• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4509 -
  • ۱۳۹۸ چهارشنبه ۲۲ آبان

مروري بر صفات حميده پيامبر عظيم‌الشأن اسلام در سالروز ولادت‌شان

سيره سيد؛ درود خدا بر او باد

مصطفي دلشاد تهراني

سبك زندگي رسول خدا چنان اهميت دارد كه خداوند به پيروي از آن راه، سفارش و تاكيد كرده است:

«لقد كان لكم فِي رسُولِ‌الله أُسوةٌ حسنةٌ» (احزاب/ 21) هر آينه شما را در [راه و رسم و سبك زندگي] رسول خدا نمونه و سرمشقي نيكو و پسنديده است. مسلمانان از ابتداي اسلام به راه و رسم و سبك زندگي پيامبر توجه داشتند و جمعي از آنان تلاش مي‌كردند تا آن را پي بگيرند. به تدريج رويكرد شكل‌گرايانه به راه و رسم و سبك زندگي پيامبر چيره شد و رويكرد به قواعد و اصول آن مغفول ماند، چنانكه در آموزه‌اي از امام علي(ع) مي‌توان اين رويكرد را دريافت. شريف رضي آورده است كه شخصي نزد اميرمومنان آمد و از او درباره اين سخن رسول خدا(ص) پرسيد كه فرمود:«پيري را با خضاب بپوشانيد و خود را به يهود همانند نسازيد». حضرت گفت:«جز اين نيست آن بزرگوار كه درود خدا بر او و خاندانش باد، هنگامي اين سخن را فرمود كه دين [داراي كسان] اندك بود؛ ليكن اكنون كه دامنه آن گسترش يافته و پايه‌هاي آن استوار شده پس هر كس هرگونه خواست رفتار كند، آزاد است». (نهج‌البلاغه، حكمت 17) سخن امام(ع) ناظر بر اين است كه اين آموزه‌ها اموري شكلي است كه تابع اوضاع و احوال اجتماعي و فرهنگي است و آموزه‌اي براي همه زمان‌ها نيست و آنچه مهم است، دريافت روح آموزه‌ها و قواعد و اصول حاكم بر آنهاست. اين چيزي است كه بايد از رفتارشناسي پيامبر آموخت و در زندگي جاري كرد. قرآن كريم گذشته از آنكه پيامبر را نمونه و سرمشقي نيكو براي زندگي و زيست متعالي معرفي كرده، تصويري دقيق از آن حضرت ارايه كرده است كه بر اساس آن مي‌توان رفتار‌شناسي پيامبر را پاك از پيرايه‌هايي كه دوستان گزافه‌گو و دشمنان كينه‌جو ساخته‌اند، دريافت و روح حاكم بر رفتار او و قواعد و اصول زندگي‌اش را راهنماي خويش كرد. گزارش‌هاي رفتار پيامبر در منابع تفسيري، حديثي و تاريخي قابل جست‌وجو است و البته با توجه به دخل و تصرف‌ها و جعليات بسيار در آن لازم است با عرضه آنها بر قرآن كريم و با دقت‌هاي عقلي و ضوابط نقد گزارش‌ها بدانچه قابل پذيرش است، استناد كرد.

انساني در اوج اخلاق

پيامبر انساني در اوج اخلاق بود. همه ‌چيز او رنگ اخلاق داشت. سيره‌نويسان درباره او نوشته‌اند: رسول خدا در همه عمر خود امين‌ترين مردمان، دادگرترين آنان، پاكدامن‌ترين انسان‌ها و راستگوترين ايشان بود تا آنجا كه مخالفان و دشمنانش نيز بدين امر معترف بودند. اخلاق پيامبر اكرم جلوه تمام زيبايي‌ها و لطافت‌هاي قرآني و كمالات انساني بود و خداوند او را به آراسته بودن به اخلاقي بزرگ معرفي كرده است. اين سخن خداوند و تصويري كه قرآن از پيامبر ارايه كرده، ميزاني است اساسي براي دريافت رفتارشناسي آن حضرت و هر چه درباره او نقل شده است بايد با اين ميزان سنجيده شود. زندگي پيامبر اكرم(ص) و راه و رسم او در عرصه‌هاي گوناگون سرشار از لطافت‌ها و زيبايي‌هاي رفتاري است. آن حضرت به تمام معنا رحمتي براي همگان بود و تعاملش با ديگران حتي بدخواهان، زشت‌گويان، منكران و دشمنان، سراسر رحمت و محبت و بخشش و گذشت بود و هرگز بدي را با بدي پاسخ نگفت و نسبت به هيچ كس خشونت نورزيد. بلكه بدي‌ها را با خوبي مي‌زدود و دل‌هاي سخت را با لطافت رفتاري خويش نرم مي‌كرد. پيام‌آور رحمت و عدالت، برترين نمونه براي زيست اخلاقي در همه عرصه‌هاي زندگي است و يادآوري نمونه‌هاي رفتاري آن حضرت مي‌تواند شاخص‌هايي براي زيست مطلوب باشد.

1- مراقبت بر خويش

پيامبر با وجود آن جايگاه الهي و پيوستگي با وحي، سخت خويشتن را مراقبت مي‌كرد و نگران بود كه مبادا شكرگزار نعمت‌هاي خداوندي نباشد و بيمناك بود كه به خود واگذاشته شود. از امام صادق نقل شده است كه شبي پيامبر در اتاق اُم‌سلمه بود. نيمه‌هاي شب اُم‌سلمه متوجه شد كه پيامبر در بستر نيست. برخاست و در جست‌وجوي پيامبر برآمد. ناگاه او را در گوشه اتاق ديد كه ايستاده و دست‌هايش را به سوي آسمان گرفته و گريان مي‌گويد:«بار خدايا! نيكي‌ها و بساماني‌هايي را كه ارزاني‌ام داشته‌اي هرگز از من باز مگير! بار خدايا! هرگز مرا چشم بر هم زدني به خودم وا مگذار!».

اُم‌سلمه كه پيامبر را در چنين حالي ديد، منقلب شد و بازگشت و شروع به گريستن كرد به گونه‌اي كه از صداي گريستنش پيامبر متوجه او شد. پس به سوي او رفت و سبب گريه‌اش را پرسيد. اُم‌سلمه گفت: پدر و مادرم فدايت باد، ‌اي رسول خدا! چرا گريه نكنم كه تو با آن مقامي كه نزد خدا داري و خداوند همه گناهان قبل و بعد تو را آمرزيده است، چنين حالي داري؟! پيامبر گفت:«اي اُم‌سلمه! چه چيز مرا در امان مي‌دارد؟! خداوند يونس بن‌متي را يك چشم بر هم زدن به خودش واگذاشت و در نتيجه آن شد كه شد!». (تفسير القمي، ج2، ص75)

2- راستگويي

پيامبر اكرم در تمام زندگي خود جز راست نگفت و جز بدان نخواند. اين ويژگي پيامبر چنان بود كه سرسخت‌ترين دشمنانش نيز آن را به زبان مي‌آوردند و تمجيد مي‌كردند.

بزرگان اهل‌ سنت از قول علي(ع) نقل كرده‌اند كه در اوج مخالفت سران قريش با پيامبر(ص) ابوجهل به او گفت: ما شخص تو را تكذيب نمي‌كنيم زيرا تو در ميان ما دروغگو شمرده نمي‌شوي بلكه آنچه كه آورده‌اي، تكذيب مي‌كنيم. آنگاه بود كه خداوند آيه 33 سوره انعام را نازل كرد:«آنان تو را تكذيب نمي‌كنند بلكه ستمكاران آيات خدا را انكار مي‌كنند». (سنن الترمذي، ج5، ص244) رفتار و كردار پيامبر چنان بود كه مخالفان سرسخت او نيز او را به صدق و راستي مي‌شناختند و مخالفتشان با او به سبب ترس از به خطر افتادن منافعشان و نيز تعصب و لجاجت و رقابت‌هاي قبيلگي بود. نقل كرده‌اند كه روزي ابوجهل با پيامبر روياروي شد و با او مصافحه كرد. به او اعتراض شد كه چرا چنين كرده است. گفت: به خدا سوگند مي‌دانم كه او راستگو و پيامبر است ولي ما چه زماني تابع عبد مناف بوده‌ايم؟! (مجمع‌البيان في تفسير القرآن، طبرسي، ج2، ص294)

3- وفادارترين مردمان به عهد و پيمان

پيامبر در پايبندي به عهد و پيمان سرآمد بود و همه زندگي‌اش چنين گذشت و با دوست و دشمن و خويش و بيگانه در پاسداشت عهد و پيمان و استوار بودن بر تعهدات يكسان رفتار مي‌كرد. اميرمومنان علي(ع) در توصيف او گفته است كه رسول خدا از همه مردم به آنچه پيمان بسته و تعهد كرده بود، وفادارتر بود. (تاريخ المدينه‌المنوره، ابن شبه، ج2، ص605) پيامبر در جزئي‌ترين امور نيز خلاف وعده نكرد. در منطق عملي رسول خدا به هيچ قرار و پيماني بي‌مهري و كم‌توجهي نمي‌شد و او در كوچك‌ترين امور نيز خيانتي در امانت روا نمي‌داشت، چنانكه در خبري از امام صادق(ع) تاكيد شده كه آن حضرت فرمان مي‌داد حتي درباره نخ و سوزني نيز اداي امانت كنند. (الكافي، كليني، ج2، 636)

4- پايبندي به قول و قرار

پيامبر در همه زندگي خود به تمام معنا پايبند قول و قرار خويش بود. قاضي عياض به اسناد خود از ابوالحمْساء نقل كرده است كه گفت پيش از بعثت با پيامبر معامله‌اي كردم و مقداري از آن باقي ماند. با او در مكان وي قرار گذاشتم تا آن را تحويل دهم ولي قرار خود را فراموش كردم تا آنكه پس از 3 روز به خاطرم آمد. پس به مكان او رفتم و ديدم او در آنجاست. به من گفت: جوان! مرا سخت به زحمت انداخته و در محظور قرار داده‌اي كه 3 روز است در اينجا منتظر توام! (الشفا بتعريف حقوق المصطفي، ج1، ص165)

5- پرهيز از هر گونه خلف وعده

پيامبر در همه زندگي خود امانت‌دارانه زيست و هرگز عهد و پيماني را نشكست و قول و قراري را زير پا نگذاشت. اين ويژگي رفتاري او گه گاهي او را در زحمت و دردسر مي‌انداخت ولي او به تمام معنا امين بود. امام صادق(ع) گزارش كرده است كه رسول خدا(ص) با مردي قرار گذاشت كه در كنار صخره مشخصي در انتظار آن مرد بماند تا آن مرد برگردد. امام صادق(ع) توضيح داده است كه شدت گرماي آفتاب، رسول خدا(ص) را در آن مكان رنج مي‌داد. اصحاب به او گفتند: چه مي‌شود كه به سايه منتقل شود؟ حضرت گفت:«وعده‌گاه ما همين جاست؛ [در اين مكان مي‌مانم] و اگر نيامد خلف وعده از جانب او خواهد بود». (مكارم‌الاخلاق، رضي‌الدين طبرسي، ص24)

6- پايبندي به عهد و پيمان با دشمن

پيامبر پايبندي با عهد و پيمان را با هر كس و هر گروهي كه باشد، مهم‌ترين ركن زندگي انساني و ايماني مي‌دانست و با رفتار خود آن را به بهترين صورت نشان مي‌داد. از نمونه‌هاي درخور توجه، ماجراي عمره قضاست. بنابر يكي از مفاد صلح‌نامه حُديبيه كه به سال ششم ميان پيامبر و مشركان قريش منعقد شد، مسلمانان مي‌توانستند پس از يك سال از زمان انعقاد پيمان به مكه روند و 3 روز در آنجا بمانند و اعمال عمره به جا آورند سپس مكه را ترك كنند. بنابراين رسول‌خدا(ص) به جاي عمره‌اي كه در سال ششم از او و مسلمانان فوت شده بود در ذيقعده سال هفتم هجري با همان عده از اصحاب كه در حُديبيه شركت داشتند- به جز چند نفر كه در اين مدت به شهادت رسيده يا درگذشته بودند- رهسپار مكه شد. مكيان با شنيدن خبر رسيدن مسلمانان، مكه را خالي گذاشتند و رسول خدا و همراهانش وارد مكه شدند و 3 روز در آنجا ماندند و مراسم عمره به جا آوردند. روز چهارم نمايندگان قريش، سهيل بن‌عمرو و حُويطب بن‌عبدالعُزي آمدند و گفتند: 3 روز شما تمام است و بر حسب قرارداد بايد هر چه زودتر سرزمين ما را ترك كنيد. برخي از ياران پيامبر از صراحت گفتار نمايندگان قريش ناراحت شدند ولي پيامبر، كسي نبود كه در پايبندي به عهد و پيمان سستي ورزد يا نسبت به خواسته ايشان طبق قرارداد-هرچند با بياني تند- دلگير شود. پس همان وقت فرمان داد كه هيچ يك از مسلمانان نبايد تا شب در مكه بمانند. نداي كوچ در ميان مسلمانان داده شد و همگي بي‌درنگ سرزمين حرم را ترك كردند. (المغازي، واقدي، ج2، ص740)

7- شكيبايي بر آزارها

پيامبر در راه هدايت مردم از شكيبايي شگفتي بهره برد. او هرگز به سبب آزارها از كوره در نرفت و در رسالت خويش كوتاهي نورزيد و تلاش براي نجات آن مردم فرو رفته در جاهليت را رها نكرد. او براي مخالفان و دشمنان خويش جز خير و صلاح و نجات نمي‌خواست و آن هنگام كه در جايگاه قدرت قرار گرفت و امكان مجازات مخالفان و دشمنان برايش مهيا شد جز بخشش و رحمت و بزرگواري بر آنان جاري نكرد. مُنيب شاهد صحنه‌اي دردناك و در عين حال پر عظمت از زندگي و رسالت پيامبر بوده كه آن را چنين گزارش كرده است: در آغاز رسالت، رسول خدا را ديدم كه مي‌گفت:«اي مردم! بگوييد خدايي جز ‌الله نيست تا شكوفان و رستگار شويد!». اما در واكنش به اين ندا، برخي به صورت او آب دهان مي‌انداختند و برخي رويش خاك مي‌پاشيدند و برخي او را سب مي‌كردند و دشنامش مي‌دادند. شاهد بودم كه در آن هنگام، دختركي قدحي آب آورد و پيامبر صورت و دستان خود را شست و گفت: «دخترم شكيبا باش! و براي چيره ‌بودن آنان بر پدرت و خوار نمودنش، اندوهگين مباش!». (التاريخ‌الكبير، بخاري، ج8، ص14)

8- روح بلند و بخشش و گذشت شگفت

پيامبر در تلاش براي هدايت و نجات مردمان بر بخشش و گذشتي شگفت عمل كرد كه گوياي روح بلند، دل بي‌كينه و سرشار از دوستي انسان‌هاست. عبدالله بن‌مسعود گوشه‌اي از صحنه‌اي كه خود شاهد آن بوده را گزارش كرده است: گويا رسول خدا را مي‌بينم كه داستان پيامبري را به نمايش مي‌گذارد كه قومش او را زدند و خونين كردند و او در حالي كه خون از چهره خويش مي‌زدود، مي‌گفت:«بار خدايا! قوم مرا بيامرز! زيرا كه آنان نمي‌دانند!».(صحيح‌البخاري، ج4، ص151، ج8، ص51)

9- رفتار بزرگوارانه و بي‌منت

پيامبر بزرگواري را به اوج رسانده بود و روحيه‌اي داشت كه خطاي انسان‌ها را به رويشان نمي‌آورد. انس بن‌مالك، خدمتكار پيامبر كه تمام دوران مدينه از نزديك شاهد رفتار پيامبر بوده از رفتار بزرگوارانه آن حضرت خاطره‌ها نقل كرده است. از جمله مي‌گويد، راه و رسم پيامبر در ماه رمضان اين بود كه با يك نوشيدني افطار مي‌كرد و سحر نيز يك نوشيدني مي‌خورد و گاهي اوقات در هر وعده فقط يك نوشيدني بود كه حضرت از آن استفاده مي‌كرد. در يكي از شب‌هاي ماه رمضان، چنين افطاري را براي او آماده كردم ولي پيامبر نيامد. به گمان اينكه كسي از اصحاب او را به افطاري دعوت كرده و پيامبر بدانجا رفته است پس از گشودن روزه خود، افطاري او را نيز خوردم. ساعتي پس از عشا پيامبر آمد. كسي همراه آن حضرت بود. از او پرسيدم كه آيا پيامبر در جايي افطار يا كسي او را دعوت كرده است؟ گفت: خير. پيامبر به كار خود مشغول شد و هيچ سخني درباره افطاري به ميان نياورد. من پيوسته منتظر بودم كه پيامبر خواهان افطاري خود شود ولي هيچ به روي خود نياورد. من تمام شب را از فكر اينكه پيامبر گرسنه مانده است، نگران بودم و در غم و اندوهي به سر مي‌بردم كه فقط خدا از آن خبر دارد. سحر شد و پيامبر سحري نيز نخواست و اينگونه روزه گرفت و به هيچ‌وجه به روي من نياورد و تاكنون نيز از آن سخني به ميان نياورده است! (مكارم‌الاخلاق، رضي‌الدين طبرسي، ص32)

10- بي‌تكلفي

سيرت پيامبر چنان بود كه از هر گونه تكلفي پاك بود و اين امر را در همه عرصه‌هاي زندگي خود پاس مي‌داشت؛ در سخن گفتن، راه رفتن، پوشش و آرايش، نشست و برخاست و روابط و رفتار. او مانند سلاطين و اشراف لباس نمي‌پوشيد و مانند آنان سخن نمي‌گفت و از رفتار شاهانه با كر و فر و طمطراق بيزار بود. چنان نبود كه در رفت و آمد، خيل مريدان و ملتزمان ركاب همراهي‌اش كنند. از اين قيدها و تكلف‌ها آزاد بود. چشم‌ها را با كبكبه و دبدبه پر نمي‌ساخت، كه اين سيرت «ملأ» است، بلكه سادگي، راحتي و بي‌آلايشي او بود كه همه را مجذوب مي‌كرد. چون راه مي‌رفت، قدم‌هايش را سبك برمي‌داشت و تند مي‌رفت. حسن بن‌علي(ع) از قول هند بن ابي‌هاله- دايي خود (برادر ناتني حضرت زهرا)- پيامبر(ص) را چنين توصيف كرده است: «و يمْشِي هوْنًا ذرِيع المشْية إِذا مشي كأنما ينْحطٌ مِنْ صببٍ.» (الطبقات‌الكبري، ابن‌سعد، ج1، ص422)

[رسول خدا] سبك گام برمي‌داشت و با شتاب راه را طي مي‌كرد، گويي از سراشيبي پايين مي‌رفت.

11- بي‌تكلفي در نشست و برخاست ميان مردمان

پيامبر از روابط و مناسبات متكلفانه بيزار بود و از آنچه در نشست و برخاست قدرتمندان و سلطانان با اطرافيان و مردمان ديده مي‌شد در راه و رسم پيامبر هيچ ديده نمي‌شد. چون وارد مجلسي مي‌شد براي خود جايگاه ويژه قائل نبود و صدرنشين مجلس نمي‌شد بلكه در نزديك‌ترين جاي به محل ورود خود مي‌نشست، چنانكه اين نكته در حديث امام صادق(ع) آمده است. (الكافي، كليني، ج2، ص662)

با وجود آنكه مسلمانان به او عشق مي‌ورزيدند و نهايت احترام را به او مي‌گذاشتند ولي پيامبر اجازه رفتار و مناسبات متكلفانه به آنان نمي‌داد. انس بن‌مالك كه در تمام دوران مدني به عنوان خدمتكار نزد پيامبر بوده و بسياري از رفتار و روابط آن حضرت را ديده، گزارش كرده است كه هيچ كس نزد مسلمانان از رسول ‌خدا محبوب‌تر نبود با وجود اين، چون آن حضرت را مي‌ديدند، برايش به پا نمي‌خاستند زيرا مي‌دانستند كه چنين كاري را خوش نمي‌دارد. (سنن الترمذي، ج5، 84)

12- انجام دادن كارهاي شخصي به دست خويش

پيامبر با وجود مسووليت‌ها و گرفتاري‌هاي بسيار، هرگز كارهاي خود را به ديگران محول نمي‌كرد و كارهاي شخصي‌اش را خود انجام مي‌داد. ابوهُريره شاهد رفتاري بوده و خاطره‌اي را نقل كرده كه بسيار آموزنده است. او مي‌گويد، روزي همراه رسول خدا وارد بازار شدم. حضرت نزد بزازان رفت و پايين‌پوشي به چهار درهم خريد. در ميان بازاريان، قپان‌داري بود كه كالاها را وزن مي‌كرد. پيامبر به او فرمود: «سنگين‌تر وزن كن!». قپان‌دار گفت: اين سخني است كه من از هيچ كس نشنيده‌ام! ابوهُريره گويد كه به او گفتم: در ناداني و جفاي تو در دين‌ات همين بس كه تو پيامبرت را نمي‌شناسي. پس قپان را پرت كرد و دست پيامبر را كشيد تا بر آن بوسه زند. پيامبر دست خود را پس كشيد و فرمود:«اين چه كاري است!‌ بي‌گمان اين رفتار ايرانيان با پادشاهان است و من پادشاه نيستم. من فقط مردي از خودتان‌ام».

قپان‌دار وزن كرد و سنگين‌تر وزن كرد. رسول خدا پايين‌پوش را گرفت. من پيش رفتم تا آن را بگيرم و براي پيامبر حمل كنم. حضرت فرمود:«صاحب كالا خود سزاوارترين كس است، مگر آنكه ناتوان از حمل آن باشد كه در اين صورت برادر مسلمانش، ياري‌اش دهد». (مسند أبي‌يعلي الموصلي، ج11، ص25)

13- نگراني از غلو درباره خود

پيامبر چنان بود كه مردمش به ‌شدت او را دوست مي‌داشتند و به او عشق مي‌ورزيدند و آن حضرت سخت بيمناك بود كه مبادا درباره او غلو و او را پرستش كنند يا سخناني درباره او گويند كه فراتر از آن چيزي باشد كه هست. با اين توجه، روزي به آنان فرمود:«مرا بالاتر از آنچه هستم، قرار مدهيد و آن‌ سان كه نصارا درباره مسيح سخن گفتند درباره من سخن مگوييد كه به درستي خداوند پيش از آنكه مرا رسول [خويش] گيرد، بنده [خود] گرفته است». (الكامل في‌اللغه والادب، مبرد، ج1، ص203) در اين ‌باره، خليفه دوم سخني را از پيامبر شنيده و روايت كرده كه به خوبي نگراني پيامبر را نشان مي‌دهد و آن سخن اين است: «در مدح و ستايش من آن ‌سان كه نصارا درباره عيسي بن‌مريم مبالغه كردند، مبالغه مكنيد كه من فقط بنده خدايم. پس درباره من فقط بگوييد كه او بنده خدا و فرستاده اوست». (المسند، احمد بن حنبل، ج1، ص24)

14- پايبندي به كيفيت استخدام وسيله در راه اهداف والا

پيامبر هرگز براي ترويج دين و آيين و پيشبرد اهداف خود از وسيله نادرست و غيرحق بهره نگرفت. گزارش شده است كه چون ابراهيم، پسر رسول خدا از ماريه قبطيه در 18 ماهگي از دنيا رفت، پيامبر سخت متاثر و اشكش روان شد. پيامبر با حال تاثر مي‌گفت: «اي ابراهيم! دل مي‌سوزد و اشك مي‌ريزد و ما براي تو اندوهناكيم ولي هرگز چيزي بر خلاف رضاي پروردگار نمي‌گوييم». (الطبقات‌الكبري، ابن‌سعد، ج1، 140) تاثر پيامبر همه را متاثر كرده بود. براي دوستداران پيامبر ديدن چهره اندوهبار و گريان او سخت بود. در اين اوضاع و احوال غمبار، خورشيد گرفت. همزماني اين دو رويداد سبب شد تا مردم خورشيد گرفتگي را به اندوهي و گرياني پيامبر مرتبط كنند و نتيجه بگيرند كه چون براي پيامبر اين پيشامد ناگوار روي داده، عالم بالا نيز از شدت تاثر، اينگونه با اندوهگيني او هماهنگي نشان داده است. اعتقادها به پيامبر بيشتر شد و اين امر را نشانه‌اي از خداوند در تاييد پيامبر دانستند. چون نظر مردم در اين باره به گوش پيامبر رسيد، سخت برآشفت. پيامبر و استفاده از ناآگاهي و ناداني و خرافه‌باوري در جهت تثبيت، تحكيم و ترويج دين و آيين؟! هرگز! پس مردم را فراخواند و بر منبر شد تا به روشني و محكمي اعلام كند كه چنين پيوندها و ارتباط‌هايي در نظام قانونمند الهي نيست! و بر خلاف تصور عمومي گفت: «أيها الناسُ! إِن الشمْس و الْقمر آيتانِ مِنْ آياتِ‌الله، يجْرِيانِ بِأمْرِهِ، مُطِيعانِ لهُ، لا ينْكسِفانِ لِموْتِ أحدٍ و لا لِحياتِهِ؛ فإِذا انْكسفا أوْ أحدُهُما صلوا؛ مردم! بي‌گمان خورشيد و ماه دو آيه از آيات خدايند كه به فرمان او در حركت‌اند و مطيع اويند و براي مرگ و زندگي كسي نمي‌گيرند؛ پس چون گرفتند، نماز‌ گزاريد.» با اين سخن، آب سردي بر آن گرماي پيوند دادن چنين اموري به هم ريخته شد. پس پيامبر از منبر فرود آمد و نماز آيات گزارد و پس از نماز به علي گفت:«برخيز و ساز و برگ تدفين پسرم را آماده كن». (المحاسن، برقي، ص314)

15- جلوگيري از سوءاستفاده نزديكان و ويژگان

سوءاستفاده نزديكان و ويژگان رهبران و زمامداران از جايگاه و موقعيت آنان و دستيابي به فرصت‌ها و امكانات بيرون از قانون و فراتر از حق، امري رايج بوده است. پيامبر در تمام دوران رسالت خود به هيچ يك از نزديكان و ويژگان اجازه سوءاستفاده از رابطه خويشاوندي يا نزديكي با خود را نداد و در اين امر بسيار سخت‌گير بود. هنگامي كه مكه گشوده شد و در اختيار پيامبر قرار گرفت، برخي از نزديكان پيامبر خواستار فرصت‌هاي نابرابر شدند و جمعي به گمان خويشاوندي با او براي خود برتري‌ها و بخشودگي‌هاي آخرتي قائل شدند. پس پيامبر بر كوه صفا ايستاد و فرمود: «اي فرزندان هاشم!‌ اي فرزندان عبدالمطلب! همانا من فرستاده خدا به سوي شما و خيرخواهتانم. نگوييد كه محمد از ماست. به خدا سوگند كه دوستان من از ميان شما و غير شما كساني جز پرواپيشگان نيستند. من در روز قيامت شما را نشناسم؛ و چنان نباشد كه به قيامت درآييد در حالي كه دنيا را بر پشت خود بار كرده باشيد و مردم بيايند در حالي كه آخرت را با خود آورده باشند.

بدانيد كه ميان خود و ميان خداي بزرگ و شما عذري و بهانه‌اي باقي نگذاشتم؛ و من در گرو عمل خويش‌ام و شما نيز در گرو عمل خويش آييد!». (صفات‌الشيعه، صدوق، ص84)

 


شريف رضي آورده است كه شخصي نزد اميرمومنان آمد و از او درباره اين سخن رسول ‌خدا (ص) پرسيد كه فرمود:«پيري را با خضاب بپوشانيد و خود را به يهود همانند نسازيد». حضرت گفت:«جز اين نيست كه آن بزرگوار كه درود خدا بر او و خاندانش باد هنگامي اين سخن را فرمود كه دين [داراي كسان] اندك بود؛ ليكن اكنون كه دامنه آن گسترش يافته و پايه‌هاي آن استوار شده پس هر كس هر گونه خواست رفتار كند، آزاد است». (نهج‌البلاغه، حكمت 17)

بزرگان اهل‌ سنت از قول علي(ع) نقل كرده‌اند كه در اوج مخالفت سران قريش با پيامبر(ص) ابوجهل به او گفت: ما شخص تو را تكذيب نمي‌كنيم زيرا تو در ميان ما دروغگو شمرده نمي‌شوي بلكه آنچه را كه آورده‌اي، تكذيب مي‌كنيم. آنگاه بود كه خداوند آيه 33 سوره انعام را نازل كرد:«آنان تو را تكذيب نمي‌كنند بلكه ستمكاران آيات خدا را انكار مي‌كنند».

پيامبر در پايبندي به عهد و پيمان سرآمد بود و همه زندگي‌اش چنين گذشت و با دوست و دشمن و خويش و بيگانه در پاسداشت عهد و پيمان و استوار بودن بر تعهدات يكسان رفتار مي‌كرد. اميرمومنان علي(ع) در توصيف او گفته است كه رسول خدا از همه مردم به آنچه پيمان بسته و تعهد كرده بود، وفادارتر بود.

از عبدالله بن‌مسعود نقل شده است: گويا رسول خدا را مي‌بينم كه داستان پيامبري را به نمايش مي‌گذارد كه قومش او را زدند و خونين كردند و او در حالي كه خون از چهره خويش مي‌زدود، مي‌گفت:«بار خدايا! قوم مرا بيامرز! زيرا كه آنان نمي‌دانند!».

پيامبر سخت بيمناك بود كه مبادا درباره او غلو و او را پرستش كنند يا سخناني درباره او گويند كه فراتر از آن چيزي باشد كه هست. با اين توجه، روزي به آنان فرمود:«مرا بالاتر از آنچه هستم، قرار مدهيد و آن سان كه نصارا درباره مسيح سخن گفتند درباره من سخن مگوييد كه به درستي خداوند پيش از آنكه مرا رسول [خويش] گيرد، بنده [خود] گرفته است».

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون