«دفترهاي فانتزي ميخريم چون به ما انگيزه درس خواندن ميدهند و رنگ شادي دارند.» اين جملهاي است كه در گزارش «از دفترهاي تعاوني تا دفترهاي 600 هزار توماني» از دهان دانشآموزان خوانديم. دانشآموزاني كه در آستانه سال تحصيلي نو بيش از آنكه به دنبال پاسخگويي به نيازهاي كاركردي باشند، دنبال دفترها و خودكارهايي بودند كه با خريدنشان انگيزهاي براي درس خواندن داشته باشند. اما آيا واقعا نوشتن در دفتر فانتزي با نوشتن در دفتر كاهي تفاوت دارد؟ آيا واقعا خريدن لوازمالتحرير گرانقيمت عامل انگيزهبخشي براي دانشآموزان ميتواند باشد؟ براي يافتن پاسخ اين پرسشها گفتوگويي داشتيم با دكتر علي سوندرومي، پژوهشگر حوزه كودك، مسائل اجتماعي و اقتصاد خانواده. دكتر رومي با رد اينكه خريد اين نوع خاص لوازمالتحرير ميتواند شادي يا انگيزهآفرين باشد، لوازمالتحرير فانتزي را عاملي در تحريك تخيل كودكان ميداند كه همين امر ميتواند منجر به تمايزخواهي كودكان يا حتي چشم و همچشمي آنها شود. با اين حال او بيشترين عامليت در وقوع چنين مسالهاي را نه متوجه رسانه يا آموزش و پرورش، بلكه متوجه خانواده ميداند كه اگر والدين «مشتاق كودكانشان باشند و نيازهاي معنوي آنها را تامين كنند، كودكان فقدانشان را با ميل به برتريجويي پر نخواهند كرد.»
آيا قبول داريد كه كودكان و نوجوانان امروز در زمينه خريد لوازمالتحرير مدرسه به سمت و سوي مصرفگرايي تمايل پيدا كردهاند يا اين امر درخصوص كودكان و نوجوانان امري قابلتوجيه است؟ به طور كلي چه عاملي باعث ميشود كه دانشآموزان نوشتن در دفترهاي فانتزي را به دفترهاي معمولي ترجيح بدهند؟
براي صحبت از ميل به مصرف ابتدا بايد دو بعد آن از هم متمايز شوند؛ بعد اول احساس كمبود چيزي يا همان نياز به داشتن چيزي است. اين حس كمبود كاركردي است، يعني اينكه نوشتافزاري را به دليل كاركردش ميخريم و در مدرسه استفاده ميكنيم. بعد دوم ميل به خريد كه بيمارگونه است ناشي از احساس كميابي يا احساس فقدان چيزي است كه خبر از ميل به خريدي ميدهد كه برخلاف بعد اول كاركردي نيست. فقدان ميلي است كه رو به بينهايت دارد. تخيل و پنداره را درگير خود ميكند. در واقع اين درست است كه دفترهاي پرزرق و برق را با نام دفترهاي فانتزي ميشناسند، زيرا اين دفترها تخيل افراد را درگير ميكنند. احساس كميابي ميل به داشتن بينهايت است كه مربوط به امور غيرمادي و معنوي ميشود، ولي بروز بيمارگونه آن يعني خواستن و داشتن كالاهايي كه فرد را متفاوت جلوه دهد و او را متمايز سازد و در مجموع فرد با داشتن اين شيء ميخواهد احساس فقدان خود را جبران و تخيل خود را اشباع كند. تمام خريدها در آن واحد اين دو بخش از ظرفيتهاي وجودي ما را درگير ميكنند. اين قلب داستان خريد است و خريد لوازمالتحرير هم همين روال را دنبال ميكند.
آيا ميتوان گفت كه كودكان و نوجوانان از مصرفگرايي تاثير گرفتهاند و خودشان نيز اين مصرفگرايي را بازتوليد ميكنند؟ منظورم اين است كه آيا ميتوان اين عامليت را به خود كودكان و نوجوانان داد يا عامليت اين امر با والدين آنها يا ديگر عوامل است؟
ببينيد در دوران ما كه همان دفترهاي كاغذي و بازيافتي بودند، كاركرد كالا مشخص بود و در همان دفترها مشق مينوشتيم و در اصل فرقي نداشت كه در چه شكل و جنس دفتري بنويسيم. چون اغلب زندگي كاركردي حاكم بر جامعه بود و نيازهاي اساسي پاسخ داده ميشد، اما لوازمالتحرير يا مثلا دفترهاي لوكس امروز بيشتر از آنكه روي كاركرد تمركز كنند، ميخواهند احساس فقدان را پاسخ دهند، تخيل و پنداره كودكان را درگير كنند و متمايز باشند. اين مساله درخصوص كودكان به اين جهت اهميت بالايي دارد كه در سنين پايينتر ميل به داشتن چيزهاي فانتزي خيلي از سنين بالاتر قويتر است. در سنين بالا اگر فرد رشد كرده باشد، ميتواند اين مسائل را كنترل كند اما اگر ترس از نداشتن يا همان احساس فقدان داشته باشد، به خريدهاي
به اصطلاح بيمارگونه ميپردازد يا ميل به هزينههايي دارد كه ريشه در نيازهاي واقعي ندارند. در كودكان اين امر قويتر است، زيرا كودكان احساساتشان كامل بوده ولي قدرت استدلال و تعقل رشد يافتهاي ندارند پس تا جايي كه زورشان برسد ميخواهند و بر آن متمركزند.
از همين موضوع هم اقتصاد حاكم بر صنعت لوازمالتحرير بهرهبرداري ميكند و به آن دامن هم ميزند. در واقع جلوههاي بصري و هيجاني موجود در لوازمالتحرير فانتزي سعي ميكنند تخيل بچهها را تحريك كنند تا فروخته شوند.
شما از تخيلي صحبت كرديد كه به خواست تمايز منجر ميشود. تخيل چه در اصطلاح عام، چه در اصطلاح خاص مصرف قابل فهم است اما وقتي ميگوييم تخيل كودكان به تمايزخواهي منجر ميشود يعني اينكه تخيلي كه ميتواند پويا و اثربخش باشد در راه چشم و همچشمي صرف خواهد شد؟
اين شكل تمايزخواهي ريشه در كاملطلبي يا برتريجويي دارد و برتريجويي يعني اينكه من برتر از همه هستم و اين برتري را با متمايز شدن داشتههايم ميتوانم نشان دهم. ريشه اين امر هم در ترسهاي وجودي ماست كه خود ناشي از حس فقدان است. در واقع فقدان جايي شكل ميگيرد كه بخشي از پنداره ما كه بايد با معنا
پر شود، با مصرف پر ميشود و همين امر تبديل به احساس فقدان ميشود و وقتي احساس فقدان باشد ترس وجودي سراغ ما ميآيد. حال كه ترس وجودي سراغ ما ميآيد سوال اين است كه چطور ميتوان اين ترس وجودي يا ترس از نداشتن را جبران كنيم؟ اين ترس با برتريجويي با كالا و با داشتههاي ما پاسخ داده ميشود. از اينجا ميتوان فهميد كه پنداره كودكان را والدين و آرامش آنها پر ميكند. والدين متعادل و با حال خوب حس فقدان كودكان را پر ميكنند يا به قول حافظ كه ميگويد ما به او محتاج بوديم، او به ما مشتاق بود، والديني ميتوانند پنداره كودك را پر كنند كه مشتاق كودكانشان باشند. اگر چنين نباشد فقدان فضاي معنوي به سمت ميل به برتريجويي جهت مييابد. اين امر از آنجا حساس است كه حدود برتريجويي در كودكان تعريف شده نيست و بيحد و حصر است. اقتصاد اسباببازي و لوازمالتحرير هم دقيقا از احساس فقدان سودجويي ميكند.
صحبت از والدين و نقش آنها در برتريجويي كودكان شد. به نظر شما از ميان عامليت خانواده، عامليت جامعه مصرفي، عامليت آموزش و پرورش و ديگر عوامل دخيل كداميك نقش پررنگتري دارد؟
تمام عواملي كه گفتيد تاثير دارند اما عامل خانواده پايه و زيرساختي است. خانواده ميتواند احساس فقدان را ايجاد كند و بقيه عوامل ميتوانند به آن دامن بزنند. وقتي والدين متعادل باشند، احساس فقدان را در پنداره كودكان ايجاد نكنند، حضور داشته باشند، توجه غيرمشروط و پذيرش كاملشان شامل حال كودكان باشد و بهطور كلي بچهها حال خوبي داشته باشند، كودكانشان را مقايسه نكنند و در رقابت نيندازند و به منيت آنها دامن نزنند، در اين صورت اين ترس عمومي و خلأيي وجود نخواهد داشت كه فضاي اقتصادي بتواند براي آن خلأ گزينه بفروشد يا رسانه يا فضاي آموزشي براي آن چيزي بفروشد. اين كودك به اندازه نياز و كاركرد خريد خواهد كرد. اما اگر چنين نباشد اين نياز سر به بينهايت ميگذارد و اگر كودكي تمام لوازمالتحرير يك فروشگاه را بار كند و به خانه بياورد باز احساس ميكند چيزي كم است.
در گزارش ميداني كه تهيه كرديم، كودكان و نوجوانان درخصوص خريد لوازمالتحرير فانتزي از گزارههايي استفاده ميكردند كه در ميان آنها چند واژه به تكرر شنيده ميشد. آنها ميگفتند دفتر فانتزي ميخرند چون به آنها انگيزه ميدهد و رنگ شادي دارد كه با فضاي تيره و تار مدرسه در تضاد است. شادي و انگيزه حاصل از خريد لوازمالتحرير تجملي را چگونه تحليل ميكنيد؟
اول بايد مفهوم اين دو واژه بررسي شوند و ببينيم برداشت بچهها از شادي چيست. شادي يعني لبريز بودن از معناي دروني يا غناي دروني و انگيزه يعني آن انرژي كه مرا به پاسخ به سوي نياز كاركردي ميراند. اين شادي كه گفتيد با شادي تكانشي خلط شده است. در واقع آن چيزي كه مصاحبهشوندگان شما با نام شادي از آن ياد كردهاند بيشتر يك تكانش است، يعني شادي از تصاحب است نه كاركرد. اينكه شخصي از داشتن چيزي ذوق دارد اما اين ذوق معنوي نيست، بلكه تكانش است. آن چيزي هم كه با نام انگيزه از آن ياد ميكنند، ميل به رفتار نرماتيو و هنجاري يا كم نياوردن از ديگران است. رفتار نرماتيو تابع دو متغير است؛ يك متغير آن ميل به همشكلي است، يعني اينكه از بقيه كم نداشته باشيم و لااقل همشكل باشيم و متغير دوم ترس از توبيخ است. در واقع اينكه دانشآموزي نميخواهد دفتر كاهي با خود به مدرسه ببرد به دليل ترس از توبيخ اجتماعي است. او نميخواهد با چشم ديگري به او ديده شود. اين درحالي است كه انگيزه فرد را به مصرف كاركردي سوق ميدهد اما رفتار نرمايتو نه.
به عنوان آخرين سوال نظر شما درخصوص آينده كودكاني كه از سن پايين شادي را با تكانش و خلأهاي خود را با مصرف تصنعي اشتباه ميگيرند، به چه شكل خواهد بود و بزرگترين مشكلات بر سر راه اين كودكان چه خواهد بود؟
خودپنداره اين كودكان خودپنداره رشديافتهاي نخواهد بود يعني اينكه عزت نفس و اعتماد به نفس پاييني خواهند داشت. آدمي كه عزتنفس بالايي دارد قرار نيست خودنمايي كند، زيرا ميداند عزيز است اما اين كودكان كه در آينده از كمبود عزتنفس رنج ميبرند هزينههاي بالايي را خرج كارهايي مثل عملهاي زيبايي و خريدن برندها خواهند كرد. در واقع اگر خودپنداره واژگون يا ضعيف باشد، عزتنفس و اعتماد به نفس پايين ميآيند. اين كودكان در آينده تصور خواهند كرد قدرت مسووليت انجام كاري را ندارند و بايد خودشان را اثبات كنند. به بياني ديگر اين كودكان تبديل ميشوند به اشخاصي كه دايم ميخواهند خود را اثبات كنند. افرادي كه اعتماد به نفس و عزتنفس پاييني دارند رفتارهاي مصرفگرايي شديدي از خود نشان خواهند داد كه از اين طريق خودشان را در داشتن يا حتي نابود كردن چيزي ثابت كنند.