نگاهي به «سهگانه نيويورك»
به بهانه تجديد چاپ
وقتي شهر در ساحت داستان شخصيت مييابد
افسانه فرقداني
هنگام ورود مدرنيته به حيطه ادبيات، ساختاري يكدست و هماهنگ وجود داشت كه با ورود مدرنيته شكاف عميقي در اين ساختار فرهنگي ايجاد شد، اما اين نيچه بود كه براي نخستين بار راه را براي رسيدن به هنر مدرن نشان داد؛ نيچهاي كه مرگ ارزشهاي روشنگري و اخلاق مسيحي را اعلام كرده بود. گر چه او مركزيت را از تمدن غربي گرفت، اما نه تنها ايده ابرمردي فراسوي خير و شر، بلكه ايده هنر فراسوي خير و شر را نيز مطرح كرد. به اين معنا، هنر و ادبيات مدرن، آزاد از هر گونه بايدها و نبايدها، زمان و مكان و اصول و شيوه آفرينش هنري است. به اين ترتيب نويسندگان، شاعران و هنرمندان مدرن، دست به تجربههاي نويني زدند؛ تغيير در شيوه تفكر آنان درباره خدا، مسيحيت و به طور كلي مذهب و انسان، موجب تغيير در شيوه خلق هنري مضامين و شيوه روايت شد. زمان و مكان جايگاه خود را از دست دادند و زبان كه پيش از اين ابزار روايت بود، با فلسفه زباني فردينان دو سوسور در رمان جايگاه محوري يافت. زيرا نيروي مهيب تحول در همه جنبههاي اجتماعي و سياسي زندگي انسانها تحولات غيرمنتظرهاي به بار ميآورد كه از جمله آنها، تغيير در ساختارهاي جمعيتي، تغيير در بافت زندگي روستايي و شهري، تحول در ارتباطات، سبك زندگي، تعهدات و روابط ميان افراد، مناسبات ديني و اخلاق و نيز نهادهاي سياسي بود. انقلاب صنعتي نه تنها فضاهايي نو براي ساخت شخصيت و مكان را عرضه كرد، بلكه نوع روايت و پيرنگ رمان را نيز تحت تاثير قرار داد. پيدايش رمان به عنوان يك گونه ادبي با پيدايش شهر مدرن، يعني مقر طبقه بورژوا همزمان بود. بر اين اساس شايد بتوان گفت كه رمان موثرترين رسانه براي بازنمايي انسان شهري است. هر سازه شهري مثل آپارتمان، كوچه، پارك، خيابان و نوع معماري ساختمانها، يك نشانه در زندگي روزمره است كه بايد به صورت تجربه زيستي نمود پيدا كند. در تحليل رمان، بايد از اين تجربههاي زيستي به نشانههاي رمان رسيد. اسكار وايلد در جايي گفته است كه قرن نوزدهم، آن گونه كه ما ميشناسيم، اختراع بالزاك است. رمان شهري گونهاي از ادبيات است كه هم سطح با زبان شهروندان حركت ميكند و در مسير حركت خود با تغيير نظرگاه، نگاه خواننده را به ظرايفي معطوف ميكند كه ممكن است در هياهوي سكون پرحجم روزمرّگي به فراموشي سپرده شود. رمان شهري ميتواند به تعداد شهرهاي روي زمين روايت داشته باشد؛ روايتي كه اعتبارش را نه از راوي، كه از يك ديگري بزرگ بهنام «شهر» ميگيرد. رمان شهر، به جز فضاهاي شهري يك عنصر مهم ديگر نيز دارد و آن انسان شهري مدرن و دگرگونيهايش است. از اين دگرگوني است كه ميتوان گفت رمان شهري عناصري از رفتارهاي متغير انساني را بازنمود ميكند. پل استر 71 ساله امريكايي، رماننويس، شاعر، مترجم و فيلمنامهنويس كه بيشترين شهرتش را به «سه گانه نيويورك» مديون است، سبك نويني از ژانر معمايي و نه پليسي را به جهان ادبيات معرفي كرد. شاخصه بارز آثار پل استر دادن هويتي مستقل به عنصر شهر در رمان است. ورود شهر به رمان بنا بر آنچه در بالا گفته شد در رمانهاي پل استر يك گام جلوتر ميگذارد و از ظرف رمان به عنصري موازي با شخصيتها بدل ميشود. اگر چه در رمان «كشور آخرينها» شهر ماهيتي پررنگتر مييابد، اما سه گانه نيويورك توانسته در گرههاي داستاني و همچنين بازگشايي گره نقش موثري بازي كند. پل استر بهجاي پرداختن به فضاهاي بسته داخلي آپارتمان، به توصيف جاي جاي شهر نيويورك ميپردازد؛ شهري كه بهواسطه تكثر قومي و زباني و فرهنگي، به شهري جهاني بدل شده و از اين رو شهر محبوب اين نويسنده امريكايي است. توصيفات دقيقي از محلهها، شاخصه ساكنان هر محله، خيابانها و حتي كوچهها و آپارتمانها با آدرس دقيق در رمان ميآيند. تصوير تكرار شونده اين سه اثر بههم پيوسته، قدم زدنهاي ممتد شخصيتهاي رمانهاست كه بخش زيادي از رمان در همين قدم زدنها اتفاق ميافتد. البته رابطه تنگاتنگ شخصيتها و شهر به همين جا ختم نميشود؛ در رمان اتاق شيشهاي شخصيت رمان، چند ماه را در گوشهاي از خيابان سر ميكند و تمام مايحتاجش را همانجا برطرف ميكند. يعني بدون اينكه مجبور باشد در خيابان بماند، براي حل يك معماي نافرجام، ماهها در خيابان كشيك ميدهد و به نوعي همزيستي با خيابانهاي شهر ميرسد. پل استر در مصاحبهاش با سعيد كمالي دهقان در كتاب «دوازه به علاوه يك»، نيويورك را شهري متعلق به تمام جهان ميداند و از علاقه زيادش به قدم زدن در شهر نيويورك ميگويد: «وقتي قدم ميزنم تنها به آن چيزي كه واقعا هستم، فكر ميكنم و نه چيز ديگري».پل استر آگاهانه به عنصر شهر ميپردازد تا از دغدغه خودش و نوع نگاهش به ابعاد مختلف شهر و زندگي شهري حرف بزند. نيازي نيست به داستانهاي پل استر برچسب پستمدرنيسم بزنيم تا بتوانيم بگوييم كه او در داستانهايش حضور دارد؛ حال گاه اين حضور مطابقت تاريخ تولد پل استر با يكي از شخصيتهاي داستان است، انتخاب شغل نويسندگي براي شخصيتها و حتي شخصيتي به اسم پل استر با همان ويژگيهاي خودش، يا نه، عادت قدم زدن در شهر و كشف و شهود گوشه و كنار شهر بزرگي مثل نيويورك است. بنابراين شهر در آثار استر، نه يك مفهوم بيجان، بلكه چون يك عنصر همسطح با شخصيتها به ساحت داستان راه مييابد. خيابانهاي شهر محل تصادف (تصادف شاخصه بارز آثار استر است)، تبادل، ارتباط و جريان حوادث به صورت ممتد و ايجاد معما و حتي براي گرهگشايي داستان، فضايي مناسب فراهم ميكند. (در اتاق شيشهاي مسير پيادهروي پيرمرد حروفي را و كلمهاي را ميسازد كه به بازگشايي گره داستان كمك ميكند.) بنابراين استر به نقش شهر در ايجاد تصاوير، ابعاد متنوع، سيال و خطاپذير زندگي انسان ميپردازد. اگر در قلمروي ما پيكربنديهاي مجدد دوران معاصر، مفاهيمي نظير اجتماع، خانواده، طبقه، نژاد و قوميت داراي مكاني هندسي باشند، آن مكان، همان شهر است و سه گانه نيويورك از واقعيتهاي وفاداري و تعلق در شهري چندقوميتي تصويري دقيق به خواننده ارايه ميدهد.
از اين نظر شايد بتوان اين اثر را با «دوبلينيها» جيمز جويس كه تصويري از زادگاهش، شهر دوبلين و تعلق خاطرش به شهر را نشان ميدهد و همچنين رمان «خانم دالووي» ويرجينيا وولف مقايسه كرد.