• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۲۳ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4469 -
  • ۱۳۹۸ يکشنبه ۳۱ شهريور

در حاشيه دعواهاي «روشنفكري» اخير

شبه‎ مساله به‌جاي مشكل

محسن آزموده

روي دو ديوار از تحريريه، يكي پشت سرم و ديگري روبه‌رو، تصوير فلاسفه و روشنفكران ايراني و غربي از زمان افلاطون تا به امروز را نصب كرده‎ام. غير از همكاران كه در روزهاي اول، از اين دو كولاژ خوش‎شان آمده بود، ساير مراجعان و دوستان و آشناياني كه به تحريريه روزنامه سر مي‎زنند، گاه در برابر اين شمار فراوان از عكس‎هاي سياه و سفيد مردان و زناني عموما سن و سال‎دار و جاافتاده شگفت‎زده مي‎شوند، كنارشان مي‎ايستند و عكس مي‎گيرند، اسم آنهايي را كه نمي‎دانند مي‎پرسند يا درباره آنها كه مي‎شناسند، اظهار فضل مي‎كنند و در نهايت در برابر متفكراني كه انديشه بشري و ايراني قطعا مديون ايشان است و بدون آنها متصور نيست، سر تعظيم فرود مي‎آورند. البته اين واكنش‎ها عمدتا از سوي كساني صورت مي‎گيرد كه يا در خرده‌فرهنگ نگارنده قرار مي‎گيرند، يعني با كتاب و فلسفه و روشنفكري و... سروكار دارند يا به نحوي از انحاء با برخي از اين چهره‎ها آشنا هستند و دست‌كم نام‌شان به گوش آنها خورده و مي‎دانند كه فلسفه و علوم انساني چيست يا كانت و افلاطون و ماركس و علامه طباطبايي چه كساني هستند.

در مقابل شمار زيادي از آدم‌ها هم هستند كه نه اسمي از اين چهره‎ها شنيده‎اند و نه در طول زندگي كاري به كار آنها داشته‎اند. براي نمونه يكي از نيروهاي خدماتي خدوم و زحمتكش روزنامه، همين ديروز پرسيد كه فلاني، اينها كيستند؟ پاسخ دادم فلاسفه؟ گفت يعني رياضيدان هستند؟ نمي‎دانستم چه پاسخي بدهم، اسم چند تا از مشهورترين‎ چهره‎ها مثل افلاطون و ارسطو را بردم. گفت شنيده‎ام. ماركس را هم نمي‎شناخت، اما وقتي در توضيح اسمش به كمونيسم رسيدم، چيزهايي شنيده بود! ياد يكي، دو سال پيش افتادم كه يكي از شبكه‎هاي تلويزيوني، در خيابان انقلاب، روبه‌روي دانشگاه، جنب كتابفروشي‎ها، عكس احمد شاملو را به رهگذران نشان مي‎داد و از آنها مي‎پرسيد كه آيا صاحب تصوير را مي‎شناسند؟ در كمال تعجب پاسخ‎ها نااميدكننده و عموما منفي و پرت بود.

اين دو مثال نشان مي‎‏دهد كه عموم جامعه چقدر از روشنفكران و متفكران و محققان دور هستند، حتي اسمي از آنها نمي‎شناسند. نمي‎دانند مصطفي ملكيان و بابك احمدي و مراد فرهادپور و عبدالكريم سروش چه كساني هستند! چه برسد كه بخواهند به مناظرات آنها كار داشته باشند. در جلسه داغ و جنجالي نقد و بررسي انديشه‎‌هاي سيد جواد طباطبايي در كتابخانه ملي (ارديبهشت 1393) شاهد بودم كه بيرون از سالن، شمار زيادي از دانشجويان تحصيلات تكميلي كه هر روز به آنجا مي‌آيند تا درس بخوانند و پايان‌نامه بنويسند، وقتي شور و هيجان سالن‎ها را مي‎ديدند، با تعجب مي‎پرسيدند: «چه خبر است؟» بعد كه توضيح مي‎دادم، با تعجب مي‎پرسيدند: «خب حالا اين آقا كيست؟»

ما ساكنان اين خرده‎فرهنگ، به قول محمد منصور هاشمي، بايد به خاطر داشته باشيم كه «كم‌شماريم!» سر جمع چند صد نفر هستيم كه با يك زبان زرگري با هم بحث مي‎كنيم و سر و كله مي‎زنيم. جامعه مسير ديگري را مي‌پيمايد، گروه‌هاي مرجعش ديگران هستند، از الگوهاي ديگري پيروي مي‎كنند، مخاطب صحبت‎هاي ديگري است، درصد بالايي از جامعه اصلا نمي‎دانند كه اباذري و براهني و نامجو كيست، چه برسد به اينكه بخواهد ببيند اينها درباره هم يا عليه يكديگر چه چيزهايي گفته‎اند، اينكه چه موضعي بايد در قبال اين دعوا بگيرند، پيشكش. اين مساله في‎نفسه درست مذموم و ناپسند است. اما واقعيت دارد. گسست ميان روشنفكران و جامعه، اتفاق خوشايندي نيست. اما واقع امر اين است كه جامعه متكثر مدرن، از خرده‎فرهنگ‎هاي كثير و در نتيجه از گروه‎هاي مرجع فراوان و متعدد و گاه متقابل تشكيل شده. تنها كساني كه تقريبا همه آنها را مي‎شناسند، سلبريتي‎هاي سينمايي و ورزشي و سياسي هستند. دو گروه اول به دليل اينكه مستقيما با سرگرمي‎هاي عمومي سر و كار دارند و گروه سوم از آن‌رو كه بي‎واسطه در سرنوشت مردم نقش ايفا مي‎كنند و مدام در رسانه‎هاي رسمي و غيررسمي حضور دارند.

اين گسست اتفاقا از هر دو سو دامنه‎اش رو به گسترش است، يعني هم روشنفكران بيشتر به سمت حوزه‎هاي تخصصي مي‎روند و هم مردم به واسطه گسترش رسانه‎هاي جمعي و دموكراتيزاسيون اطلاعاتي- ارتباطاتي، كمتر سراغ گروه‎هاي مرجع و نخبگان فكري مي‎روند. اين امر اما سبب نمي‎شود كه برخي مسائل و مشكلات مشترك ميان عموم افراد جامعه وجود نداشته باشد. بيكاري، گراني، فشار اقتصادي، آسيب‎هاي اجتماعي، فروبستگي‎هاي سياسي و... از معضلاتي هستند كه به زندگي همه فشار مي‎آورند، خواه فرد روشنفكر استاد دانشگاه باشد يا مهندس نيروگاه برق يا فروشنده لباس يا خدماتي روزنامه يا پزشك مغز و اعصاب. اين مصايب، دغدغه و مشكل همه آحاد جامعه به حساب مي‎آيند.

اينكه فلاني باسواد است، ديگري از موسيقي چيزي سر در مي‎آورد، سومي دلقك است و چهارمي حق دارد پا در كفش حوزه‎اي كه در آن تخصص ندارد بكند يا نه، اگرچه در حوزه روشنفكري و در گعده‎هاي ياران و طرفداران اين يا آن چهره جذابيت دارد، اما قطعا گرهي از كار فروبسته عموم جامعه نمي‌گشايد. بگذريم كه مريد و مرادبازي و ناسزا گفتن و تحقير كردن، اساسا با روشنفكري و روشنگري منافات و تضاد دارد. ممكن است بگوييم اين دعواها با چندين واسطه در نهايت به مشكلات عمومي ارتباط پيدا مي‎كند. به فرض پذيرش اين ادعا، مي‎توان از اين بزرگواران خواهش كرد كه پس بفرماييد در فضاهاي خاص و تخصصي خودتان به مباحثه و مناظره بپردازيد و صفحات اول مطبوعات و رسانه‎ها را اشغال نكنيد. اينكه در عرض يكي، دو روز، انتشار قطعه‎اي گزيده شده از يك فايل صوتي (احتمالا قديمي و مربوط به چند سال پيش) از كلاس درس يك استاد، بدون توجه به پس و پيش آن و بدون توضيحي از سوي گوينده و كساني كه در آن اسمي از آنها هست، نقل محافل روشنفكري بشود و ذهن آنها را از معضلات به مراتب مهم‎تر غافل كند، پسنديده نيست و نه فقط مخاطبي عام نمي‎يابد، بلكه يك شبه مساله را به جاي مشكلات واقعي و گريبانگير جامعه مي‎نشاند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون