ميهنپرست و شورشي
مرتضي ميرحسيني
محمدتقي بهار ميگفت: «مثل آن است كه در ايران كرمي باشد كه او را كرم آدمخورك مينامند. بعضي جوانها كه بوي خاصي ميدهند، يعني بوي غيرت و شعور و لياقت از آنها استشمام ميشود، اين كرم آنها را زير نظر ميگيرد، همه آنها را پي ميكند، گاهي در آنها نفوذ ميكند و زهر ميريزد... تا او را به گور كند يا از كار بيندازد». او زمان بيان اين جملات به محمدتقيخان پسيان فكر ميكرد كه سال 1300 خورشيدي در چنين روزي در جنگ با عشاير خراسان كشته شد. تا جايي كه ميدانيم بيشتر مردان خانواده پسيان نظامي بودند و خود او نيز از همان نوجواني در اين مسير قدم گذاشت و به قواي تازهتاسيس ژاندارمري پيوست. در تهران آموزش ديد و مدتي در همدان و چندي هم در لرستان خدمت كرد. زمان جنگ اول جهاني در همدان بود و همانجا - برخلاف دستور دولت مركزي به بيطرفي و خويشتنداري - با روسها گلاويز شد. بعد از يك پيروزي درخشان و چند مقاومت جانانه، سرانجام شكست خورد و به اجبار كشور را ترك كرد و به آلمان رفت. پس از پايان جنگ به كشور برگشت و آمادگي خود را براي خدمت دوباره اعلام كرد، اما چند ماه بدون شغل رسمي ماند. تا اينكه در دولت مشيرالدوله، رياست ژاندارمري خراسان را به او سپردند. در آنجا، ابتدا با قوامالسلطنه كه حاكم ولايت خراسان بود همكاري كرد و سياست مدارا و خويشتنداري با وي را پيش گرفت. اما هرچه جلوتر رفت و هرچه بيشتر با واقعيتهاي ولايت مواجه شد، از قوام و دار و دسته او فاصله گرفت. سرانجام، بار ديگر به همان باور قديمي خود - و بسياري ديگري از مردان انقلاب - برگشت كه ايران هرچه ميكشد و هر مشكلي كه دارد از سياستمداران فاسد و منفعتطلب و متكبري مثل قوام است و براي اصلاح و نجات كشور راهي جز حذف اين افراد وجود ندارد. پس منتظر فرصت ماند كه آنهم خيلي زود بعد از كودتاي اسفند 1299 برايش فراهم شد. او نيز با حركتي شبيه به كودتا، قدرت را در خراسان به دست گرفت. قوام را هم دستگير كرد و دست بسته به تهران فرستاد. قوام مدتي در تهران در حبس ماند اما در تغيير و تحولات بعدي از زندان آزاد شد و حتي رياست دولت جديد را نيز به دست گرفت. نخستوزير به چيزي جز عزل پسيان و تسليم بيچون و چراي او راضي نميشد و براي رسيدن به اين خواسته هر بهايي را ميپرداخت. پسيان هم، چنان كه انتظار ميرفت به قوام تمكين نكرد و ايالت خراسان را از اطاعت دولت مركزي بيرون كشيد. رويارويي تهران و مشهد چهار ماه ادامه يافت و كسي به نفع ديگري از موضع خود كوتاه نيامد. قوام كه حريف پسيان نبود با وعده پول و مقام، عشاير خراسان را به مخالفت با او تحريك كرد و شورش را با شورش پاسخ داد. خراسان، بهويژه نواحي شمالي آن در آشوب و ناامني فرورفت، وحشت بر ايالت حكفرما شد و كوششهاي پسيان و نيروهايش براي مهار اوضاع نتيجهاي نداد. سرانجام هم در درگيري با يكي از همين قبايل متحد قوام كشته شد. شورشيان سر او را نيز از تنش جدا كردند و به نشانه پيروزي در جنگ، با خود به قوچان بردند. زندگي افسر بلندآوازه ژاندارمري و يكي از قهرمانان ملي ما در جنگ اول جهاني چنين فاجعهبار به پايان رسيد. او هميشه، حتي زماني كه با دولت مركزي در جنگ بود به ميهنپرستي و درستكاري شناخته ميشد و به شجاعت و سختكوشي مشهور بود. زندگياش هم مانند كوچك جنگلي و شيخ محمد خياباني قرباني شرايط پيچيده آن سالها و شايد برخي اشتباهات فردي شد؛ هرچند نام نيكي از او به يادگار ماند.