چهار نمايشي كه بايد ببينيد
كشتِ ديمِ تئاتر بر صحنه گل ميكارد
بابك احمدي
كنار هم نشستن اجراي نمايشهاي «صداي آهسته برف» و «لانچر5» يكي به كارگرداني جابر رمضاني و دومي كاري از پويا سعيدي و مسعود صرامي در تئاتر مستقل تهران براي من نماد پوياييِ تئاتر نسل جديد است. به اجراهاي «شِيهيدن» عباس جمالي و «اُسلو» تجربه تازه يوسف باپيري هم كه اين روزها در تماشاخانه ايرانشهر اجرا ميروند، نگاه كنيم همين بارقه قابل مشاهده است. جمعي از هنرجويان و دانشجويان جوان كه انرژي و حضور با صلابتشان روي صحنه چشم مخاطب را به صحنه خيره نگه ميدارد. اينجاي صحبتم البته بيشتر درباره بازيگران جوان سه نمايش «شيهيدن»، «اُسلو» و «لانچر5» صدق ميكند، چون بازيگران نمايش «صداي آهسته برف» كه مثل كارگردانش براي خودشان تجربهاي دست و پا كردهاند. سوي ديگر ماجرا هم اجراهاي دانشجويي قابل توجهي است كه ابتداي مسير شدن و كسب تجربه قرار دارند ولي شما در ناصيهشان ميبينيد همين امروز و فرداست كه در جشنواره تئاتر دانشگاهي، فجر يا اجراهاي عمومي مرسوم گلي بكارند و گامي رو به پيش بردارند.
حالا چرا حضور اينها كنار هم به نظرم نشانه مثبتي است، چون انگار همين ديروز بود كه جابر رمضاني «تيم شنا» را روي صحنه داشت، يا مثلا محمد مساوات «قياسالدين معالفارق» را در سالن انتظامي خانه هنرمندان كارگرداني كرد و ديگراني به تناوب. حالا اما به فاصله بسيار كوتاه پويا سعيدي، مسعود صرامي و جمعي تازه نفس با «لانچر5» از راه رسيدهاند. به همين نسبت طراح نور، چهره پرداز، صحنه، لباس و غيره مشغول به كارند. ميدانم شما هم ميدانيد همه اينها بيآنكه حمايت شوند بايد فرداي خود را در مسير پرخطر پيشِ رو جستوجو كنند، بيآنكه متولي و سيستم نظاممندي وجود داشته باشد كه امكان رشد مداوم و كسب لذت از فعاليت فرهنگي - هنري را براي اينها فراهم بياورد.
گر چه بعضي معتقدند نااميدي بخشي از كسب و كار هنرمند است ولي در عين حال بايد بپذيريم وضعيت اقتصادي حال حاضر و مناسبات غلط هدايت جريان منابع مالي به سوي بعضي آثار هنري خاص عملا امكان نفس كشيدن را براي نسل جوان دشوار و دشوارتر خواهد كرد. آن هم در شرايطي كه روز به روز در زمينه مميزي آثار نمايشي با سختگيري بيشتري مواجهيم و روز به روز كه هزينه توليد افزايش مييابد، حمايت دولتي ميل به كاهش نشان ميدهد. اينجا براي من اين پرسش به وجود ميآيد كه اداره كل هنرهاي نمايشي نه فقط در دو، سه سال اخير كه حداقل در يك دهه گذشته براي آسودگي خاطر چهرههاي مستعد و جوان چه كرده است؟ فعلا به 20 سال و 30 سال گذشته كار ندارم چون اين روزها در ميان جوانها نفس ميكشم و رخ به رخ آنها و صحنههاي جذاب نمايشهايشان ميبينم كه چه ظرفيت و نعمتي داريم كه گويي به شكل ديم كاشته شده و بار آمدهاند و به همين نسبت هم با كوچكترين باد و باراني از دست ميروند. اداره كل هنرهاي نمايشي اگر خواهان ثبت خدمت و خاطره خوشي است به يادگار حداقل بايد براي سامان دادن اين بچهها كاري كند. چند خط را نوشتم كه مثلا! غيرمستقيم به خواننده ستون پيشنهاد دهم آخر هفتهاش را با تماشاي اين چند نمايش خوش كند.