ادامه از صفحه اول
مخمصه ترامپ
واقعيت اين است كه سابقه احكام او بسيار متنوع است. البته ايالات متحده به بزرگترين توليدكننده نفت در جهان تبديل شده و كاخ سفيد در جبهه اقتصادي خاطرنشان ميكند كه كاهش نرخ بيكاري منجر به افزايش درآمد طبقه متوسط شده و در نتيجه زندگي بهتري براي اين طبقه از جامعه مهيا شده است. اين استدلال در زمينه انتخابات دموكراتها كه مايل به احياي طبقه متوسط (كه تقريبا نيم قرن است كه از بين رفته) نقش بسزايي دارد. با اين وجود اگرچه نرخ فقر كاهش يافته اما نابرابري اجتماعي افزايش بيشتري پيدا كرده است. 10درصد از ثروتمندترين خانوارها با افزايش 8 درصدي در 20 سال گذشته 70درصد ثروت را طي 10 سال گذشته دريافت كردهاند در حالي كه 50 درصد از فقيرترين خانوارها كمي بيش از 1.3درصد سهم داشتهاند. تحرك اجتماعي كه موضوع مهمي در مباحث عمومي جامعه امريكاست نيز رو به زوال است، نسل جوان با مشكلات عديدهاي نسبت به والدينشان در ايفاي كارهاي مهارتي روبهرو هستند. در جبهه بينالمللي، سياست خارجي دونالد ترامپ يك شكست فاحش است. نه در مساله كرهشمالي و نه در موضوع فلسطين هيچ راهحلي براي خروج از بحران به نظر نميرسد. ترك تدريجي سوريه، منافع ايالات متحده را در خاورميانه به شدت تضعيف ميكند بدون آنكه به نظر برسد، ترامپ از آن آگاهي داشته باشد. صرفنظر از تئاتر عملياتي، تناوب لفاظي «برو به جنگ»، مذاكرات بنبست همچنين تصميمات ناگهاني و ناپايدار، احساس خاصي از عدم انسجام و عدم فعاليت به وجود ميآورد كه حتي اطرافيان نزديك دونالد ترامپ را نيز متحير ميكند. تنها نكته مثبت اين است كه احتمال دارد، جنگ تجاري يكسال و نيمه با چين با امضاي يك توافقنامه اوليه در هفتههاي آتي حل و فصل شود. هر چه زمان بيشتر ميگذرد، مشكلات دونالد ترامپ بيشتر ميشود. يافتن يك دشمن مفيد ترجيحا در خارج از كشور و در مطلوبترين زمان يعني چند ماه قبل از مبارزات انتخاباتي با توجه به سوابق او به هيچوجه غيرممكن به نظر نميرسد و چه دشمني بهتر از ايران، كشوري كه از ماه مه سال 2018 ميلادي تحت «فشار حداكثري» براي مذاكرات مجدد در مورد توافقنامه هستهاي وين قرار گرفته و به زانو درنيامده است؟ اما اين ايران است كه با رويارويي با متحدان ايالات متحده خصوصا عربستان سعودي در راس آنها و حتي حمله مستقيم به امريكاييها با سرنگون كردن يكي از هواپيماهاي بدون سرنشين آنان، اين استراتژي را وارونه كرده است بدون اينكه ايالات متحده واكنشي نشان بدهد. ايران از ابتداي دوره رياستجمهوري دونالد ترامپ براي امريكا دردسر بوده است. رييسجمهور امريكا هرگز نتوانسته استراتژي منسجم خود را با تهران حفظ كند، يك روز ستيزهجو و روز ديگر حامي صلح و مذاكره نمايان ميشود. هيچ چيز سادهتر از انتخاب خشنترين گزينه با دامن زدن به ناخشنوديهاي 40 ساله ميان دو كشور نخواهد بود. دشمني با ايران با بازگرداندن وجهه ايالت متحده نزد بنيامين نتانياهو و محافظهكاران اسراييلي بخش عمدهاي از آراي حوزه انتخابي يهوديان امريكا را براي ترامپ به ارمغان ميآورد. اما اين استراتژي داراي مشكلاتي نيز هست. چه كسي قادر به ديدن محاسبات ساده انتخاباتي نيست؟ علاوه بر اين مداخله ايالات متحده بدون تحريك ايران براي پنتاگون و حتي براي مايك پمپئو غيرقابل تصور خواهد بود با وجود اينكه هيچكس گمان نميبرد آنان كمترين همدلي نسبت به ايرانيان داشته باشند. همچنين ميتوان يادآور شد كه تهديد حملات دونالد ترامپ عليه ونزوئلا، كره شمالي و سوريه هرگز عملي نشده است. با اين احوال ناديده گرفتن قدرت مزاحمت متحدين سنتي ايالات متحده يعني عربستان سعودي، امارات متحده عربي و اسراييل در منطقه اشتباه است، چراكه اينها ميتوانند آغازگر تحريك باشند. چند ماه باقيمانده پيش از يك تغيير احتمالي، آخرين فرصت آنان براي هر اقدام كينهتوزانهاي نسبت به ايران است. حتي با وجود مخاطرهآميز بودن استراتژي احتمالي ترامپ، اظهارات روز پنجشنبه مايك پمپئو و بنيامين نتانياهو كه هر دو به دنبال يافتن «تحريك» فوقالذكر هستند آن را بسيار موجه جلوه داد. وزير امور خارجه امريكا هنگام بازديد از برلين، ايران را به «اخاذي هستهاي» و توسعه فناوري خود براي دستيابي به سلاحهاي هستهاي متهم كرد. ساعاتي پس از اين اظهارات، بنيامين نتانياهو، ايران را به نقض پيمان منع گسترش سلاحهاي هستهاي و داشتن يك سايت مخفي براي توليد بمب اتمي متهم كرد. هر دو آن را «تخطي» ميدانند و اروپاييها را ترغيب ميكنند كه از تلاشهاي خود دست بكشند تا ايران از توافقنامه وين خارج شود. تاريخ يادآور ميشود كه اين استدلال از نوع همان استدلالهايي است كه امريكا را در سال 2003 به حمله به عراق سوق داد. اما ايفاي بيش از حد نقش آتشنشان- آتشافروز ميتواند باعث گرفتاري امريكاييها در دام خود شود. اگر خاورميانه وارد يك درگيري جديد شود، نتيجه آن براي امريكا و متحدانش نهتنها بلاتكليفي بلكه به صورت بالقوه فاجعهآميز خواهد بود.
2 وجه در اصلاح نرخ بنزين
كاهش يارانه و واقعي كردن قيمتها را زماني بايد به نفع اقتصاد دانست كه در چارچوب يك برنامهريزي كلان و نگاه استراتژيك باشد. وقتي يارانهاي حذف ميشود و قيمتها به سمت واقعي شدن ميروند، بايد اين سوال را پرسيد كه هدف از اجراي طرح چيست و منابع حاصل از آن به كدام حوزه اختصاص خواهد يافت؟ وقتي در اقتصاد ايران همچنان دولت بازيگر اصلي است و در تمام حوزهها يا حضور مستقيم دارد يا علاقهاي به كاهش حضور و نفوذ خود نشان نميدهد، كاهش يارانهها به چه شكل به اصلاح ساختاري اقتصاد ايران كمك ميكند؟ وقتي دولت هنوز در بسياري از بخشها مداخله مستقيم دارد و براي كالاها قيمتگذاري ميكند، يعني اقتصاد ايران با اصلاحات كلان هنوز فاصلهاي طولاني دارد. تخصيص منابع حاصل از هدفمندي يارانهها به طرحهاي حمايتي كماثر، فقط بر بار تعهدات دولت خواهد افزود. اگر منابع حاصل از هدفمندي به سرمايهگذاري در طرحهاي مولد اختصاص يابد، ميتوان انتظار نشانههاي مثبت داشت اما صرف پرداخت يارانه نقدي، جز يك طرح پر سر و صدا كه براي دولت فعلي و دولتهاي آينده يك بار سنگين جديد به وجود ميآورد نهتنها كمكي به بهبود وضعيت كلان اقتصاد نخواهد كرد كه عدم تعادلهاي فعلي و تورمهاي بزرگ و طولانيمدت سالهاي گذشته را تداوم خواهد بخشيد.