دستور دادن و دستور گرفتن
سيدحسن اسلامياردكاني
عدهاي از بازاريها براي رفع مشكلي نزد يكي از مراجع رفتند. در همان آغاز و قبل از آنكه بحث بالا بگيرد، آن مرجع سخني گفت كه همه شگفتزده شدند: «اول بگوييد كه آمدهايد از من دستور بگيريد يا آمدهايد دستور بدهيد.» به گفته يكي از آنها: «ما ساكت و بلاجواب مانديم.» پس از نقل اين ماجرا مرحوم مطهري ادامه ميدهد: «بعد از شنيدن اين قصه با خود گفتم: اي كاش ميگفتند كه آخر شق ثالثي هم هست و آن اينكه آمدهايم با هم تبادل نظر و مشورت بكنيم.» (يادداشتهاي استاد مطهري، تهران، صدرا، 1378، جلد 9، ص 139)
اين اظهارنظر دستكم متعلق به 40 سال قبل و چه بسا بسيار پيشتر از آن است. اما هنوز در بر همين پاشنه ميچرخد و اين شيوه مسلط ارتباطي ماست. اگر نگاهي به پيرامون خود كنيم، غالبا دو روش مسلط است. كسي منبر ميرود و ميگويد و ديگراني پاي منبر ميشنوند. استادي در دانشگاه حقايقي را تقرير و القا ميكند و دانشجويان آنها را فرا ميگيرند. حتي در سمينارها و كنفرانسها گويي تنها همين دو الگو وجود دارد. سخنرانان و صاحبان مقالات ميآيند و بحث خود را ارايه ميكنند. شنوندگان نيز ميشنوند. كسي ميگويد و ديگري گوش ميكند. همين. اگر هم پرسشي صورت گيرد، باز در نهايت سخنران و گوينده است كه پاسخ درست را قاطعانه ميدهد و پرسشگر را خاموش ميكند. گويي غالب ارتباطات ما جاده يك طرفه است و دانش و معرفت و فرمان همواره از يك سو جريان دارد. گاه منبع اين فرمان يك روحاني است، گاه استاد دانشگاه، گاه رييس بانك است و گاه رييس فلان اتحاديه. اين يكسويه بودن در غالب عرصهها ديده ميشود، حقايقي در جايي توليد و به ديگران منتقل ميشود، سياستگذاريها در جايي تعيين و براي اجرا ابلاغ ميشود. ممكن است تفاوت در منبع فرمان و گفتار يا سياستگذاري باشد، اما منطق حاكم بر اين منبع يكسان است. كسي يا كساني فرمان ميدهند و ديگراني فرمان ميبرند. حال آنكه ميتوان از اين دوگانه و تقابل عبور كرد و به راه سومي دست يافت كه در آن افراد بتوانند تبادل نظر و به اصطلاح تضارب آرا كنند و نظرات يكديگر را به چالش بكشند. در تبادل نظر است كه همه شركتكنندگان به واقع عاملان فكري ميشوند و عامليت انساني خود را به كار ميگيرند تا به جايي برسند و به نتيجهاي دست يابند. در گفتوگو و گفتن و شنيدن دوسويه است كه همه شركتكنندگان خود را ذينفع و صاحب راي ميدانند و به حاصل سخن و نتيجه بحث بهمثابه حاصل انديشه خود مينگرند، نه فرماني از بيرون تحميل شده. در اينچنين فضايي است كه افراد از مقلدان صرف به محققان و افراد صاحبنظر تبديل ميشوند.