ادامه از صفحه اول
بازگشت الواح هخامنشي
بلكه به اسناد مكتوبي كه ميتوانيم به آنها دسترسي داشته باشيم هم مراجعه و استناد كنيم. منظور اسناد مكتوبي است كه به صورت كتيبههايي مثلا در بيستون، تخت جمشيد و امثال اينها وجود دارد. تا پيش از اين ما به جز معماري، اشيا و نوشتههاي يونانيها با حجم كمي از مكتوبات روبهرو بوديم و در اينجا كشف الواح به يكباره انبوهي از اطلاعات را در اختيارمان گذاشت و تصوير روشنتري از دوره هخامنشي به ما داد. كتاب «از زبان داريوش» به نظرم منبع اطلاعاتي بسيار مهمي است كه مطالعه آن ميتواند ارزش الواح كشف شده را روشنتر كند. اطلاعاتي كه اين كتاب در مورد تعدادي از اين الواح ميدهد، قاعدتا ما از هيچ طريق ديگري نميتوانستيم به دست بياوريم از اين جهت كتاب خانم كخ، اهميت فوقالعاده زيادي دارد. در طول سالهاي بعد از انقلاب اين الواح همچنان در اختيار دانشگاه شيكاگو بود. در يك مرحله 300 تا از اين الواح به ايران برگشت. زماني كه خودم در سازمان بودم. همان جا گفتوگوهاي ما آغاز شد براي اينكه بقيه الواح را هم به ايران برگردانند. بالاخره مسير در حال طي شدن بود تا اينكه دولت آقاي احمدينژاد بر سر كار آمد. نميدانم در آن دولت چه اتفاقي افتاد اما در دولت جاري متوجه شديم كه گويا شكايتهايي از ايران صورت گرفته و كساني داعيه خسارت كردهاند. به اين صورت كه كسي به كسي ديگر صدمه زده و امريكاييها گفتهاند، ايران در آن دست داشته و براي جبران خسارت، اين الواح را جهت توقيف معرفي كردهاند. يعني شكايتي صورت گرفته و دادگاههاي امريكا به نفع شاكيها راي دادهاند و ايران را محكوم كردهاند تا از داراييهاي ايران برداشت شود. به اين معنا كه الواح فروخته شود و خسارتها پرداخت شود. در اين زمينه تلاش فوقالعاده زيادي به لحاظ حقوقي صورت گرفت و بايد از بخش حقوقي رياستجمهوري تشكر كرد چون خيلي كوشش كردند تا موضوع را به ديوان عالي امريكا رساندند. در آنجا حكمي گرفتند مبني بر اينكه اين الواح نميتواند توقيف شود و حتما بايد به ايران برگردد. به دليل قراردادي كه قبلا بوده و اينكه اينها اشياي تاريخي محسوب ميشوند و به امانت به دانشگاه شيكاگو سپرده شدهاند. بعد از اينكه اين حكم صادر شد، مراحل خود را هم طي كرده و الواح در حال بازگشت است. اين اتفاق بسيار مهمي است. من خيلي اهل مسائل سياسي نيستم اما از جهت علمي اتفاق قابل اعتنايي است كه در دولت آقاي روحاني افتاده و بايد آن را دستاورد مهمي دانست كه در اين دولت تحقق پيدا كرده است.
فضاي مجازي و دگرگوني در چهرههاي مرجع
گاه پيشروها و بيپرواها را- حتي بيبهره از دانش و سواد(!)- خوبتر ميدارد.اين نورسيدگان كه در بستر فضاي مجازي اقتدار سنتي را به سخره گرفتهاند، رها از تقيد به قيد و بندها و تقدسهاي پيشين، ساز خود را كوك ميكنند و مراجع فكري و زيستي خود را برميگزينند. با پذيرش اين گزاره ناگزير كه چهرههاي مرجع در تغييرند، حال اين پرسش را بايد پاسخ جست كه از اين پديده بايد ترسيد يا بايد به آن تن داد؟ و پرسش مهمتر اينكه كدام يك نگراني و دغدغه بيشتري ميزايند؟ فرماندهان فضاي مجازي - از جنس تتلو و مستر تيستر- يا دنبالكنندگان پرتعدادي كه كوركورانه از آنان تبعيت ميكنند؟!