نگاهي به نمايش «در اتاق باد ميوزد»
اتاق فروريخته
احسان صارمي
زني ايستاده، بدون آنكه نگاهي به دخترك هراسان بيندازد از او ميخواهد به اوامرش گوش فرادهد. ما تصوري از ماجرا نداريم. بيان زن بهشدت رئاليستي است. همهچيز به اكنون ما نزديك است، جز دكور عجيب نمايش. ستونهاي شكستهاي كه در هوا معلقند و بر پايههاي آن جعبههاي فلزي بستهاند. زن مدام با دختر كلنجار ميرود و دختر از او ميخواهد برخي سخنان را تكرار نكند. ميزانسن نيز به نحوي است كه تقابل شكل بگيرد. زن سمت چپ، جلوي صحنه و دختر سمت راست، انتهاي صحنه. بازي شروع ميشود و آرامآرام ميفهميم ماجرا از يك سقط جنين آب ميخورد.
سجاد تابش در نخستين تجربه كارگردانياش دست بر داستاني عجيب ميگذارد. در «باد در اتاق ميوزد» جنين چهارماه خارج از رحم زنده مانده و دو شخصيت داستان در اين كشمكش به سر ميبرند با جنين چه كنند. نتيجه كار يك تراژدي است. كودك بايد از ميان برود و چنين ميشود؛ گويي اين از ميان رفتن پيشبيني شده است. از همان دكور ميتوان فهميد ما با يك فاجعه روبروييم و فاجعه مدام فرياد ميزند كه رخ ميدهد و در نهايت نيز رخ ميدهد. با اين حال نمايشنامه بسيار ساده پيش ميرود و حتي در ديالوگنويسي در بيشتر اوقات پيشپاافتاده ميشود. تكرار برخي جملات – كه به نظر دليلي برايشان هست – كارآيي خود را از دست ميدهند و موجب كشآمدن داستان ميشود. كشمكش ميان دو شخصيت نيز در سايه غياب مادر جنين، دچار يك استهلاك ميشود.«باد در اتاق ميوزد» ميخواهد اين داستان ناتوراليستي را در بستري بهشدت اكسپرسيونيستي روايت كند. همهچيز به نظر واقعگرايانه ميآيد. فاجعهاي رخ داده است و شخصيتها براي حل كردنش باز فاجعه ميآفرينند اما فضاسازي پريشاد مستوفي تضادي عجيب در نمايش پديد ميآورد. اين وضعيت با ميزانسنها و به خصوص شكل فيزيكي بازي فرشته صدرعرفايي شديدتر هم ميشود. در حالي كه سارا محمدي، در نقش پروتاگونيست نمايش مدام به يك بازي ناتوراليستي پناه ميبرد و صدرعرفايي شكل ژستيكي از بازي را ارايه ميدهد. او ميچرخد و بدون آنكه به نقطه خاصي توجه كند ديالوگ ميگويد. بازي او مخاطب را گيج ميكند چرا كه نه تناسبي با داستان دارد و نه با بازي نقش مقابلش.اين احساس بيتناسبي نيز ناشي از نمايشهايي از اين دست است كه عموما در فضايي گروتسك روايت ميشوند. صورتهاي سفيدشده با لباسهاي خاكستري يادآور دوران استالين اما در نمايش سجاد تابش گويي قرار است با باور ذهني مخاطب بازي شود. گويي قرار است ساختاري شكسته شود. همانند پايههاي معلق ميماند. با اين حال، در ساختارشكني نيز يك تناسب وجود دارد. بايد يك رابطه منطقي ميان ستونهاي شكسته و معلق، اتاقي در يك خوابگاه و وضعيت پيش آمده رخ دهد. شايد شكستگي و معلق بودن را بتوان به وضعيت دو زن تشبيه كرد اما ستون با چه استدلالي از دل يك اتاق خوابگاه بيرون ميآيد؟ تلاش سجاد تابش در دومين تجربه كارگرداني امسالش ساده و تا حدودي برآمده از تجربههاي بازيگري اوست اما هنوز فاصله زيادي ميان يك كار حرفهاي و تجربه اوست. حضور بازيگري چون صدرعرفايي در نمايش توقعات بيشتري پديد ميآورد كه نمايش در عرض يك ساعت از آن عاجز است.