كوتاه درباره بزرگ علوي به بهانه صدرنشيني فروش كتابهايش
نوآورو متفكر
رسول آباديان
نام «بزرگ علوي» براي اهالي ادب ايران، هميشه با نوعي دگرگوني و نوآوري در قالب داستان
گره خورده است. علوي يكي از پيشگامان نهضت نوين ادبي است كه سايه به سايه صادق هدايت بر روند داستاننويسي مدرن تاثيري بسزا گذاشت. درباره علوي بايد گفت كه در درجه نخست يك نويسنده شديدا ايراني است و آنگونه كه از خلال آثارش درمييابيم، تاريخ و فرهنگ و تمدن ايراني را مثل كف دست ميشناسد. بزرگ علوي كه در خانوادهاي مرفه و مشروطهخواه به دنيا آمده بود، در جواني راهي اروپا شد و برخلاف بسياري از جوانان همنسل خود، از اقامت در كشوري مانند آلمان كمال استفاده را برد و با مكاتب گوناگون فرهنگي و ادبي آشنا شد. بزرگ، زماني كه به ايران بازگشت، كولهباري از دانش ادبي را با خود آورد؛ دانشي كه به نوشته شدن رماني خواندني مانند «چشمهايش» ختم شد. تكنيك بهكار رفته در رمان چشمهايش كه تا آن زمان سابقهاي در داستاننويسي نداشت، باعث شد كه نگاه جامعه ادبي به سوي علوي جوان معطوف شود. چشمهايش سكوي پرشي براي نويسنده بود تا با ايجاد جايپا در صفحه ادبي كشور به آفرينش ديگر آثار مانند «سالاريها، ميرزا، موريانه و گيلهمرد» دست بزند. همانگونه كه بارها گفته شده، آشنايي وسيع بزرگ علوي با ادبيات ديگر ملتها و تسلطش بر چند زبان اروپايي و بهخصوص آلماني، به او اين امكان را داد كه ترجمههاي خوبي نيز از ادبيات ملل به زبان فارسي منتشر كند؛ آثاري ماندگار چون «باغ آلبالو» از «چخوف»، «دوشيزه اورلئان» اثر «شيللر» و «حماسه ملي ايران» اثر «تئودور نولد.» خدمات چندوجهي بزرگ علوي به ادبيات ايران، آن هم در دوراني كه شناخت جامعه ايراني از ادبيات مدرن، شناختي تقريبا كم بود، نشان ميدهد كه او نهتنها در مقام يك نويسنده و مترجم بلكه به عنوان يك متفكر و جامعهشناس مطرح شود. چهرهاي كه توانست با ايجاد راه و رسمي تازه، پيشنهاداتي در روند رشد ادبيات داستاني ايران مطرح كند؛ راه و رسمي كه هنوز هم دنبالهروهاي خاص خود را دارد. خبر پيشتازي فروش كتابهاي علوي نشان ميدهد كه ذهنيت پوياي او هميشه براي هر ادبدوست ايراني خواستني است. براي آشنايي بيشتر با جهان داستاني علوي، بخش كوتاهي از رمان چشمهايش را ميخوانيم: «تو دنبال خوشبختي پرسه ميزني. با ديپلم، با مدرك، با پول، با شوهر. با اين چيزها آدم خوشبخت نميشود. بايد درد زندگي را تحمل كرد تا از دور، خوشبختي به آدم چشمك بزند ببين، من عليل هستم. شايد هم سل دارم نميدانم، در هر صورت بيمار و عليل هستم. مادرم مرا در اتاق كوچكي ته باغ به طوري كه صاحبخانه شيون او را نشنود به دنيا آورده. در آن اتاق پر از نم، بيمارپرورده شدهام...»
خودم ميدانم كه عمر من زياد طولاني نيست چند سال ديگر بيشتر زندگي نخواهم كرد. اما خوشبخت هستم. براي من يقين است كه كاري كه انجام ميدهم، در عرض ده سال ديگر اقلا صد بچه معلول نجات پيدا خواهند كرد.
اين مرا خوشبخت ميكند اين لذتي است كه از مبارزه نصيب من ميشود.