• ۱۴۰۳ يکشنبه ۴ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4466 -
  • ۱۳۹۸ چهارشنبه ۲۷ شهريور

همي خواند آن كس كه دارد خرد- 7

زال، نماد مدارا با دگران

عليرضا قراباغي

 

 

شايد بتوان زال را مرز ميان دو بخش اسطوره‌اي و پهلواني شاهنامه دانست. شخصيت‌هاي شاهنامه، جنبه‌هاي گوناگون ويژگي‌هاي فرهنگي فردي و اجتماعي ما را نشان مي‌دهند ولي زال، چيز ديگري است! با‌ زاده شدن او، از يك‌ سو پهلوانان به‌ جاي پادشاهان اساطيري به ميدان شاهنامه مي‌آيند و از سوي ديگر عشق در شاهكار فردوسي پديدار مي‌شود. ولي خردمند طوس با داستان زال مفهوم ارزشمندتري را كه در فرهنگ ايران زمين وجود دارد، بيان مي‌كند. همان مفهومي كه امروز بيشتر در تركيب واژه‌هايي مانند رواداري، مدارا، دگرانديشي و سبك زندگي به‌ كار مي‌بريم.

ظاهر زال با نوزادان ديگر تفاوت دارد. از همين ‌رو خبر زاده‌ شدنش را يك هفته از پدر پنهان مي‌كنند. شايد اين يك هفته را فردوسي بزرگ آگاهانه مي‌افزايد زيرا نوزاداني كه با جانوران بزرگ مي‌شوند به شرطي ممكن است به جامعه انساني بازگردند كه مدتي (البته بسيار بيش از يك هفته) در بين انسان‌ها بزرگ شده باشند. ولي خردمند طوس كم‌توجهي سام به بانوي پا به‌ ماه و به ويژه نگراني ديگران از واكنش پدرسالار را نشان مي‌دهد. سرانجام كسي جرأت مي‌كند و به سام خبر مي‌دهد كه نوزاد تندرست و زيبارويي دارد ولي «از آهو همان، كش سپيد است موي» يعني تنها عيبش آن است كه موهايش سفيد است.

اين تفاوت ظاهري آنچنان براي سام ناگوار است كه نوزاد را «بچه اهرمن» مي‌خواند و مي‌گويد به پهلوانان و بزرگان «چه گويم كه اين بچه ديو چيست»! خشك‌انديشي سام تا جايي است كه نخست مي‌خواهد خودش ترك ديار كند و مي‌گويد:«از اين ننگ، بگذارم ايران زمين»! يعني نابردباري و عدم تحمل او به اندازه‌اي است كه اختلاف ظاهر را ننگ مي‌داند، نوزاد را نه فرزند خود كه فرزند ديو مي‌خواند و حاضر است براي حفظ آبروي خود حتي به ايران هم پشت كند. سرانجام بي‌آنكه زاينده و مادر برايش اهميتي داشته باشد بدون آنكه عاطفه انساني بازدارنده او شود، نوزاد چند روزه را بر سر كوه رها مي‌كند و خود به شهر بازمي‌گردد.

زماني‌كه زال مي‌بالد و آوازه او را كاروانيان به همه جا مي‌برند، سام از كرده خود پشيمان مي‌شود و براي بازگرداندن فرزند، پاي كوه آشيانه سيمرغ مي‌رود. پشيماني سام باز هم نيم‌بند است. فردوسي خردمند ظرافت‌هايي در كلام دارد كه تنها با انديشيدن روي هر واژه مي‌توان به آنها دست يافت. سام به آفريننده جهان مي‌گويد:

گر اين كودك از پاك پشت من است

نه از تخم بدگوهر آهرمن است

از اين برشدن بنده را دست گير

مر اين بي‌گنه را تو اندر پذير

يعني هنوز ترديد دارد كه مبادا زال فرزند اهريمن باشد، هنوز از نسب پاك خود مي‌گويد و همچنان خود را بي‌گناه به ‌شمار مي‌آورد. مي‌بينيم كه سام هنوز شايستگي بالا رفتن را ندارد. فردوسي كوهي را كه آشيانه سيمرغ بر فرازش قرار دارد به زيبايي وصف مي‌كند:

نِشيمي از او بركشيده بلند

كه نآيد ز كيوان بر او بر، گزند

حتي كيوان كه دورترين فلك و نيز نحس اكبر است، چه از نظر بلندي و چه از لحاظ نحس بودن، نمي‌تواند به آشيانه گزندي برساند و اين‌چنين است كه زال در امان مانده است. اينجا هم سيمرغ است كه زال را به پايين، نزد آدميان مي‌آورد. سام و ديگر پهلوانان همراه با زال به دنياي انسان‌ها بازمي‌گردند:

به شادي به شهر اندرون آمدند

ابا پهلواني فزون آمدند

حكيم نكته‌پرداز، همان تعبيري را به ‌كار مي‌برد كه امروزه گاهي در جلسه دفاع از پايان‌نامه دكترا به‌ كار مي‌رود و داوران و استادان براي مثال مي‌گويند 5 دكتر وارد اين سالن شديم و 6 دكتر خارج مي‌شويم! و ‌اينگونه به دانشجو مي‌فهمانند كه دفاعش پذيرفته شده است.

فردوسي نشان مي‌دهد كه رواداري نسبت به ديگران بسيار دشوار است. سام پس از اين هم بارها دگرگون بودن زال را بر زبان مي‌آورد و فردوسي نشان مي‌دهد كه تعصب‌ او تا چه اندازه ديرپاست. براي نمونه، آنگاه كه زال دل به رودابه مي‌سپارد كه دختر مهراب كابلي است و ريشه‌اش به ضحاك مي‌رسد، سام مي‌گويد كه «آمد پديد، سخن هر چه از گوهر بد سزيد» يعني باز هم زال را از نسل خود نمي‌داند و اين عشق را آشكار شدن بدگوهري زال به‌ شمار مي‌آورد و او را «مرغ پرورده» مي‌خواند و خوار مي‌دارد.

زال نماد مدارا با دگران است. او در نخستين برخورد با مهراب با آنكه مي‌داند او دگرانديش است، رفتار و كردارش را مي‌ستايد و مي‌گويد:«كه زيبنده‌تر ز اين، كه بندد كمر»؟ اين زماني است كه هنوز وصف دختر مهراب را نشنيده و دل به او نباخته است. براي زال نه انديشه يا سبك زندگي يا ظاهر انسان بلكه خود انسان مهم است. اما برخورد ديگران با مهراب، خشك‌انديشانه و نابردبارانه است. به گفته فردوسي:

به او هيچ‌كس چشم نگماشتند

مر او را ز ديوانگان داشتند

زال گرچه دعوت مهراب را كه بت‌پرست است، نمي‌پذيرد ولي فردوسي بزرگ نشان مي‌دهد كه اين، خواست دروني زال نيست:

از آن كو نه هم‌دين و همراه بود

زبان از ستودنش كوتاه بود

حكيم طوس مي‌فرمايد، زال از ستودن مهراب از آن‌ رو پروا داشت كه پهلوانان و بزرگان در برابر اين دگرانديش، موضع‌گيري مي‌كردند. ولي سرانجام، زال با نيروي عشق و در مبارزه با فرهنگ زمان خود هوشمندانه، صبور، منطقي، پيگير و با در پيش گرفتن شيوه اقناع در برابر خشك‌انديشان مي‌ايستد و در درازمدت با كمك فرهيختگان خردمندي چون سيندخت همگان حتي پدر خود سام و شاه ايران، منوچهر را وا مي‌دارد تا رواداري پيشه كنند. اين از آموزه‌هاي بزرگ فردوسي خردمند و از فرهنگ پربار ايراني است كه ريشه خاندان پهلواني ايران از يك ‌سو به هوشنگ و از سوي ديگر به ضحاك مي‌رسد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون