاز مسابقه نكردند و پس از اتمام بازي سرد و بيروح و كم كيفيت افتتاحيه ليگ برتر، بياعتنا و بيحوصله به سوي رختكن شتافتند. گويي همه و همه در تمام كردن اين نمايش بيبرنامه و بيكيفيت و سرد در رقابت بودند. از بازيكنان گرفته تا مسوولان و تماشاگراني كه يك ربع مانده به سوت پايان ورزشگاه را ترك كردند تا خيل انبوه ماموراني كه برخلاف آغاز مسابقه، اثري از آنان نبود و هيچ كاري به جمعيت و ترافيك و نظم و امنيت پايان بازي نداشتند.
خلاصه آنكه به گمانم، هياهوي بسيار براي بهينه كردن و استانداردسازي برگزاري ليگ برتر فوتبال ايران با اين شروع بدتر از قبل هنوز راه به جايي نبرده و بايد گفت: سال به سال، دريغ از پارسال. فوتبال ايران هم همانند بقيه دواير ما، از فقدان چهار كلمه كليدي رنج ميبرد: شفافيت، نظارت، حسابرسي و فرصت برابر. تا زماني كه اين موارد با دقت و بياغماض در ورزش و فوتبال ما مراعات نشود، نه تنها چيزي بهبود نخواهد يافت كه روز به روز هم عقبتر خواهيم رفت. اميدوارم كه اوضاع بهتر از اين شود. مردم ما لياقت مديريت فوتبالي بهتر از اين را دارند.
در همان بدو ورود به ورزشگاه روياي نشستن روي صندلي شمارهدار از قبل تعيين شده به كابوس تبديل شد. اولا، بليتهاي هيچ كس شماره درست نداشت و صرفا داراي يك شماره سريال غيرمرتبط با شماره صندليها بود. ثانيا هر كسي هر جايي كه گيرش ميآمد مينشست و به كلي بحث شماره صندلي و جاي خاص به تكرار ملال، يك شوخي بيمزه و مايه مضحكه مردم بدل شده بود.
براي من كه بيش از نيم قرن در ايران و بيش از ربع قرن در جهان شاهد و ناظر مسابقات فوتبال بودهام، بسيار تاسفبار است كه چرا در ايران نميتوانيم يا نميخواهيم مسابقه فوتبال را مانند رفتن به پارك و سينما و كنسرت و اماكن ديني و سياحتي، به يك تفريح سالم و اوقات فراغت خانوادگي بدل كرده كه گروههاي سني و جنسيتهاي مختلف از آن استفاده كنند.