كوتاه درباره ابوالحسن نجفي به بهانه انتشار چاپ تازه «خانوادهتيبو»
خلاقيت محض آقاي مترجم
رسولآباديان
ابوالحسن نجفي، مترجم نامدار ايراني فقط يك مترجم نيست چراكه كتابهايي بزرگ چون «مباني زبانشناسي و كاربرد آن در زبان فارسي، غلط ننويسيم: فرهنگ دشواريهاي زبان فارسي، فرهنگ فارسي عاميانه، دربارهطبقهبندي وزنهاي شعر فارسي و اختيارات شاعري و مقالههاي ديگر در عروض فارسي» به عنوان مولف را هم در پرونده كاري خود دارد. از آنجايي كه نيت اين است كه در اينجا بر ترجمههاي مترجم فقيد تمركز داشته باشيم، پرداختن به تاليفات ايشان را به فرصتي ديگر واگذار ميكنيم. كساني كه آثاري مثالزدني چون «بچههاي كوچك قرن اثر كريستيان روشفور، نمايشنامه گوشهنشينان آلتونا اثر ژان پل سارتر، شنبه و يكشنبه در كنار دريا اثر روبر مرل، ادبيات چيست؟ اثر ژان پل سارتر و دهها ترجمه ارزشمند ديگر را خواندهاند، بدون شك با مترجمي مواجه شدهاند كه چيزي بالاتر از يك مترجم است. انتخابهاي دقيق استاد نجفي در كنار تسلط بيچون و چرا به زبان فرانسه، از اين كتابها، كتابهايي ساخته كه اغلب به عنوان كتابهاي باليني بسياري از دوستداران ادبيات مطرح هستند. خبر خوب براي علاقهمندان به ترجمههاي نجفي اين است كه به تازگي چاپ تازه رمان چهارجلدي «خانواده تيبو» منتشر شده است؛ رماني با درونمايهاي تاريخي كه زندگي چند نسل از بخشي از قاره اروپا را به زيباترين وجه روايت ميكند. درباره اين رمان بايد گفت كه رمان خانواده تيبو زندگي دو نسل از خانوادهاي اشرافي و فرهيخته را در سالهاي ابتداي جنگ جهاني دوم توصيف ميكند. نگارش رمان خانواده تيبو، براي «روژه مارتن دوگار» جايزه نوبل سال 1937 را به ارمغان آورد. روژه مارتن دوگار در اين رمان، اتفاقات جنگ جهاني را در كشور فرانسه نوشته كه ارزش مطالعات فرهنگي و تاريخي اين كتاب را دوچندان كرده است تا حدي كه از رمان خانواده تيبو به نام يك سند تاريخي ارزشمند ياد كردهاند. ماجراي كلي اين رمان به اين شكل است كه آقاي تيبو به همراه دوپسرش، ژاك و آنتوان و دختر خواندهاش، ژيز و نامادري آنها يعني مادمازل، از خانوادههاي كاتوليك سرشناس فرانسه هستند. آقاي تيبو مردي مستبد و خشك است كه سعي دارد بر جزييترين ارتباطات خانواده احاطه داشته باشد اما زمانه سرنوشت ديگري را براي او و خانوادهاش رقم زده است. ابوالحسن نجفي به باور بسياري از مترجمان زبده كشور، اوج خلاقيت خود به عنوان مترجم را در ترجمه اين اثر به نمايش گذاشته. باورپذيري شخصيتها در كنار توجه به ريزترين اشارات نويسنده نشان از تبحر و شناخت كافي مترجم از زباني ديگر دارد: «... از شنيدن اين صداي انساني احساس رهايي كرد. اين صدا آرام بود. لطيف و حتي نوازشگر بود: … هيچوقت نتوانستم شما را فراموش كنم! ...كلمهاي از دل تا لبهاي ژني آمد: «دروغگو!» ولي بر زبانش جاري نشد. چشم به زير افكنده بود و لب از لب بر نميداشت. ژاك با قوت تكرار كرد: هيچوقت … (و پس از يك مكث كه بسيار طولاني مينمود با صداي آهستهتر) و شما هم همينطور!.. اين بار ژني نتوانست مانع حركت اعتراضآميز خود شود. ژاك با لحن اندوهگين ادامه داد: نه، فراموش نكردهايد! … شما از من متنفر شدهايد، بله، ممكن است. خود من هم از آنچه كردهام متنفرم! … ولي فراموشي، نه. ما هميشه در ته دلمان از هم دفاع كردهايم. ژاك آهي كشيد و گفت: چقدر شما را دور از خودم ميبينم! (و پس از مكث ديگري، با سادگي مجابكنندهاي اعتراف كرد) ولي خودم را اين همه به شما نزديك ميبينم …صدايش آهنگ گرم و گيراي گذشته را باز يافته بود.