«جوكر» با بازي واكين فينيكس بالاخره پس از مدتها انتظار روز شنبه روي پرده رفت. فينيكس كه سه بار نامزد جايزه اسكار شده است در اين فيلم كه با داستاني از مجموعه «ديسي كاميكس» اكران جهاني خود را در هفتادوششمين دوره جشنواره فيلم ونيز رقم زد، درخشيده است.
به گزارش هاليوودريپورتر؛ منتقدان نقشآفريني درخشان فينيكس را پيش از اينكه تيتراژ پاياني فيلم 122 دقيقهاي شروع شود، تحسين و تشويق كردند. حتي پيش از روي پرده رفتن «جوكر» گمانهزنيها براي حضور فينيكس در اسكار شنيده ميشد و مطمئنا حالا پس از پشت سر گذاشتن نخستين اكرانش در ايتاليا شدت خواهد گرفت.
پيش از اين بارها شخصيت جوكر را در سينما و تلويزيون ديدهايم و از مشهورترين آنها بايد به نقشآفرينيهاي جك نيكلسون و هيث لجر اشاره كرد كه لجر يك دهه پيش و پس از مرگ زودهنگامش جايزه اسكار را به واسطه همين نقشآفريني به نام او ثبت كردند.
خود فينيكس تاثير پذيرفتن از جوكرهاي پيشين پرده نقرهاي را نفي كرده است: «جاذبهاي كه باعث شد در اين فيلم شركت داشته باشم، اين بود كه قرار شد به شيوه خودمان جوكر را به تصوير بكشيم. به هيچ يك از بازگوييهاي گذشته جوكر مراجعه نكردهام. مثل اين است كه اثر خودمان را خلق كردهايم كه همين برايم اهميت داشت و بهترين راه براي دستيابي به آن بود.»
فينيكس براي ايفاي اين نقش نزديك به 24 كيلو وزن كم كرد و كاملا در نسخه خودش از اين شخصيت كه اولينبار در كتاب كميك «بتمن» در سال 1940 به تصوير كشيده شد، جا گرفت. كاهش وزن در زماني كوتاه به فينيكس كمك كرد در قالب اين شخصيت قرار بگيرد: «فهميدم اين طوري ذهن و روانم درگير ميشود. كمكم داشتم ديوانه ميشدم.» تاد فيليپس، كارگردان فيلم، دفتر يادداشتي خالي به او داد كه با پر كردن صفحات دفتر با كلمات يا تصاويري كه در فيلم ديده ميشود، به كشف كردن درونيات شخصيتش كمك كند.
داستان «جوكر» به روايت فيليپس فيلمي مستقل در دنياي «ديسي» است كه وقايع آن در سال1981 در شهر گاتهم سيتي روي ميدهد. فينيكس شخصيت آرتور فلك را ايفا ميكند؛ مردي كه وضعيت اقتصادي روبهراهي ندارد و با مادرش زندگي ميكند و سعي دارد به عنوان يك دلقك كاري جفتوجور كند. فلك زماني دچار ضربه مغزي شده بود مدتي را در آسايشگاه رواني خدمت كرد و در حال حاضر تحت نظر مددكاران بيشماري است و با اختلال ناپايداري كه باعث خنده غيرقابل كنترلش در نامناسبترين موقعيتها ميشود، دستوپنجه نرم ميكند.
هجوم موشهاي بزرگ، زبالههاي غيرقابل كنترل و شكاف عميق ميان غني و فقير زندگي در گاتهم را تحت تاثير قرار دادهاند و ميان آدمهاي بداقبال شهر تنشي ايجاد كردهاند كه به زدوخوردها و كتككاريهاي خياباني منجر ميشود. فلك با تمام وجودش ميخواهد استندآپ كمدين باشد و در برنامه تاك شوي آخر شب به ميزباني موري فرانكلين (با بازي رابرت دنيرو) بدرخشد. اما زماني كه فرصت روي صحنه رفتن دست ميدهد، ميل او به اندوه و قهقهه زدنهايش باعث ميشود او را دست بيندازند. وقتي فلك كتك ميخورد و به سرحد جنون ميرسد، بهترين زمان براي خلق يكي از شرورترين شخصيتهاي سينمايي رقم ميخورد. فينيكس ميگويد نميخواهد بيماري رواني اين شخصيت را تشخيص بدهد: «سخت ميتوان شخصيت او را تعريف كرد و واقعا آدم دلش نميخواهد او را تعريف كند. بارها به او نزديك شد كه فهميدم ميتوانم بخشهاي مشخصي از شخصيت يا انگيزههاي او را بشناسم و بعد از اين جايگاه فاصله گرفتم چون ميخواستم اين چيزها راز اين شخصيت باشد. طي مرحله فيلمبرداري هر روز احساس ميكردم بخشهاي جديدي از شخصيتش را كشف كردهام، تا آخرين روز چنين احساسي را داشتم.»
او ميگويد: «دست و پا ميزد تا شادي را پيدا كند و با مردم ارتباط برقرار و صميميت و عشق را احساس كند و علاقهمند اين بخش از شخصيتش بودم. او برايم نشانگر خيلي چيزها بود. كسي بود كه در اولين هفتههاي فيلمبرداري با پايان اين مرحله بسيار فرق داشت. مدام دگرگون ميشد. هرگز چنين تجربهاي نداشتم. هر قدر او را پيشبينيناپذيرتر و رهاتر ميگذاشتيم، داستان مهيجتر ميشد.»
همچنين فينيكس توضيحاتي درباره خندهاي كه به امضاي او براي اين نقش بدل شد، ارايه كرده و گفته است: «بايد خندهاي تلخ ميبود. فكر ميكنم در مورد جوكر، اين خنده بخشي بود كه او ميخواست نمايان شود. به نظرم همه ما تصوري از خنده جوكر داريم و اين ديدگاهي جديد و تازه به اين خنده است.» خود اين شيوه خنديدن ماهها زمان برد. او ميگويد: «فكر نميكردم از پس چنين خندهاي بربيايم. تنها تمرين ميكردم اما بعد از تاد خواستم بيايد و خندههايم را ببيند. احساس ميكردم بايد بتوانم آن را در صحنه و جلوي فرد ديگري اجرا كنم. خيلي سخت بود. مدتها طول كشيد.»
فيليپس بهزعم خودش تلفيقهاي متفاوت اين خنده را «خنده سياهبختي»، «يك نوع خنده آدمها» و خنده كاملتري كه «شادي واقعي» است، توصيف ميكند. عوامل فيلم خلق پيشينه اين شخصيت را از ابتدا به نوعي رهاييبخش توصيف كردهاند. فيليپس در اين باره ميگويد: «آزادي بيحدوحصري وجود داشت چون هرگز داستان خاستگاه جوكر كميك وجود نداشته است. او در يكي از داستانهاي كميك ميگويد ترجيح ميدهد خاستگاه خودش را از ميان چند گزينه بداند.»
اين كارگردان از وابستگي يا ارجاع به آثار ديسي ديگر امتناع كرده است: «وقتي كتاب كميكي را به فيلم تبديل ميكنيد، بسياري از مخاطبان معانياي را كه شما قصد انتقالش را نداشتهايد، كشف ميكنند.» اما فيليپس تحت تاثير شخصيتهاي فيلمهاي دهه 1970 مثل «راننده تاكسي»، «سرپيكو» و همچنين فيلم «مردي كه ميخندد» (1928) به كارگرداني پل لني، اين فيلم را جلوي دوربين برده است.
فيليپس ميگويد: فقدان وجود شفقت و همدردي در دنيا بخش عمده اين فيلم را دربرميگيرد. او ميگويد: «فكر نميكنم هدف اين جوكر تماشاي سوختن دنيا در آتش باشد. اين جوكر هدف ديگري دارد. در ابتداي فيلم در جستوجوي هويت است. به نظرم به اشتباه به نمادي تبديل ميشود. هدف او اين بود كه مردم را بخنداند.»