تاريخ معاصر بخش خصوصي در ايران - 2
غفلت تاريخي جوان مشكين شهري و تاريخسازي دريانورد ايتاليايي
اكبر بياتي
در اين ستون هر دوشنبه به بخشي از تاريخ حضور بخش خصوصي در اقتصاد پرداخته ميشود. قسمت دوم اين ماجرا را بخوانيد.
در سال 1491 ميلادي (870 هجري شمسي) كريستف كلمب براي يافتن راهي نزديكتر به هندوستان براي تجارت از اسپانيا به سمت غربي اقيانوس سفر كرد و با كشتي هاي بادباني آن روز به مرزهاي امريكاي امروزي رسيد. اين سرآغاز تغييراتي بزرگ در جهان بود اما 4 سال قبل از كشف بزرگ كريستف كلمب، در ايران در 4 مرداد 866 هجري شمسي كودكي در مشكين شهر آذربايجان چشم به جهان گشود كه البته در مقياس خاورميانه توانست تغييرات بسيار بزرگي را ايجاد كند. نام او را اسماعيل گذاشتند. او توانست ايران را بعد از سالهاي سخت و سياه آشوب و آشفتگي، يكپارچه و سلسله مقتدر صفويه را پايهگذاري كند.
با برآمدن سلسله صفويه، ايرانيان كه دهههاي متمادي را در آشوب و ناامني سپري كرده بودند با يك حكومت مقتدر باز هم امنيت راهها و شهرها را تجربه كردند. در دوره صفويه تجارت و كسب و كار ايرانيان رشد فراواني كرد و بسياري از صنايع و تجارتهاي ايرانيان رونق گرفت.
اما تاسيس سلسله صفويه كه براي ما ايرانيان يك اتفاق بسيار مهمي به شمار ميآيد در برابر كشف بزرگي كه كريستف كلمب در جهان كرد، فروغ چنداني ندارد. از همين جا ميخواهيم به شكاف بزرگي كه بين جهان رو به رشد آن زمان و آنچه در ايران اتفاق ميافتاد، بپردازيم و اينكه اين شكاف هر چه بيشتر شد، صنايع و بازرگاني ايران را بيشتر از جهان عقب انداخت.
با كشف امريكا اولين فوج مهاجران اروپايي به امريكاي جنوبي رسيدند و جهاني كه آنجا مشاهده كردند، جهان را تغيير داد. منابع سرشار و طلاي فراواني كه در امريكا بود همه را متوجه اين مساله كرد كه نبض اقتصاد و تجارت در آن سوي اقيانوس اطلس و آنجا ميتپد كه كريستف كلمب پيدا كرده است. اما در آن زمان كه اين واقعه شگفتانگيز جهان اقتصاد را زير و رو ميكرد و زيرساخت آن را پادشاه اسپانيا فراهم كرده بود، پادشاه فرهمند ايران يعني شاه اسماعيل در تدارك لشكر براي مقابله با عثمانيها وارد دشت چالدران شد و ميخواست با تير و كمان و شمشير، اقتدار ايراني را به رخ رقيب قدرتمندش بكشد كه اتفاقا يك پله از ما جلوتر بود و توپ و تفنگي هم فراهم كرده بود. اما اين جنگ چه رهاوردي براي طرفين ماجرا در مقايسه با مهاجرتي داشت كه اسپانياييها به امريكا كردند. عثمانيها هم از دنيا عقب افتاده بودند و در مهاجرت به امريكا خبري از آنها نبود.
در دنياي شاه اسماعيل غيور و شجاع ايراني كه آوازهاش به اروپا هم رسيده بود، دشمن اصلي عثمانيها در غرب و ازبكها در شمال غربي بودند كه با غارت شهرهاي مرزي ايران، هم مردم را عاصي كرده بودند و هم مسير تجاري ايرانيان در جاده ابريشم را ناامن كرده بودند. البته تشخيص درستي بود چراكه كوچكترين كوتاهي در برابر اين دو دشمن براي ايران خسارات زيادي براي زندگي ايرانيها به بار ميآورد. اما چرا شاه اسماعيل متوجه نشد، پرتغاليها هم دشمناند كه با كشتيهاي جنگي از اروپاي غربي راه درازي طي كرده و در 886 هجري شمسي يعني 1507 ميلادي جزيره هرمز كه مركز تجارت در خليج فارس بود را به تصرف خود درآوردند. پادشاه ايراني هنوز خطر قدرتهاي جديدي كه از درياها ميآمدند را درك نكرده بود. پر واضح است كه پرتغاليها با هدف كشورگشايي به شكل متعارف به خليج فارس نيامده بودند. آنها با استفاده از ناوگان جنگي خود آمده بودند تا جريان تجارت در خليج فارس را به زير سلطه خود درآورند كه در اين زمينه آنقدر موفقيت داشتند تا قصه تجارت ايرانيان در خليج فارس را پرغصه كنند. اين «عدم درك» باعث شد كه پادشاهان صفوي كه در دوره معاصر قدرتمندترين پادشاهان ايراني محسوب ميشوند هم هيچگاه به دنبال ساخت ناوگان دريايي قوي و مقتدر نروند و شاه عباس صفوي كه بزرگترين پادشاه صفوي است با وجود هوشمندي بسيار در مقابله با دشمنان سنتي ايراني يعني عثمانيها و ازبكها براي بيرون راندن پرتغاليها در جزاير خليج فارس دست به دامن انگليسيها و ناوگان مجهزشان شود. فارغ از تاثيرات غمانگيز درك ناصحيح پادشاهان ايران از جهان آن روز، دنياي تجارت و صنعت هم بينصيب از اين درك ناصحيح نماند. شاه عباس صفوي با هوشمندي بسيار بالايي كه داشت، توانست مسيرهاي تجاري عبوري از ايران را امن كند و تجار ايراني كه همواره با راهزنها و خرابي جادهها دست و پنجه نرم ميكردند در دوره شاه عباس صفوي، دورهاي از شكوه و عظمت و به دنبال آن شكوفايي تجاري را تجربه كردند. اما كاش شاه عباس اين نكته را هم ميفهميد كه امريكايي كشف شده است و بازارهاي جديد تجاري در انتظار ايرانيان هستند به شرط آنكه كشتيراني و امنيت درياها را هم مانند امنيت راهها جدي بگيرند. به باور نگارنده اين يكي از رازهاي سربه مهر تاريخ ايران در عصر صفوي است كه آنها هيچگاه به فكر تسهيل تجارت دريا براي ايرانيان نيفتادند و حتي در مقاطعي كه نياز به امنيت دريايي داشتند، دست به دامن اروپاييها شدند.
بعد از سقوط صفويه و به يغما رفتن تاج و تخت صفوي، ايرانيان همان امنيت راه و شهر كه در دوره صفويه داشتند را هم از دست دادند و علاوه بر عقبافتادگي در درياها، حالا مسيرهاي امن زميني را هم براي كسب وكار و تجارت از دست دادند. در دوره قاجار ديگر آنقدر فاصله ايران و كشورهاي پيشرو در تمدن زياد شده بود كه پر كردن اين فاصله براي ايرانيان تبديل به رويا شد تا جايي كه با آشنايي جوانان ايراني با شهرهاي اروپايي در دهههاي بعد، حس عقبماندگي در ايرانيان زمينهساز مشروطه و قيامهاي بعدي ايرانيان عليه حاكميت ناكارآمد و نادان از جهان پيرامونش شد.
در نوشتارهاي بعد به فقرات ديگري از تاريخ ايران كه ارتباطي با تجارت ايرانيان دارد، خواهيم پرداخت.