كوچك زيباست يا بزرگ
سهيل معيني
بررسي تاريخ توانبخشي افراد معلول نشان ميدهد كه در همه جاي جهان نخستين خدمات به افراد معلول از سوي سازمانهاي خيريه يا به هر شكل مردمنهاد ارايه شده و سپس با تولد دولتهاي مدرن، همگان با بر عهده گرفتن ارايه خدمات اجتماعي به مردم از سوي دولتها، توانبخشي، آموزش و توانمندسازي شهروندان معلول بر عهده سازمانهاي دولتي قرار گرفته است. قطعا اين روند در كشور ما نيز رخ داده است. به همين دليل به عنوان مصداق قديميترين موسسات آموزشي و توانبخشي نابينايان و ناشنوايان را موسسات نيكوكاري مذهبي خارجي يا داخلي سامانيافته ايجاد كردهاند. اما با پررنگ شدن نقش دولت در عرصه اين خدمات به ويژه در يك دهه قبل از انقلاب و با افزايش درآمدهاي نفتي مديريت خدمات اجتماعي وارد مرحله ايجاد سازمانهاي تخصصي و ساختارهاي بروكراتيك براي ارايه خدمات تخصصي به افراد معلول شد. در اين دوران است كه سازمانهايي مانند سازمان رفاه نابينايان يا ناشنوايان ايران شكل ميگيرند. پاسخ به ضرورت سياستگذاري و مديريت متمركز امور توانبخشي و توانمندسازي گروههاي مختلف داراي معلوليت توسط متخصصين و با اتكا به بودجه دولت. در سالهاي آغازين انقلاب و با نيت افزايش راندمان عملياتي سازمانها و انجمنهاي فعال در عرصه توانبخشي و ارايه خدمات به معلولان، سياستگذاري واحد و متمركز در امور اين افراد، امكانپذيري برنامهريزي و درنهايت توسعه خدمات بهينه به شهروندان معلول سازمان بهزيستي از طريق يكپارچهسازي تمام فعاليتهاي حوزه توانبخشي شكل گرفت. اما متاسفانه بر خلاف نيت اوليه در ادامه فعاليتهاي اين سازمان به ويژه از دهه 80 به بعد به تدريج شاهد نشانههاي عقب ماندن نرخ رشد بهرهوري عمليات ميداني سازمان در مقايسه با رشد جمعيت گروههاي هدف، رشد و تنوع يافتن نيازهاي اين گروهها و فاصله گرفتن عملكرد كارشناسي سازمان با ارضاي نيازهاي بهروز گروههاي معلول بودهايم. سازمان هزاران تن كارشناس داراي تحصيلات عالي را جذب كرد اما با حاكميت نگاه توانپزشكي به نيازهاي افراد معلول به جاي رويكرد توانبخشي اجتماعي عملا شاهد آن بوديم كه بسياري از افراد تحصيلكرده جذبشده داراي تحصيلات پزشكي و پيراپزشكي بودند و كمتر از كارشناسان شاخههاي مختلف مددكاري يا توانبخشي اجتماعي جذب سازمان شدند. اما مهمترين مشكل در مديريت امور معلولان نه فقط تشكيل يك سازمان سنگين بروكراتيك مانند بهزيستي محسوب ميشد بيش از آن فاصله گرفتن ساختار سازمان از واحدهاي داراي طرح و برنامههاي تخصصي در هر حوزه افراد داراي معلوليت، فقدان شبكه مراكز خدمات تخصصي در هر حوزه گروههاي مختلف معلولان و عدم داشتن برنامههاي مشخص زمانبندي در عرصه توانبخشي موجب شد با وجود رشد بودجههاي سالانه و امكانات سخت افزاري عملا اين ساختار سنگين مانع افزايش بهرهوري عملكرد سازمان متناسب با انتظار گروههاي هدف شده است؛ به گونهاي كه هم اكنون در ذهن بسياري از مديران تشكلهاي مردمنهاد افراد معلول ايجاد سازمان تخصصي امور معلولان از كالبد سازمان بهزيستي يا ايجاد سازمانهاي تخصصي كوچك در هر حوزه افراد معلول مانند سازمانهاي سابق رفاه نابينايان يا ناشنوايان مجدد شكل گرفته است سازمانهايي كوچك، تخصصي، چابك و داراي ارتباط گرم و روزانه با نيازهاي گروههاي هدف. پاسخها ميتواند متناسب با شرايط و ديدگاههاي كارشناسي متفاوت باشد اما در يك چيز ترديد نيست، ضرورت بازتعريف ساختار سازماني خدماتدهنده به شهروندان معلول كشور. اين سازمان يا سازمانها جدا از شاخصهاي مثبتي كه در بالا آمد يعني سبك شدن و داشتن قابليت پاسخ بهروز به نيازهاي گروه هدف بايد به عنوان مهمترين ويژگيهاي سازماني امكان نيازسنجي علمي و دقيق از گروههاي هدف، امكان تدوين برنامههاي كوتاهمدت، ميانمدت و بلندمدت براي مديريت نيازهاي گروه هدف، امكان جذب آخرين دانش در حوزه توانبخشي و امكان ايجاد مشاركت تشكلهاي مردمنهاد را در همه امور خود فراهم كنند.