كوتاه درباره تجربه كارگرداني حسام منظور
رونمايي از سنت اجرايي گروه تئاتر كوآنتوم
بابك احمدي
حسام منظور بعد از سالها تجربه بازيگري در تئاتر و از سر گذراندن چند حضور تلويزيوني، اين اواخر تصميم گرفت تن به آبِ درياي كارگرداني تئاتر بزند. پس نمايش «اليزابت باتوري» با ايفاي نقش او، امين طباطبايي و نسيم ميرزاده در نقشهاي اصلي به همراه جمعي شامل بازيگران نيمه آماتور و هنرجو در سالن شهرزاد به صحنه آمد. اجرايي كه مرور سوابق موفق منظور و طباطبايي در گروه تئاتر كوانتوم پيشاپيش به ما نويد ميداد روي صحنه با چه فرآيندي مواجه ميشويم. اصولا مختصات اجرايي دادگر بر دنبالكنندگان تئاتر پوشيده نيست. اجراهايي مبتني بر تمرينهاي طولاني مدت كه در پارهاي موارد مثل «كالون و قيام كاستليون» 1385 بازيگرانش را در صحنهاي فاقد دكور به چالش ميكشيد. گر چه او بعدها و در تجربه نمايش «هملت» 1393 نشان داد علاوه بر تبحر در هدايت بازيگر، از ايجاد جريان دايناميك بين طراحي صحنه، نور، ميزانسن و ديگر عناصر معناساز غافل نيست و هر زمان اراده كند اينها را به خدمت ميگيرد. به تجربه حسام منظور بازگرديم؛ «اليزابت باتوري» از متن تا زيباييشناسي (از طراحيها گرفته تا ژستها، بيان و انرژي بالاي حاكم بر صحنه) درست همان چيزي بود كه گفتم، تجربهاي در ادامه تجربههاي قديم گروه تئاتر كوآنتوم اما با يك تفاوت عمده. «اليزابت باتوري» خالي از هر پيشنهاد تازه و تجربه متفاوت در روند كاري گروه و حتي همان مسيري قرار گرفت كه منظور پيشتر از سر گذرانده بود. اگر دادگر در نمايش «كالون و قيام كاستليون» به بازنمايي رنج روي ميآورد كاملا از نظر فرمي و محتوايي مستدل است: «زنداني دگرانديش در سرداب، اسير زنجير زندانبان كاتوليك دو آتشه افراطي» اينجا به طور طبيعي قرار نيست رنج بدني زندانبان را شاهد باشيم، برخلاف اتفاقي كه به نوعي در اجراي منظور رخ ميدهد و از زنداني گرفته تا زندانبان همه در يك سطح به خودشان فشار ميآورند! به اين معنا، حسام منظور به طور مشخص رونماي تجربههاي گروه تئاتر كوآنتوم را گرفته و محتواي آنها را كنار گذاشته است. كار اصلا به صحبت درباره ميزانسنهاي بيدليل شلوغ يا ژستهاي زمخت دختربچهها (در نقش راهبه) كه تمام مدت با اخم غلو شده ميآيند و ميروند نميرسد. «اليزابت باتوري» جايي پيش از اينها و دقيقا در مرحله متن دچار نقصان و كاستي است. آنجا كه اجرا در نهايت متوجه نيست ميخواهد از شخصيت اصلي بگويد يا به افراطگرايي مذهبي بتازد. بر اساس همين فقدان اساسي است كه در دام طراحيهاي پيش پا افتاده، كودكانه و باورنكردني از جنس صحنهاي ميافتد كه راهبهها هنگام سخنراني پدر جيغكشان به سر و صورت ميكوبند و كار در نهايت بيآنكه قصد داشته باشد طرف قاتل را گرفته و از زبان باتوري ميگويد: هر حاكمي براي جاري كردن نظم و عدالت حق آدمكشي دارد!
نگارش متن بدون تحقيق و ناتواني كارگردان در مديريت انرژي بازيگران در نهايت اجرايي پيش روي مخاطب ميگذارد سراسر آلودگي صوتي (از حجم صداي بيدليل بلند موسيقي ابتدايي گرفته تا فريادهاي پدر روحاني - با موي بلند از پشت بسته! - كاردينالها و مامور شكنجه) كه موجب ميشوند اين تجربه نهايتا در حد همان اطلاعات ويكيپديايي درباره ملكه قاتل مجارستان باقي بماند.