گروه اجتماعي| خبر با وجود آنكه حالا در فهرست اخبار كهنه قرار گرفته اما هنوز هم غيرقابل باور است و بيشتر به شوخي شبيه ميماند آن هم در كشوري كه مردمش، مدعي ركوردشكني در نوعدوستي و كمك به همنوع و رقابت در نجات جان انسانها هستند :ساعت 22:34 روز 30 مهر گزارشي مبني بر ايست قلبي - تنفسي مرد مسني در منزل مسكوني خيابان گلبرگ شرقي به سامانه 115 اورژانس اعلام شد كه به سرعت اورژانس به محل حادثه اعزام شده و تكنسينهاي اورژانس در ساعت 22:44 به منزل بيمار رسيدند. همراهان بيمار، حين رسيدن تكنسينهاي اورژانس، از اضطراب زيادي برخوردار بودند كه با توجه به حساسيت موضوع، آمبولانس مقابل پاركينگ منزل همسايه روبهرويي، پارك شد. البته نحوه پارك بهگونهاي بود كه امكان تردد خودرو از پشت خودروي آمبولانس وجود داشت. تكنسينهاي اورژانس به سرعت بر بالين بيمار حاضر شده نسبت به احيا اقدام كردند، در اين زمان، همكاران 115 در تماس با تكنسين اعلام كردند كه خودروي آمبولانس در نقطه مناسبي پارك نشده و فردي در تماس با 115 خواسته كه خودروي آمبولانس جابهجا شود. تكنسينهاي اورژانس با توجه به انجام عمليات احيا، سوئيچ خودروي آمبولانس را به يكي از همراهان بيمار دادند و از وي خواستند با مراجعه به مقابل منزل، موضوع را به همسايه توضيح دهد كه در اين حين، همسايه ضمن فحاشي، با يك قمه به او همراه بيمار و خودروي آمبولانس حملهور شده و چهار لاستيك خودروي آمبولانس را پنچر كرد. تكنسينهاي اورژانس از ماجراي درگيري و پنچر شدن لاستيكهاي آمبولانس بيخبر بودند و در نهايت پس از انجام اقدامات اوليه، با برانكارد نسبت به انتقال بيمار اقدام كردند. تكنسينهاي اورژانس پس از انتقال بيمار به آمبولانس، با وضعيت ذكر شده مواجه شده كه براي انتقال بيمار درخواست حضور آمبولانس ديگري را كردند كه آمبولانس دوم در ساعت 23:33 در محل حاضر شد اما متأسفانه با تمام تلاش تكنسينهاي اورژانس بيمار فوت كرد. معاون عمليات اورژانس تهران» به دنبال اين اتفاق، اورژانس تهران از اين شخص به سبب وارد شدن خسارت به خودروي دولت شكايت كرده و خانواده متوفي هم از او به دليل تسبيب در مرگ عزيزشان شكايت كردهاند كه حالا، متهم با قيد وثيقه آزاد است. بسياري افراد وقتي اين خبر را خواندهاند، حتما از صميم قلب از رفتار اين شهروند غيرمسوول عصباني شدهاند. درست است كه برخورد با اين شخص خاطي، آن عزيز از دست رفته را به خانوادهاش برنميگرداند اما شايد باعث جلوگيري از چنين رفتار اشتباهي در بين ساير هموطنان شود كه كمي سنجيدهتر عمل كنند و صرفا از روي احساس و عصبانيت تصميم نگيرند. مجتبي خالدي؛ سخنگوي سازمان اورژانس كشور در گفتوگو با «اعتماد»، اين واقعه تلخ و غيرقابل باور را تحليل كرده است .
خبر پنچر كردن لاستيكهاي اورژانس 115 توسط همسايه شاكي و فوت بيمار بدحال به دليل امكانپذير نشدن انتقال به مركز درماني كه در خبرگزاريها منتشر شد، هنوز هم قابل باور نيست. شما به عنوان سخنگوي اورژانس چه توضيحي درباره اين اتفاق تلخ و غيرقابل باور داريد؟
شرايط كاري ما طوري است كه لحظات كمكرساني براي ما بسيار حياتي است. بسياري اوقات، مردم و حتي پليس راهنمايي و رانندگي اين گلايه و سوال را دارند كه چرا آمبولانس آژير ميكشد يا چرا در مسيرهاي ممنوع تردد ميكند يا تقاطع چراغ قرمز را رد ميكند و چون در بسياري مواقع ميبينند كه تكنسينهاي ما در آمبولانس هستند، متوجه ميشوند كه بيماري داخل آمبولانس نيست. تمام همكاران اورژانس تا زماني كه به محل حادثه برسند، مسووليت سختي بر عهده دارند. وقتي بالاي سر بيمار رسيدند، ديگر هيچ الزامي به سرعت نيست مگر در مورد بيماران بدحال كه ثانيهها بسيار حياتي است ولي تا پيش از آن، دچار استرس هستند كه بيمار در چه وضعيتي است. بنابراين، اولويت ما، مسير رفت است و اين استرس حتي در توقف خودرو هم وجود دارد. بعضي اوقات ميبينيد كه آمبولانس، ورودي پاركينگ يك منزل را اشغال كرده يا شرايط طوري است كه عبور آمبولانس تردد در يك كوچه را مختل ميكند و در بسياري موارد، مردم مراجعه ميكنند و ميگويند ميخواهند ماشينشان را حركت بدهند و آمبولانس مزاحم است كه در اين شرايط، ما آمبولانس را جابهجا ميكنيم. در اين اتفاق تلخ هم، تكنسينهاي ما در حال احياي قلبي ريوي بيمار بودند. در احياي قلبي ريوي، در خوشبينانهترين حالت و با فراهم بودن تمام امكانات، 30 درصد امكان زنده ماندن فرد وجود دارد كه هر كوتاهي بر اثر دير رسيدن يا تاخير در احيا يا تعلل در احيا، اين درصد را باز هم كاهش خواهد داد. تكنسين ما هم مجبور است براي بيمار بدحال تمام تلاش خود را بكند كه جان او را نجات دهد. خيلي دوست داشتم با اين همسايه شاكي صحبت ميكردم كه ببينم با چه ذهنيتي اين اقدام را مرتكب شد. فكر ميكنم حتي اگر از يك كودك 5 ساله هم بپرسيد كه آيا بايد براي آمبولانس مزاحمت ايجاد كنيم، ميگويد كه بايد مسير را براي آمبولانس باز كنيم. ماشين ما، آمبولانس بود با همان علايم ويژه و حتي به اين فرد توضيح داده شد كه بيمار، بدحال است. اين آدمها هم براي نجات جان انساني آمدهاند كه غريبه نيست و همسايه است ولي متاسفانه اين فرد، براي همسايهاش هيچ ارزشي قائل نبود. واقعا چه كار فورياي داشت كه حتي نميتوانست براي جابهجايي آمبولانس منتظر بماند؟
احتمالا همكاران شما هم بعد از اين اتفاق دچار شوك بودند از اينكه فردي، امكان زنده ماندن داشته ولي بر اثر كينه و نفرت يك غريبه فوت كرده؟
در شهري كه حدود 11 ميليون نفر در شب و 15 ميليون نفر در روز در آن تردد دارند، بايد سيستم قوي اورژانس فعال باشد كه به اين جمعيت، خدمات اورژانسي بدهد. من از همكارانم خواستم اين آمار را استخراج كنند كه در ساعت وقوع آن اتفاق تلخ، چند آمبولانس ما در شهر تهران در حال ماموريت بودند. خيلي اوقات مجبوريم آمبولانسي را از محله ديگر به محلي بفرستيم كه آمبولانسش در محل ديگري در حال ماموريت است و تلاشمان اين است كه بيشترين خدمات را به بيشترين افراد بدهيم. حالا اگر يك آمبولانس توسط خود شهروندان از كار بيفتد، ناچار ميشويم يك آمبولانس را از دو محل دورتر براي انتقال بيمار بدحال اعزام كنيم. آن روز، همه ما تاسف خورديم و اين اتفاق، يكي از نقاط تاريك و سياه فوريتهاي پزشكي در ايران خواهد بود و فكر ميكنم در تمام كشورها هم به عنوان نقطه ضعفي براي ايران عزيزمان ثبت شود كه در يك شهر، آمبولانس اعزامي براي نجات فردي كه دچار ايست قلبي تنفسي شده بود، توسط يك شهروند از كار افتاد و اين اتفاق، باعث مرگ آن بيمار شد. آمبولانس، مال من نيست، مال مردم است. همان فردي كه لاستيكهاي آمبولانس را پنچر كرد، ماليات ميدهد كه اين آمبولانس خريداري شود. پس اين فرد، علاوه بر ضرري كه به خودش زده، يك خانواده را عزادار كرده. وقتي چهار چرخ يك آمبولانس پنچر ميشود، در خوشبينانهترين حالت، حداقل 4 ساعت از رده عمليات خارج ميشود در حالي كه در همين مدت ميتوانست جان 4 الي 5 نفر ديگر را هم از مرگ نجات دهد.
تعداد تماسهاي روزانهتان چقدر است؟
حدود 13 هزار تماس روزانه داريم كه 3500 تماس از اين تعداد، درخواست خدمات آمبولانس دارند.
چند آمبولانس داريد؟
در شهر تهران با موتورآمبولانسهايمان، حدود 450 دستگاه است اما موتورآمبولانسها در ساعات شب و در روزهاي باراني قابل استفاده نيستند و فقط 300 دستگاه آمبولانس براي انتقال بيماران داريم.
يعني در شرايط عادي هم با كمبود آمبولانس مواجه هستيد.
دقيقا و حالا فكر كنيد در اين شرايط، يك دستگاه هم از رده خارج شود. البته هيچ مطالعهاي هم انجام نشده كه از ميزان خسارت ناشي از خرابكاري يك شهروند و مختل شدن 4 ساعته خدمترساني آمبولانس ارزيابي ارايه دهد علاوه بر آنكه اينجا، پاي خسارت ريالي و جاني مطرح است چون يك خانواده به دليل سهلانگاري و حماقت يك همسايه عزادار شده آن هم در حالي كه بيمار، احيا شده بود.
يعني عمليات احيا موفق بود؟
بله و موفقيت احيا از 30 درصد به 100 درصد رسيد و ما از اين دلمان سوخت كه بيماري كه 30 درصد شرط بقا داشت، احيا شد كه زنده بماند ولي متاسفانه او را بر اثر تاخير در انتقال به مركز درماني از دست داديم.
با مورد مشابه اين اتفاق در سالهاي خدمتتان مواجه بوديد؟
نه تنها در ماموريتهاي خودم، حتي در گزارشهاي همكارانم هم چنين اتفاقي سابقه نداشت. با مواردي از اعتراضات كلامي نسبت به پارك آمبولانس مواجه بوديم ولي همان معترضان هم ظرف مدت كوتاهي، پشيمان ميشدند چون همه ما به اين باور داريم و قرآن هم ميفرمايد اگر جان يك نفر را نجات بدهي، انگار جان همه انسانها را نجات دادهاي.
آيا راهنمايي و رانندگي، تسهيلاتي براي اورژانس 115 كه بهطور مشخص و طبق قانون، موظف به انتقال بيماران بدحال است، قائل شده است؟
تردد در خط ويژه، رد شدن از چراغ قرمز و حتي تردد در مسيرهاي يكطرفه مشروط بر اينكه باعث تصادف نشود، از جمله تسهيلات راهنمايي و رانندگي است.
آيا اين مقررات به شاكي اجازه ميدهد كه از محل توقف آمبولانس شكايت كند؟
طبق همين قوانين و مقررات، توقف آمبولانس در مناطق ممنوعه هم در زمان عمليات احيا مجاز است. ما كه از كره ديگري نيامدهايم. ما هم از همين مردم هستيم و تلاشمان اين است كمترين زحمت را براي مردم ايجاد كنيم. ما اگر ساعت 2 بامداد در يك مسير كم تردد با ترافيك روان در حال انتقال بيمار بدحال باشيم، حتي از آژير استفاده نميكنيم كه استراحت شهروندان را مختل نكنيم. در اين حادثه، همكاران من با آن همسايه صحبت كردند و گفتند كه اين بيمار، بدحال است و قرار شد آمبولانس جابهجا شود و در نهايت، همكار من سوييچ خودرو را با وجود آنكه نسبت به حراست از آن مسوول بود، به همسايه داد كه آمبولانس را جابهجا كند تا در درجه اول، جان اين بيمار نجات پيدا كند و در درجه دوم، كار اين همسايه هم راه بيفتد. ما تمام راههاي ممكن را طي كرديم اما واقعا حق اين نبود كه يك بيمار بدحال، اينطور از دست برود چون تقدير اين بيمار بر اين بود كه زنده بماند. فكر نميكنم آن همسايه ديگر بتواند در آن كوچه زندگي كند چون هيچ يك از ساكنان آن كوچه او را نميبخشند.