• ۱۴۰۳ سه شنبه ۶ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4446 -
  • ۱۳۹۸ شنبه ۲ شهريور

براي جاودانگي، مرگ صمد بهرنگي

قصه، از نسلي به نسل ديگر

محمدرضا شيخ‌حسني

 

 

- تو هركاري از دستت بر ميومد براي جاودانگي كردي.

- اين حرفا مزخرفه. من فقط كتاب نوشتم.

گوته خنديد: «بله دقيقا همين طوره»

- من هيچ مشكلي با اين مساله ندارم كه كتابام جاودانه بشن. يه جوري اونارو نوشتم كه كسي نتونه حتي يه كلمه‌شو پاك كنه يا كوچك‌ترين بدبختي‌اي نصيبشون بشه، ولي خودم به عنوان يه آدم، به عنوان ارنست همينگوي، اصلا دنبال اين جاودانگي لعنتي نبودم.

- دركت مي‌كنم ارنست، ولي وقتي زنده بودي بايد يكم بيشتر احتياط مي‌كردي. الان خيلي دير شده. (بخشي از كتاب جاودانگي/ ميلان كوندرا/ حسين كاظمي يزدي)

اين تكه از گفت‌وگوها كه كوندرا نوشته، حالا كه نوشتن چيزي براي بهرنگي را در دست دارم، پيش‌تر و بيشتر از هر چيزي خودش را در ذهنم تكرار كرد تا من دوباره بريده‌هايي مربوط و نامربوط از صمد را به هم بچسبانم؛ وقتي ديدم صمد چطور نيم قرن بعد از مرگش مثل يك آدم زنده به خاطره‌هاي زندگي من هجوم مي‌آورد.

يك‌بار كتابي كه در مورد مسائل آموزش‌ و پرورش نوشته با انبوهي از تجربيات شخصي و مي‌شود گفت غيررسمي، وقتي در گير و دار خواندن دبيري رياضي بودم برايم فرستاده شد و من يك‌هو نويسنده تلخون را طور ديگري شناختم. تلخون را با بچه‌ها جمع‌خواني كرده بوديم در يك گروه فيس‌بوكي. آن زمان از هر داستان بهرنگي مي‌نوشتيم و حرف مي‌زديم. انگار باز خود صمد يكي از ماست كه توي اين شب‌ها نمي‌رسيده به بحث، ولي حضور داشته.

حالا در كنار اين پويايي، كلمه‌اي كه مدت‌هاست از كالبد جسمي خالي شده من را ياد آن مكالمه خيالي همينگوي و گوته مي‌اندازد اين مساله است كه امروز پس از سال‌ها، راوي ماهي سياه كوچولو انگار در پرسپكتيوي ناگزير با خود ماهي سياه يكي شده. نوشتن قصه‌هاي نسل به نسلي مردم آذربايجان و كندوكاو در چگونگي تدريس در زبان‌هاي غيررسمي و كليد زدن نوعي از تحقيق و آموزش در ايراني كه با سياست‌هاي شاه به سمت يك همسان‌سازي نابود كننده مي‌رفت، همه سندي شده براي جاودانگي صمد. چه ناخواسته چه خواسته ما با كسي همراهيم كه وقتي اسمش را در اينستاگرام‌تان بنويسيد تعدادي پيدا شوند كه بنويسند: شما زيادي فكر مي‌كنيد، راه كه بيفتيم ترس‌مان مي‌ريزد. و حدس مي‌زنم جاودانگي به سادگي تهديد شدني نيست. صمد كه در نوشتن و معلمي كردن هرگز به عمقي كه تعارفش مي‌كردند راضي نبود، توي رودخانه ارس غرق شد و تا استعلام شنا بلد نبودن او را از برادرش بگيرند، حلقه‌هاي پيوندش با جاودانگي كامل شده بود. با مرگ ماهي سياه كوچولو، قصه ديگري شروع شد. قصه اين هماني صمد با ماهي به مرور جايگزيني جسمي كه نيست به ازاي اسمي كه هست و متني كه نوشته شده و مردي كه با مرگش به قدر يك بدن آب هم با خودش بيرون كشيد اما بايد تا وقتي كه زنده بود براي اين هم فكري مي‌كرد. حالا ارس، عميق‌تر شده.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون