دسته گلي براي قندي
ليلي فرهادپور
سردبير ميآيد بالاي سرت، خبر اركستر سمفونيك را ميخواهيم تيتر يك «اعتماد» كنيم. آنقدر عادي و آنقدر معمولي اين را مطرح ميكند كه نميتواني از مقايسهاش با گفتوگويي مشابه در هجده سال قبل فرار كني. از پنجشنبه عصر سعي كردهاي فراموش كني. فراموش كني كه استادت ديگر در بين شش ميليارد انسان روي زمين نيست. اما مگر ميتواني؟ همه نبض روزنامه يادش را مانند آونگي در ذهنت به نوسان درميآورد. روزي كه 18 سال قبل، آمد سر ميزت، بالاي سرت و گفت: ميخواهم خبر اركستر سمفونيك را تيتر يك كنم. چطوره؟
تيتر يك!
آن زمان تيتر يك روزنامه مال سرويس سياسي بود و تمام. سياست داخلي و گهگاه هم اگر سردبيري ميخواست كمي محافظهكاري را كنار بگذارد تيتر يك مال سرويس بينالملل ميشد. مگر قتل و غارت و سيل و زلزلهاي اين حكم را برهم ميزد.
فكر كردم اشتباه شنيدهام. پرسيدم: استاد تيتر يك؟!
جوابم را با دستوري ديگر داد. عكست را هم بفرست براي صفحه يك. كل خبر را هم بفرست. خودت خبر ديگري كار كن.
صفحه آخر روزنامه جامعه با آن عكس هفت ستونياش خلاقيت حسين قندي بود. فقط خلاقيت نبود، شجاعت بود؛ شجاعتي كه سردبيري مانند شمسالواعظين اجازه بروز آن را ميداد و من آن روز بدون آنكه درك كنم كه بردن عكس يك صفحه آخر به صفحه اول ادامه همان خلاقيت و شجاعت است تنها نگران خالي شدن صفحهام بودم و دلخور از اينكه تيتر يك صفحهام را از دست دادهام. چه خام بودم.
همانقدر خام بودم كه وقتي خبر توقيف روزنامه جامعه روي تلكس آمد و همه دست از كار كشيدند و آقاي قندي به تحريريه آمد و يخكردگي آن را كه ديد مرا با صداي بلند شماتت كرد كه چرا بيكار نشستي؟ چرا خبر رد نميكني؟ تا آمدم بگويم خبر تلكس، با همان شماتت حرفم را قطع كرد و داد زد به تو چه ربطي دارد، كار وقتي متوقف ميشود كه من بگويم و من بور شده از له شدن غرورم با چشماني اشكآلود و رنجيده خاطر، خبرهاي تنظيم شده را براي امضا به دفترش بردم و با لبخند به من گفت: ديدي چطوري يخ تحريريه را شكستم؟ فردايش روزنامه منتشر شد حالا به اسمي ديگر. آن موقع منع قانوني نداشت و قندي اين نكته را ميدانست. اگر ادامه دهم خاطرات بيشتر از اين ويرانم ميكنند. خاطرات دانشكده علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبايي، خاطرات روزنامه اخبار، خاطرات مركز توسعه رسانهها، خاطرات تحريريه روزنامههاي قندي: كيهان هوايي، اخبار، جامعه، توس، انتخاب، جامجم و بسياري ديگر. اما امروز روزنامهمان با تيتر يك اركستر سمفونيك بر دكهها مينشيند درحالي كه ما بايد برويم و دسته گلي بر مزار قندي بگذاريم.