به مناسبت نمايشگاه سازگاري در گالري فرمانفرما
هشدار؛ بشر به جنگ عادت كرده
فاروق مظلومي
گالريگردي در آخرين جمعه تابستان حال و هوايي ديگر دارد خصوصا اگر در گالريهاي بلوار كريمخان زند باشد كه اكثر گالريها كافهاي براي نوشيدن چاي و قهوه با شيرينيهاي قناديهاي معروف كريمخان دارند.بيست و نهم شهريور گالري فرمانفرما ميزبان آثار نقاشي مريم آقايي بود. اين نقاش فعال متولد ١٣٥٢ و فارغالتحصيل رشته نقاشي از دانشكده هنر و معماري تهران است و تاكنون علاوه بر برگزاري 10 نمايشگاه انفرادي در ايران و تركيه در بيش از ٣٠ نمايشگاه گروهي خارجي و بيينالهاي بينالمللي شركت داشته است.در استيتمنت نمايشگاه ميخوانيم. اين روزها بشر به جنگ عادت ميكند و اين يك هشدار بزرگ براي انسانيت است، آرامآرام قلبهايمان سخت ميشود چشمهامان به ديدن آوارگي عادت ميكند و صداي انفجار سمفوني ميشود براي گوشهامان. اين يك هشدار است.نقاش نمايشگاه سازگاري ميگويد: روزي روزگاري من بودم و كودكيام در تهران. تهراني كه هشت سال ستارگان آسمانش بمب بود و موشك. و قصه شيرين شبهاي كودكانش با صداي لالايي آژير خطر توام ميشد. كودكيِ آدميست كه دغدغه چهل سالگياش ميشود.خانم تكتم فرمانفرما مدير گالري فرمانفرما نمايشگاه سازگاري را اينچنين ميبيند: «مجموعه آثار مريم آقايي تحت عنوان سازگاري، با بهرهگيري از دو نماد زن و كبوتر به آينده اشاره دارد.آقايي در اين مجموعه آثار خود، در عين بازنمايي هستي جسممند زنان آبستن، به دنبال انتقال مفهوم آينده به مخاطب است. انتقال مفهومي با واسازي معناها به وسيله نماد ادوات جنگي. همچنين نماد ديگري كه او در اين مجموعه به آن بسيار اشاره داشته است كبوتر است كه به نظر ميآيد با هدف طرح و ايدهاي از آينده از آن بهره گرفته است. كبوتراني كه در عين غل و زنجير به دست و پاي خود، پلاكهاي سازگاري را به گردن آويختهاند. گويي همهمان با شرايط سخت تسليم و سازگاريم. گالري فرمانفرما در راستاي رسالت خود به عنوان اولين گالري آكادمي شهر تهران، به دنبال ارتقاي سواد بصري عموم جامعه است. بنابراين با برگزاري نمايشگاههاي مفهومي اينچنين، سعي در به چالش كشيدن ذهن مخاطبان و ترغيب تفكر نقادانه و عميق دارد.»در آثار اين نمايشگاه فيگورهاي زن با اشيا و ابزار ميدان جنگ مانند گلوله ديده ميشود .اگر چه اين آثار در طبقهبندي مفهومي قرار ميگيرند اما به دليل غلبه ابعاد فيگورهاي انساني به ابعاد اشيا ميشود اين آثار را پرترههاي مفهومي در نظر گرفت كه نقاشش دغدغه انسان دارد. در اين ارتباط نقاش ميگويد: با تغييراتي كه تحت شرايط خاصي يا در اثر تجربه در هنرمند به وجود ميآيد از اواخر دهه هشتاد به بعد گرايش پيدا كردم حرفهايم را با مخاطب صريحتر بزنم و كارهايم به سمت انسان و پرتره سوق پيدا كرد و انسانها زندگي را در كارهاي من آغاز كردند.در همين نمايشگاه پرتره برادر نقاش را ميبينيم. وقتي مدل نقاش كسي است كه نقاش سالها با او زيسته است ديگر بازنمايي خطوط عريان چهره و شبيهسازي صرف مدنظر نقاش قرار نميگيرد بلكه نقاش به دنبال بازنمايي چين و چروك و خطوط روحي مدل است. شايد يكي از دلايل زمان طولاني خلق يك پرتره براي لوسين فرويد كه برخي او را به عنوان بزرگترين نقاش فيگوراتيو ميشناسند همين بوده است كه فرويد به دنبال كشف خطوط دروني مدل پرتره را ادامه ميداد. منتقد معاصر مارتين گي فورد كه مدل پرتره لوسين فرويد شده است در كتاب «مردي با شال آبي» از سپري كردن ماههاي متوالي و گفتوگوهاي طولاني در حين نقاشي پرترهاش با فرويد ميگويد. مريم آقايي در پرتره برادرش بازنمايي موفقي از زماني دارد كه بر برادرش گذشته است و مخاطب با اين حس در پرتره درگير ميشود اگرچه اطلاعي از هيچ چيز ندارد.آنچه كه در نمايشگاه سازگاري عجيب مينمود حضور دو اثر انتزاعي در كنار آثار مفهومي بود. اين نوع گزينش آثار در نمايشگاه انفرادي نوعي سكته در برقراري ارتباط مخاطب پديد ميآورد مگر اينكه هدف بررسي دورهاي آثار يك هنرمند باشد. در يكي از اين آثار انتزاعي تنوع موجود در ضخامت و فرم بافت بسيار بديع و موثر بود .عنصر بافت آنچنان در اين تابلو محرك بود كه جدا از فرمهاي انتزاعي تابلو يك فعاليت مستقل داشت. درگيري احساسي مخاطب با تاثير بافت و تاثير عناصر ديگر تابلو كشمكشي غيرقابل بيان براي مخاطب ايجاد ميكرد كه از مشخصات آثار اصيل هنري است.