درخشش رييسعلي دلواري در بزنگاه تاريخ
رضا مختارياصفهاني
رييسعلي دلواري يك رجل ملي است؛ رجلي كه از مشروطه سر برآورد. همچنانكه ستارخان و باقرخان به عنوان دو لوطي بدون پيشينهاي قابل افتخار از تبريز مشروطهخواه سر برآوردند. اگر ستارخان با برانداختن پرچمهاي سفيد كه به معناي پناه آوردن به روسها بود، به تسليم تن نداد و سردار ملي شد، رييسعلي دلواري هم به تهديد و امان بريتانياييها مرعوب و تطميع نشد.
مشروطه سرآغاز برآمدن مرداني است كه وطنپرستي را به همان اندازه كه فهم ميكردند، در راهش جان ميدادند. به هنگام اولتيماتوم روسيه و بريتانيا براي تعطيلي مجلس دوم در ميان مردمي كه در گرد مجلس حلقه زده بودند، شيخي نهچندان معروف كه به حدس و گمان شيخمحمد خياباني است، گفت: «استقلال هر ملتي شرافت اوست. اگر نتوانيم كشور خود را نجات دهيم و شرافتمندانه زندگي كنيم، لااقل در راه وطن جان خواهيم داد، زيرا در چنين مواقع خطرناك و حساس، زنده ماندن همان محو شدن است.» مشروطه بود كه به اين مردمان هويت بخشيد.
تا پيش از اين، مردان ماجراجويي در نقاط مختلف ايران بودند كه به هنگام ضعف و فتور حكومت مركزي به ويژه در دوره شاهمرگي خودي نشان داده و با به دستگرفتن قدرت آرامش را به منطقه سكونت خود ميآوردند عدهاي را هم زير بال و پر خود ميگرفتند. آنان نهايت به عنوان گردنكشاني چند روزه شهرت مييافتند و در مقابل ظلم نمايندگان حكومت مركزي پناهي براي بيپناهان ميشدند. مشروطه به چنين مرداني هويت بخشيد. آنان ديگر نه بار خاطر حكومت مركزي كه يار شاطر آن شدند. به ويژه برخي فقيهان از آنان در ياري مشروطه كمك گرفتند.
رييسعلي دلواري در اوان جوانياش كه مشروطه شد، شاهد اقدامات فقيه مشروطهخواه، سيدعبدالحسين لاري بود. فقيهي كه تفنگ بر دوش و عمامه به سر و با تحتالحنك به ياري مشروطه در شيراز رفت. رييسعلي در چنين فضايي باليد. جنوب ايران (فارس و بنادر كه بوشهر جزيي از آن بود) علاوه بر استبداد قاجاري گرفتار نزاع و رقابت ذينفوذاني چون فرمانفرما، قوام و صولتالدوله قشقايي بود. در كنار اينها، بريتانيا به جهت منافع خليجفارسي خود حضوري چشمگير در اين منطقه داشت. اين حضور با اشغال بينالنهرين (عراق) پررنگتر شد. نهضت جنوب ايران با نهضت استقلالخواهي عراق پيوند خورد. حلقه اتصال اين دو نهضت، فقيهان شيعه بودند. دو نهضت استقلالطلبي و مليگرايانه كه شيعه و سني را در كنار يكديگر ميطلبيدند.
رييسعلي دلواري چون استقلال ايران را در خطر ديد، سخني چون شيخمحمد خياباني بر زبان آورد كه نميتواند در مقابل تهديد استقلال ايران بيتفاوت بنشيند. وقتي هم با تهديد تخريب خانه و زندگياش از جانب بريتانياييها مواجه شد، كوه را محل سكناي خود دانست و انهدام آن را خارج از اراده امپراتوري بريتانيا. تا پيش از اين، اگر چنين مرداني در پي تهديد حكومت مركزي بودند، حال مدافعاني براي استقلال و مشروطه ايران بودند. بيجهت نبود كه ستارخان و باقرخان به راي مجلس شورا لقب سردار ملي و سالار ملي گرفتند و با شهادت رييسعلي دلواري، مجلس بزرگداشتش در تهران توسط رييسالوزرا، حسن مستوفي برگزار شد. مشروطه محملي براي رويش چنين مرداني بود. اين مردان شايد به جهت برخي رفتارهايشان مورد نكوهش بعضي روشنفكران و نخبگان قرار گرفتهاند. به انصاف اما بايد گفت آنان در بزنگاه تاريخ خوش درخشيدند و خود را نامآور ساختند.