• ۱۴۰۳ شنبه ۲۶ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4501 -
  • ۱۳۹۸ يکشنبه ۱۲ آبان

زندگانی در میانه حکمت و قدرت

میلاد نوری

زندگانی در رابطه دوسویه آگاهی و توانایی جریان می‌یابد و چنانکه بهمنیار در کتاب التحصیل گفته است، «حیات چیزی جز ادراک فعال نیست». به‌عبارت دیگر، زندگی چیزی جز آگاهی نیست که کنش می‌کند و توانایی را در راستای اهداف خود به کار می‌برد، حال آنکه خودِ آگاهی نیز یک فعل است. در این ‌میان نسبت دیالکتیکی آگاهی و توانایی و تقدم هر یک از این‌ دو بر دیگری، برخی از مسائل اصیل فلسفی را رقم زده است.

هگل در پدیدارشناسی روح در بخش مربوط به خدایگان و بنده به ‌خوبی نشان داده است که چگونه هر فرد انسانی به مثابه آگاهی در جست‌وجوی تصاحب و تسخیر عملی و نظری جهان است:«خود در جست‌ و جوی آن است که جهان را از آن خود كند و می‌خواهد دیگران او را به‌ رسمیت بشناسند؛ او می‌خواهد که دیگری از دستورهای او تبعیت کنند. ... او ناچار است با آنان به نزاع بر سر زندگانی و مرگ برخیزد؛ زیرا آنان نیز می‌کوشند، استقلال مطلق خویش را محقق كنند» (هگل، پدیدارشناسی روح). به ‌این‌ ترتیب زندگانی از طریق نسبتی برقرار می‌شود که آگاهی با دیگری و طبیعت دارد، از طریق صلح و جنگ بر سر طبیعت و تلاش برای تحمیل توانایی خود بر دیگری یا دیگرانی که آنان نیز در جست و جوی تحقق خواست خویشتن‌اند. اما زیست تاریخی آدمیان نشان داده است که اصرار بر تمامیت‌خواهی در عرصه قدرت به نفی تمامی آن خواهد انجامید.

افلاطون در کتاب جمهوری در مقام مقایسه دو گونه از حیات اجتماعی می‌نویسد:«بر خلاف اکثر شهرهای دیگر که در خواب و خیال‌اند و زمامداران آنها بر سر اشباح با یکدیگر ستیزه می‌کنند و برای کسب قدرت چنان می‌جنگند که گویی خیر محض همین است، در شهر ما به دلیل استواری بر شناخت حقیقت، زیبایی، عدل و خیر محض، هیچ کوششی برای کسب مقام انجام نمی‌شود» (افلاطون، رساله جمهوری، کتاب هفتم). فضیلت، تعادلی است میان آگاهی و توان که فاعل خودآگاه را بر آن می‌دارد تا به‌ جای آنکه هر چیزی را فقط برای خود فردی‌اش بخواهد، هر چیزی را برای جهانی بخواهد که خودش نیز بخشی از آن است. به تعبیر هگل:«آنچه بعدها برای آگاهی رخ می‌دهد، تجربه‌ای است از چیستی روح، این جوهر مطلقی که وحدت میان خودآگاهی‌های مستقل است که در تقابلشان از آزادی و استقلال کامل برخوردارند: منی که ماست و مایی که من است» (هگل، پدیدارشناسی روح). تاکید بر حیات عقلانی، تاکید بر نسبت متعادل هر فرد با جهان اجتماعی و طبیعی اوست.

با این ‌حال، قوت و قدرت عنصر نامعقول حیات چنان بوده است که همواره تردیدی نسبت به حیات عقلانی بر جای بماند. ماکیاولی در کتاب شهریار می‌گوید:«روی ‌هم‌ رفته می‌توان گفت که آدمیان ناسپاس‌، زبان‌باز، فریبکار، ترسو و سودجو هستند. .... پستی نهاد مردم سبب می‌شود که پیوند مهر را هر زمان که به سودشان باشد، بگسلند» (ماکیاولی، شهریار). پس چگونه می‌توان به زندگانی عقلانی خوشبین بود؟ عنصر غیرعقلانی طبیعت بشر حتی سرشت عقلانی حکمت را زیر سوال می‌برد. نیچه در فراسوی نیک و بد می‌گوید:«بزرگ‌ترین بخش انديشه خودآگاه را بايـد در شمار كردوكار غريزي نهاد. ... چنانکه بيشترين انديشه‌هاي آگاهانه يك فيلسوف را غرايز نهـاني او هدايت مي‌كنند» (نیچه، فراسوی نیک و بد).

اما به ‌نظر نمی‌رسد که تاکید بر عقلانیت زندگانی روح، این عنصر غیرعقلانی را نادیده گرفته باشد. صدرالمتالهین در تعریف فلسفه گفته است: «فلسفه تبدیل شدن انسان به عالمی عقلانی است که انعکاسی از عالم عینی باشد تا جایی که در طاقت و توان آدمی است» (صدرالمتالهین، شواهدالربوبیه). تاکید بر طاقت آدمی در چنین تعریفی شامل تمام محدودیت‌های غریزی، فرهنگی، اجتماعی و داشته‌های مبتنی بر عادت و سنت است به‌ ویژه آنکه به ‌تعبیر صدرالمتالهین، نفس انسان اساسا با جسم زاده می‌شود. سخن از خودآگاهی‌های مستقل که در تقابل‌شان از آزادی و استقلال کامل برخوردارند مستلزم پذیرش حضور غریزه در ساحت عقلانیت با تاکید بر نفی و حفظ آن در حیطه فضیلت است.

عنصر عفّت یا سـوفروسونـه (σωφροσυνη / Sophrosyne) که اساس فضیلت عقلانی است در نهاد خود مستلزم به ‌رسمیت شناختن غریزه حیات است؛ زیرا کوششی است برای برقراري تعادل میان آگاهی/توان فردی و آگاهی/توان جمعی که بدون آن تمام آگاهی/توان پایمال خواهد شد. به‌نظر نمی‌رسد که عقلانیت مورد اشاره، نفی آن عنصر غریزی در نهاد آدمی باشد؛ بلکه بیشتر تاکید بر تعادل عقلانی است میان خود و دیگری که در میانه جهان همزیستی دارند و در چارچوب زندگانی زمینی، حیات عقلانی انسانی را سامان می‌بخشند. چه ‌بسا به تعبیر فروید:«کوشش در راه سعادت فردی و کوشش در اتحاد انسان‌ها برای هر فرد یک مبارزه است و این دو روند تکامل فردی و تکامل اجتماعی ناگزیر با یکدیگر برخورد می‌کنند و زمینه وجودی یکدیگر را نفی می‌کنند» (فروید، ملالت‌های تمدن). با این‌ حال عقلانیت مورد اشاره در زیست متوازن روح، تاکید بر این نکته است که حیات فردی نیز جز در گرو به ‌رسمیت شناختن فضیلت اخلاقی ممکن نیست.

در نهایت باید بر چند نکته بنیادین تاکید شود: نخست آنکه نسبت متوازن میان فضیلت اخلاقی و غریزه حیات تنها با تاکید بر عنصر معرفتی فضیلت و همگانی بودن حقیقت ممکن است. شوق زیستن اگر به نفی حکمت و حقیقت همگانی بینجامد به نفی خودش خواهد انجامید. دوم آنکه اگر شوق حیات به نفی حکمت و عقلانیت بینجامد به نفی فضیلت نیز خواهد انجامید؛ زیرا فضیلت اخلاقی تنها با عقلانیت حکمت و بازشناسی جایگاه وجودی دیگری ممکن است. نکته نهایی آنکه اگر ضمانت عقلانی معرفت همگانی منطق گفت‌‌وگوست، ضمانت عینی اخلاق نیز قانون اجتماعی است؛ غریزه حیات می‌کوشد با نفی حقیقت و فضیلت خود را به تمامیت برساند؛ همین امر وجود قانون در اندیشه و قانون در اجتماع را به‌ یکسان ضروری می‌سازد.

مدرس و پژوهشگر فلسفه

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون